بخش ۱۷۳ - افکار انجم
شنیدم کوکبی با کوکبی گفت
که در بحریم و پیدا ساحلی نیست
سفر اندر سرشت ما نهادند
ولی این کاروان را منزلی نیست
اگر انجم همانستی که بود است
ازین دیرینه تابی ها چه سود است
گرفتار کمند روزگاریم
خوشا آنکس که محروم وجود است
کس این بار گران را برنتابد
ز بود ما نبود جاودان به
فضای نیلگونم خوش نیاید
ز اوجش پستی آن خاکدان به
خنک انسان که جانش بیقرار است
سوار راهوار روزگار است
قبای زندگی بر قامتش راست
که او نو آفرین و تازه کار است
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شنیدم کوکبی با کوکبی گفت
که در بحریم و پیدا ساحلی نیست
هوش مصنوعی: شنیدم که یک ستاره به ستارهای دیگر گفت که در دریای من، هیچ ساحلی پیدا نیست.
سفر اندر سرشت ما نهادند
ولی این کاروان را منزلی نیست
هوش مصنوعی: سفر جزئی از وجود ماست، اما این کاروان همیشه بیوقفه در حرکت است و هیچ مکانی برای استراحت ندارد.
اگر انجم همانستی که بود است
ازین دیرینه تابی ها چه سود است
هوش مصنوعی: اگر ستارگان همانطور که قبلاً بودند باقی بمانند، این همه رنج و سختی چه فایدهای خواهد داشت؟
گرفتار کمند روزگاریم
خوشا آنکس که محروم وجود است
هوش مصنوعی: ما در چنگال سرنوشت و حوادث روزگار گرفتاریم، اما خوش به حال کسی که از چنین وضعیت و وجودی بینیاز است.
کس این بار گران را برنتابد
ز بود ما نبود جاودان به
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند این بار سنگین را تحمل کند؛ زیرا از وجود ما، جایی برای همیشه وجود ندارد.
فضای نیلگونم خوش نیاید
ز اوجش پستی آن خاکدان به
هوش مصنوعی: آسمان آبی رنگم از بلندیاش خوشایند نیست و من به پستی آن خاکی که در زیرم است، بیشتر علاقه دارم.
خنک انسان که جانش بیقرار است
سوار راهوار روزگار است
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که زندگیاش بدون دغدغه و اضطراب میگذرد و در مسیر زندگی به راحتی پیش میرود.
قبای زندگی بر قامتش راست
که او نو آفرین و تازه کار است
هوش مصنوعی: جامه زندگی بر تن او به خوبی سازگار است، چرا که او فردی نوین و تازه نفس است.