گنجور

بخش ۱۸۶ - قطرهٔ آب

مرا معنی تازه ئی مدعاست
اگر گفته را باز گویم رواست
«یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جائی که دریاست من کیستم؟
گر او هست حقا که من نیستم»
ولیکن ز دریا برآمد خروش
ز شرم تنک مایگی رو مپوش
تماشای شام و سحر دیده ئی
چمن دیده ئی دشت و در دیده ئی
به برگ گیاهی به دوش سحاب
درخشیدی از پرتو آفتاب
گهی همدم تشنه کامان راغ
گهی محرم سینه چاکان باغ
گهی خفته در تاک و طاقت گداز
گهی خفته در خاک بی سوز و ساز
ز موج سبک سیر من زاده ئی
ز من زاده ئی در من افتاده ئی
بیاسای در خلوت سینه ام
چو جوهر درخش اندر آئینه ام
گهر شو در آغوش قلزم بزی
فروزان تر از ماه و انجم بزی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا معنی تازه ئی مدعاست
اگر گفته را باز گویم رواست
هوش مصنوعی: من معنای تازه‌ای از مقصودم دارم، اگر بخواهم آنچه را که گفته‌ام دوباره بیان کنم، اشکالی ندارد.
«یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
هوش مصنوعی: یک قطره باران از ابر پایین آمد و وقتی که وسعت دریا را دید، احساس شرمندگی کرد.
که جائی که دریاست من کیستم؟
گر او هست حقا که من نیستم»
هوش مصنوعی: در جایی که دریا وجود دارد، من چه اهمیتی دارم؟ اگر او به راستی وجود داشته باشد، پس من هیچ نیستم.
ولیکن ز دریا برآمد خروش
ز شرم تنک مایگی رو مپوش
هوش مصنوعی: اما از دریا صدای غرش برخاست؛ از شرم، نازکی جسم را پنهان نکن.
تماشای شام و سحر دیده ئی
چمن دیده ئی دشت و در دیده ئی
هوش مصنوعی: در این شعر، شخص شاعر به زیبایی‌های طبیعی اشاره می‌کند و می‌گوید که زیبایی‌های غروب و سپیده دم، همچنین چمنزارها و دشت‌ها را با چشم خود دیده است. به نوعی بیانگر این است که او از مناظر طبیعی و تغییرات روز و شب لذت برده و تجربیات زیبایی از آن‌ها دارد.
به برگ گیاهی به دوش سحاب
درخشیدی از پرتو آفتاب
هوش مصنوعی: برگ گیاهی بر دوش ابر درخشان است و این درخشندگی ناشی از تابش آفتاب است.
گهی همدم تشنه کامان راغ
گهی محرم سینه چاکان باغ
هوش مصنوعی: گاهی همدم و همراه افرادی هستی که تشنه عشق و محبت‌اند و گاهی در جمع افرادی قرار می‌گیری که دلی شکسته و داغدار دارند.
گهی خفته در تاک و طاقت گداز
گهی خفته در خاک بی سوز و ساز
هوش مصنوعی: گاهی در میوه درختان خوابیده و بی‌تابی می‌کند، و گاهی در خاکی آرام است بدون هیچ دردسری.
ز موج سبک سیر من زاده ئی
ز من زاده ئی در من افتاده ئی
هوش مصنوعی: از بادی ملایم به وجود آمده‌ام و حالا در وجود من تأثیری گذاشته‌ای.
بیاسای در خلوت سینه ام
چو جوهر درخش اندر آئینه ام
هوش مصنوعی: در آرامش خیال و دل من، مانند جواهری که در آئینه می‌درخشد، راحت و با طراوت باش.
گهر شو در آغوش قلزم بزی
فروزان تر از ماه و انجم بزی
هوش مصنوعی: به دل دریا برو و در آنجا رها شو، چون گوهر در آغوش دریا، درخشان‌تر از ماه و ستاره‌ها باش.