گنجور

بخش ۱۸۸ - ساقی نامه در نشاط باغ کشمیر نوشته شد

خوشا روزگاری خوشا نوبهاری
نجوم پرن رست از مرغزاری
زمین از بهاران چو بال تذروی
ز فواره الماس بار آبشاری
نپیچد نگه جز که در لاله و گل
نغلطد هوا جز که بر سبزه زاری
لب جو خود آرائی غنچه دیدی
چه زیبا نگاری چه آئینه داری
چه شیرین نوائی چه دلکش صدائی
که می آید از خلوت شاخساری
بتن جان بجان آرزو زنده گردد
ز آوای ساری ز بانگ هزاری
نوا های مرغ بلند آشیانی
در آمیخت با نغمه جویباری
تو گوئی که یزدان بهشت برین را
نهاد است در دامن کوهساری
که تا رحمتش آدمی زادگان را
رها سازد از محنت انتظاری
چه خواهم درین گلستان گر نخواهم
شرابی ، کتابی ، ربابی نگاری
سرت گردم ای ساقی ماه سیما
بیار از نیاگان ما یادگاری
به ساغر فرو ریز آبی که جان را
فروزد چو نوری بسوزد چو ناری
شقایق برویان ز خاک نژندم
بهشتی فرو چین به مشت غباری
نبینی که از کاشغرتا به کاشان
همان یک نوا بالد از هر دیاری
ز چشم امم ریخت آن اشک نابی
که تأثیر او گل دماند ز خاری
کشیری که با بندگی خو گرفته
بتی می تراشد ز سنگ مزاری
ضمیرش تهی از خیال بلندی
خودی ناشناسی ز خود شرمساری
بریشم قبا خواجه از محنت او
نصیب تنش جامهٔ تارتاری
نه در دیدهٔ او فروغ نگاهی
نه در سینهٔ او دل بیقراری
از آن می فشان قطره ئی برکشیری
که خاکسترش آفریند شراری

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوشا روزگاری خوشا نوبهاری
نجوم پرن رست از مرغزاری
هوش مصنوعی: روزهای خوش و بهاری دلپذیر را تحسین می‌کنم، زمانی که ستاره‌ها در آسمان درخشان و زمین پر از سرسبزی و زندگی است.
زمین از بهاران چو بال تذروی
ز فواره الماس بار آبشاری
هوش مصنوعی: زمین در بهار مانند پرنده‌ای است که با آبشار الماس‌هایی از باران تزیین شده است.
نپیچد نگه جز که در لاله و گل
نغلطد هوا جز که بر سبزه زاری
هوش مصنوعی: نگاه کسی به هیچ چیزی جز گل‌ها و لاله‌ها نمی‌افتد و جوی هوا جز بر روی چمنزار نمی‌وزد.
لب جو خود آرائی غنچه دیدی
چه زیبا نگاری چه آئینه داری
هوش مصنوعی: در کنار آب، زیبایی غنچه را دیدی که چقدر دلرباست و چه قدر همچون یک آینه نشانه‌ای از زیبایی است.
چه شیرین نوائی چه دلکش صدائی
که می آید از خلوت شاخساری
هوش مصنوعی: صوتی دلنشین و دل‌فریب به گوش می‌رسد که از مکانی آرام و زیبا در میان درختان به گوش می‌رسد.
بتن جان بجان آرزو زنده گردد
ز آوای ساری ز بانگ هزاری
هوش مصنوعی: زمانی که وجود جان به آرزوها می‌پیوندد، حیات دوباره‌ای پیدا می‌کند و صدای زیبا و دلنواز، مانند بانگ هزار پرنده، آن را زنده می‌کند.
نوا های مرغ بلند آشیانی
در آمیخت با نغمه جویباری
هوش مصنوعی: آوازهای خوش پرنده‌ای در لانه‌اش با صدای خوش آب‌ رودخانه ترکیب شده است.
تو گوئی که یزدان بهشت برین را
نهاد است در دامن کوهساری
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که خداوند بهشتی زیبا و دلنشین را در دامن کوهساری آفریده است.
که تا رحمتش آدمی زادگان را
رها سازد از محنت انتظاری
هوش مصنوعی: برای اینکه خدای رحیم، انسان‌ها را از رنج و درد انتظار نجات دهد.
چه خواهم درین گلستان گر نخواهم
شرابی ، کتابی ، ربابی نگاری
هوش مصنوعی: در این گلستان، اگر شرابی، کتابی، یا سازی برایم نباشد، چه چیزی برای من اهمیت دارد؟
سرت گردم ای ساقی ماه سیما
بیار از نیاگان ما یادگاری
هوش مصنوعی: ای ساقی زیبای ماه مانند، جانم را فدای تو می‌کنم؛ از یادگاری‌هایی از گذشتگان ما برایم بیاور.
به ساغر فرو ریز آبی که جان را
فروزد چو نوری بسوزد چو ناری
هوش مصنوعی: آبی را در کاردانی بریز که روح را زنده کند، مانند نوری که می‌سوزاند و مانند آتش که حرارت می‌دهد.
شقایق برویان ز خاک نژندم
بهشتی فرو چین به مشت غباری
هوش مصنوعی: شقایق‌ها از زمین روییده‌اند و من بهشتی هستند. به دستم غبار را از روی چین و چروک‌ها کنار می‌زنم.
نبینی که از کاشغرتا به کاشان
همان یک نوا بالد از هر دیاری
هوش مصنوعی: آیا نمی‌بینی که از کاشغر تا کاشان، همان یک آواز از هر جایی به گوش می‌رسد؟
ز چشم امم ریخت آن اشک نابی
که تأثیر او گل دماند ز خاری
هوش مصنوعی: از چشمانم اشک پاک و نابی ریخت که تأثیرش مانند گلی است که از خاری روییده باشد.
کشیری که با بندگی خو گرفته
بتی می تراشد ز سنگ مزاری
هوش مصنوعی: کسی که به خدمت و بندگی عادت کرده، مجسمه‌ای را از سنگ قبر می‌سازد.
ضمیرش تهی از خیال بلندی
خودی ناشناسی ز خود شرمساری
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فرد از افکار بزرگ و خودخواهانه خود خالی است و به خاطر ناآگاهی از خود، احساس شرمندگی می‌کند. در واقع، او در پی شناخت بهتر خود و رهایی از تصورات نادرست است.
بریشم قبا خواجه از محنت او
نصیب تنش جامهٔ تارتاری
هوش مصنوعی: کسانی که از رنج و سختی دیگران بهره‌مند می‌شوند، در حالی که آن شخص هنوز در زحمت است، مانند کسی هستند که لباسی فاخر به تن کرده است.
نه در دیدهٔ او فروغ نگاهی
نه در سینهٔ او دل بیقراری
هوش مصنوعی: در چشمان او هیچ نوری وجود ندارد و در قلب او هیچ احساسی از بی‌قراری نیست.
از آن می فشان قطره ئی برکشیری
که خاکسترش آفریند شراری
هوش مصنوعی: از آن شراب به اندازه‌ای بریز که بتواند خاکسترش را به آتش تبدیل کند.