گنجور

بخش ۱۶۵ - گل نخستین

هنوز همنفسی در چمن نمی‌بینم
بهار می‌رسد و من گل نخستینم
به آب جو نگرم خویش را نظاره کنم
به این بهانه مگر روی دیگری بینم
به خامه‌ای که خط زندگی رقم زده است
نوشته‌اند پیامی به برگ رنگینم
دلم به دوش و نگاهم به عبرت امروز
شهید جلوهٔ فردا و تازه آئینم
ز تیره خاک دمیدم قبای گل بستم
وگرنه اختر وامانده‌ای ز پروینم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هنوز همنفسی در چمن نمی‌بینم
بهار می‌رسد و من گل نخستینم
هوش مصنوعی: هنوز کسی را در باغ نمی‌بینم، در حالی که بهار در حال آمدن است و من گل اولیه‌ای هستم که به زودی می‌شکفد.
به آب جو نگرم خویش را نظاره کنم
به این بهانه مگر روی دیگری بینم
هوش مصنوعی: به آب جویی نگاه می‌کنم تا خودم را ببینم و بهانه‌ای باشد تا شاید روی دیگری از خودم را کشف کنم.
به خامه‌ای که خط زندگی رقم زده است
نوشته‌اند پیامی به برگ رنگینم
هوش مصنوعی: با قلمی که داستان وجودم را نوشته، پیامی به من که به رنگ‌های زیبا مزین شده‌ام، داده‌اند.
دلم به دوش و نگاهم به عبرت امروز
شهید جلوهٔ فردا و تازه آئینم
هوش مصنوعی: دلم پر از غم و اندوه است و نگاهی به عبرت‌ها و درس‌هایی که امروز شهیدان به ما می‌دهند، دارم. آنها نماینده فردا هستند و من به تازگی به آداب و رسوم این مسیر پی برده‌ام.
ز تیره خاک دمیدم قبای گل بستم
وگرنه اختر وامانده‌ای ز پروینم
هوش مصنوعی: از دل خاک سر برآوردم و لباس گل پوشیدم، وگرنه من نیز ستاره‌ای از صورت فلکی پروین هستم که به تأخیر افتاده‌ام.