گنجور

بخش ۷ - فقر

چیست فقر ای بندگان آب و گل
یک نگاه راه بین یک زنده دل
فقر کار خویش را سنجیدن است
بر دو حرف لا اله پیچیدن است
فقر خیبر گیر با نان شعیر
بستهٔ فتراک او سلطان و میر
فقر ذوق و شوق و تسلیم و رضاست
ما امینیم این متاع مصطفی است
فقر بر کروبیان شبخون زند
بر نوامیس جهان شبخون زند
بر مقام دیگر اندازد ترا
از زجاج ، الماس می سازد ترا
برگ و ساز او ز قرآن عظیم
مرد درویشی نگنجد در گلیم
گرچه اندر بزم کم گوید سخن
یک دم او گرمی صد انجمن
بی پران را ذوق پروازی دهد
پشه را تمکین شهبازی دهد
با سلاطین در فتد مرد فقیر
از شکوه بوریا لرزد سریر
از جنون می افکند هوئی به شهر
وا رهاند خلق را از جبر و قهر
می نگیرد جز به آن صحرا مقام
کاندرو شاهین گریزد از حمام
قلب او را قوت از جذب و سلوک
پیش سلطان نعره او «لاملوک»
آتش ما سوزناک از خاک او
شعله ترسد از خس و خاشاک او
بر نیفتد ملتی اندر نبرد
تا درو باقیست یک درویش مرد
آبروی ما ز استغنای اوست
سوز ما از شوق بی پروای اوست
خویشتن را اندر این آئینه بین
تا ترا بخشند سلطان مبین
حکمت دین دل نوازیهای فقر
قوت دین بی نیازیهای فقر
مؤمنان را گفت آن سلطان دین
«مسجد من این همه روی زمین»
الامان از گردش نه آسمان
مسجد مؤمن بدست دیگران
سخت کوشد بندهٔ پاکیزه کیش
تا بگیرد مسجد مولای خویش
ایکه از ترک جهان گوئی ، مگو
ترک این دیر کهن تسخیر او
راکبش بودن ازو وارستن است
از مقام آب و گل برجستن است
صید مؤمن این جهان آب و گل
باز را گوئی که صید خود بهل
حل نشد این معنی مشکل مرا
شاهین از افلاک بگریزد چرا
وای آن شاهین که شاهینی نکرد
مرغکی از چنگ او نامد بدرد
درکنامی ماند زار و سرنگون
پر نزد اندر فضای نیلگون
فقر قرآن احتساب هست و بود
نی رباب و مستی و رقص و سرود
فقر مؤمن چیست؟ تسخیر جهات
بنده از تأثیر او مولا صفات
فقر کافر خلوت دشت و در است
فقر مؤمن لرزهٔ بحر و بر است
زندگی آنرا سکون غار و کوه
زندگی این را ز مرگ باشکوه
آن خدارا جستن از ترک بدن
این خودی را بر فسان حق زدن
آن خودی را کشتن و وا سوختن
این خودی را چون چراغ افروختن
فقر چون عریان شود زیر سپهر
از نهیب او بلرزد ماه و مهر
فقر عریان گرمی بدر و حنین
فقر عریان بانگ تکبیر حسین
فقر را تا ذوق عریانی نماند
آن جلال اندر مسلمانی نماند
وای ما ای وای این دیر کهن
تیغ لا در کف نه تو داری نه من
دل ز غیر الله بپرداز ایجوان
این جهان کهنه در باز ایجوان
تا کجا بی غیرت دین زیستن
ای مسلمان مردن است این زیستن
مرد حق باز آفریند خویش را
جز به نور حق نبیند خویش را
بر عیار مصطفی خود را زند
تا جهانی دیگری پیدا کند
آه زان قومی که از پا برفتاد
میر و سلطان زاد و درویشی نزاد
داستان او مپرس از من که من
چون بگویم آنچه ناید در سخن
در گلویم گریه ها گردد گره
این قیامت اندرون سینه به
مسلم این کشور از خود ناامید
عمر ها شد با خدا مردی ندید
لاجرم از قوت دین بدظن است
کاروان خویش را خود رهزن است
از سه قرن این امت خوار و زبون
زنده بی سوز و سرور اندرون
پست فکر و دون نهاد و کور ذوق
مکتب و ملای او محروم شوق
زشتی اندیشه او را خوار کرد
افتراق او را ز خود بیزار کرد
تا نداند از مقام و منزلش
مرد ذوق انقلاب اندر دلش
طبع او بی صحبت مرد خبیر
خسته و افسرده و حق ناپذیر
بندهٔ رد کردهٔ مولاست او
مفلس و قلاش و بی پرواست او
نی بکف مالی که سلطانی برد
نی بدل نوری که شیطانی برد
شیخ او لرد فرنگی را مرید
گرچه گوید از مقام با یزید
گفت دین را رونق از محکومی است
زندگانی از خودی محرومی است
دولت اغیار را رحمت شمرد
رقص ها گرد کلیسا کرد و مرد
ای تهی از ذوق و شوق و سوز و درد
می شناسی عصر ما با ما چه کرد
عصر ما ما را ز ما بیگانه کرد
از جمال مصطفی بیگانه کرد
سوز او تا از میان سینه رفت
جوهر آئینه از آئینه رفت
باطن این عصر را نشاختی
داو اول خویش را در باختی
تا دماغ تو به پیچاکش فتاد
آرزوی زنده ئی در دل نزاد
احتساب خویش کن از خود مرو
یکدو دم از غیر خود بیگانه شو
تا کجا این خوف و وسواس و هراس
اندر این کشور مقام خود شناس
این چمن دارد بسی شاخ بلند
بر نگون شاخ آشیان خود مبند
نغمه داری در گلو ای بیخبر
جنس خود بشناس و با زاغان مپر
خویشتن را تیزی شمشیر ده
باز خود را در کف تقدیر ده
اندرون تست سیل بی پناه
پیش او کوه گران مانند کاه
سیل را تمکین ز نا آسودن است
یک نفس آسودنش نابودن است
من نه ملا ، نی فقیه نکته ور
نی مرا از فقر و درویشی خبر
در ره دین تیز بین و سست گام
پختهٔ من خام و کارم ناتمام
تا دل پر اضطرابم داده اند
یک گره از صد گره بگشاده اند
«از تب و تابم نصیب خود بگیر
بعد ازین ناید چو من مرد فقیر»

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چیست فقر ای بندگان آب و گل
یک نگاه راه بین یک زنده دل
هوش مصنوعی: ای بندگان خاک و آب، فقر چیست؟ با یک نظر می‌توان دید که چگونه دل زنده و آگاه می‌تواند به معنای واقعی زندگی دست یابد.
فقر کار خویش را سنجیدن است
بر دو حرف لا اله پیچیدن است
هوش مصنوعی: فقر به معنای سنجیدن و بررسی کارهای خود است و این که در نهایت به دو واژه "لا اله" (به معنای عدم وجود خداوندان دروغین) اشاره دارد. یعنی در جایی که انسان تهی از دارایی است، باید به حقیقت و اصل وجود خود توجه کند و از چیزهای بی‌اساس دست بکشد.
فقر خیبر گیر با نان شعیر
بستهٔ فتراک او سلطان و میر
هوش مصنوعی: فقر و تنگدستی را با نان جوی هم کنار می‌آورم، زیرا او که مثل سلطان و پادشاه است، باید با فقر دست و پنجه نرم کند.
فقر ذوق و شوق و تسلیم و رضاست
ما امینیم این متاع مصطفی است
هوش مصنوعی: فقر به معنای عدم دارایی و نداشتن چیزهای مادی است، اما همچنین نشان‌دهنده یک حالت روحی است که در آن انسان به شوق و عشق و تسلیم در مقابل قضا و قدر می‌رسد. ما به عنوان افرادی صادق و وفادار در نگهداری این ارزش‌ها، این حالت را به ارث برده‌ایم و این موهبت از جانب پیامبر اسلام به ما تعلق دارد.
فقر بر کروبیان شبخون زند
بر نوامیس جهان شبخون زند
هوش مصنوعی: فقر به فرشتگان آسمانی حمله می‌کند و به حرمت‌ها و ارزش‌های جهان آسیب می‌زند.
بر مقام دیگر اندازد ترا
از زجاج ، الماس می سازد ترا
هوش مصنوعی: اگر در جایگاه مناسب قرار بگیری، از وجود ظاهری و کم‌ارزش تبدیل به چیزی ارزشمند و گرانبها می‌شوی.
برگ و ساز او ز قرآن عظیم
مرد درویشی نگنجد در گلیم
هوش مصنوعی: برگ و ساز او از مفاهیم عمیق و بزرگ قرآن نشأت گرفته است و مرد درویش نمی‌تواند در محدودیت‌های دنیوی و مادی قرار گیرد.
گرچه اندر بزم کم گوید سخن
یک دم او گرمی صد انجمن
هوش مصنوعی: اگرچه او در مهمانی بسیار کم صحبت می‌کند، اما یک لحظه حضور او می‌تواند گرمای صد جمع را به همراه داشته باشد.
بی پران را ذوق پروازی دهد
پشه را تمکین شهبازی دهد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که توان پرواز ندارد، حس پروازی به او می‌دهد و حتی مگس‌ها هم به زیبایی پرواز شهباز (شاهین) الهام می‌گیرند.
با سلاطین در فتد مرد فقیر
از شکوه بوریا لرزد سریر
هوش مصنوعی: مرد فقیر وقتی در برابر سلاطین قرار می‌گیرد، از شکوه و عظمت آن‌ها به شدت می‌ترسد و احساس کوچکی می‌کند، حتی اگر به دور از تجملات زندگی باشد.
از جنون می افکند هوئی به شهر
وا رهاند خلق را از جبر و قهر
هوش مصنوعی: این ابراز نشان‌دهنده حالتی از جنون است که به طور ناگهانی بر فضای شهر حاکم می‌شود و باعث می‌شود مردم از محدودیت‌ها و فشارهای زندگی رهایی یابند. این حالت به آن‌ها آزادی و قدرت ایستادن در برابر سختی‌ها را می‌دهد.
می نگیرد جز به آن صحرا مقام
کاندرو شاهین گریزد از حمام
هوش مصنوعی: کسی که می‌خواهد به مرتبه بالا و والایی دست یابد، باید در زمین‌هایی بکر و دورافتاده زندگی کند؛ چرا که مانند شاهینی که از حمام فرار می‌کند، در مکان‌های معمولی جایی ندارد.
قلب او را قوت از جذب و سلوک
پیش سلطان نعره او «لاملوک»
هوش مصنوعی: قلب او به دلیل جاذبه و سیر و سلوک به سوی سلطان، قدرتی پیدا کرده و فریاد او گویای این است که هیچ پادشاهی در این دنیا نیست.
آتش ما سوزناک از خاک او
شعله ترسد از خس و خاشاک او
هوش مصنوعی: آتش ما به شدت سوزان است و از خاک او می‌آید، اما شعله‌هایش از گیاهان خشک و اضافی می‌ترسند.
بر نیفتد ملتی اندر نبرد
تا درو باقیست یک درویش مرد
هوش مصنوعی: هیچ ملتی در نبرد شکست نمی‌خورد تا زمانی که یک درویش زنده باقی‌مانده باشد.
آبروی ما ز استغنای اوست
سوز ما از شوق بی پروای اوست
هوش مصنوعی: آبرو و عزت ما به خاطر بی‌نیازی اوست و دل‌سوختگی ما از عشق و شوقی است که به او داریم، بدون اینکه از هیچ چیز بترسیم.
خویشتن را اندر این آئینه بین
تا ترا بخشند سلطان مبین
هوش مصنوعی: به خودت نظر کن تا بتوانی به درک و شناخت بیشتری از خود دست یابی و در نتیجه مقامات بلند و مقام والایی را نزد سلطان کسب کنی.
حکمت دین دل نوازیهای فقر
قوت دین بی نیازیهای فقر
هوش مصنوعی: معنی این عبارت به طور ساده این است که فلسفه و عمق دین در مهربانی و آرامش ناشی از فقر نهفته است، و همچنین قدرت دین در استقلال و خودکفایی که از فقر به دست می‌آید، دیده می‌شود.
مؤمنان را گفت آن سلطان دین
«مسجد من این همه روی زمین»
هوش مصنوعی: سلطان دین به مؤمنان می‌گوید: «این مسجد من، تمام زمین را در بر می‌گیرد.»
الامان از گردش نه آسمان
مسجد مؤمن بدست دیگران
هوش مصنوعی: ایمنی از چرخش روزگار، زیرا آسمان مسجد مؤمن به دست دیگران افتاده است.
سخت کوشد بندهٔ پاکیزه کیش
تا بگیرد مسجد مولای خویش
هوش مصنوعی: انسان مخلص و با ایمان به شدت تلاش می‌کند تا بتواند جایی مقدس و مورد احترام را که متعلق به آقای خود است، به دست آورد.
ایکه از ترک جهان گوئی ، مگو
ترک این دیر کهن تسخیر او
هوش مصنوعی: اگر بگویی از این جهان دور شوی، نگو که از این دیر کهن (دنیای مادی) جدا می‌شوی، زیرا این دنیا به تو تسلط دارد و نمی‌توانی به راحتی از آن خارج شوی.
راکبش بودن ازو وارستن است
از مقام آب و گل برجستن است
هوش مصنوعی: کسی که سوار بر اسب است، در واقع از سطح مادی و دنیوی فراتر رفته و به مرتبه‌ای بالاتر از طبیعت و جسم رسیده است.
صید مؤمن این جهان آب و گل
باز را گوئی که صید خود بهل
هوش مصنوعی: در این جهان مادی و فانی، انسان‌های مؤمن و صالح همچون شکارچیان خوبی هستند که باید از دنیا و زیبایی‌های آن دل بکنند و به سوی معانی حقیقی و ارزش‌های معنوی روی بیاورند.
حل نشد این معنی مشکل مرا
شاهین از افلاک بگریزد چرا
هوش مصنوعی: این مشکل برای من حل نشده است، چرا که پرنده‌ای مانند شاهین از آسمان به راحتی فرار می‌کند.
وای آن شاهین که شاهینی نکرد
مرغکی از چنگ او نامد بدرد
هوش مصنوعی: افسوس بر آن شاهینی که حتی یک پرنده کوچک هم نتوانسته از چنگش فرار کند و به کمکش بیاید.
درکنامی ماند زار و سرنگون
پر نزد اندر فضای نیلگون
هوش مصنوعی: در یک مکان، شخصی گریان و اندوهگین است و در آسمان آبی پرواز می‌کند.
فقر قرآن احتساب هست و بود
نی رباب و مستی و رقص و سرود
هوش مصنوعی: فقر و نیاز در قرآن به عنوان یک حالت و واقعیت شناخته شده است، و جای خالی چیزهایی مانند نی، رقص، موسیقی و شادمانی در آن وجود ندارد.
فقر مؤمن چیست؟ تسخیر جهات
بنده از تأثیر او مولا صفات
هوش مصنوعی: فقر مؤمن به معنای این است که بندهٔ خدا به خاطر ویژگی‌هایش تحت تأثیر مولا و صفات او قرار می‌گیرد و به نوعی تحت سلطه و هدایت اوست. این وضعیت نشان‌دهنده‌ی ارتباط عمیق و وابستگی بنده به خداوند است.
فقر کافر خلوت دشت و در است
فقر مؤمن لرزهٔ بحر و بر است
هوش مصنوعی: فقر می‌تواند در مکان‌های دور و خلوت به انسان حس تنهایی و بی‌کسی بدهد، اما انسان مؤمن حتی در شرایط ضعیف مالی هم احساس قدرت و پایداری می‌کند، مانند امواج دریا که همیشه در حال حرکت و زندگی‌اند.
زندگی آنرا سکون غار و کوه
زندگی این را ز مرگ باشکوه
هوش مصنوعی: زندگی، مانند آرامش درون غار و کوه است، در حالی که زندگی در واقع نشانی از مرگ درخشانی است.
آن خدارا جستن از ترک بدن
این خودی را بر فسان حق زدن
هوش مصنوعی: به دنبال خدا بودن، به معناى رها کردن این جسم و نفس و خودخواهی است و باید حقیقت را با شجاعت بیان کرد.
آن خودی را کشتن و وا سوختن
این خودی را چون چراغ افروختن
هوش مصنوعی: کشتن خود واقعی و از بین بردن آن، و به جای آن روشن کردن خود جدید مانند روشن کردن یک چراغ است.
فقر چون عریان شود زیر سپهر
از نهیب او بلرزد ماه و مهر
هوش مصنوعی: وقتی فقر به وضوح و آشکارا ظاهر شود، ستاره‌ها و ماه به خاطر شدت تأثیر آن به لرزه در می‌آیند.
فقر عریان گرمی بدر و حنین
فقر عریان بانگ تکبیر حسین
هوش مصنوعی: فقر و نیازمندی مانند گرمای خورشید در روز دارد و صدای بلند و پرشکوه آن به یاد حسین است که در اوج فقر و مصیبت، بندگی و فریادش را با عزت و شکوه بیان کرد.
فقر را تا ذوق عریانی نماند
آن جلال اندر مسلمانی نماند
هوش مصنوعی: اگر فقر به حالت عریانی و بی‌حالی ادامه پیدا کند، دیگر آن شکوه و عظمت در ایمان مسلمانان باقی نخواهد ماند.
وای ما ای وای این دیر کهن
تیغ لا در کف نه تو داری نه من
هوش مصنوعی: چقدر افسوس که در این دیر قدیمی، هیچ‌کدام از ما، نه تو و نه من، سلاحی در دست نداریم.
دل ز غیر الله بپرداز ایجوان
این جهان کهنه در باز ایجوان
هوش مصنوعی: دل‌تان را از غیر خدا خالی کنید، ای جوان، که این جهان قدیمی و فرسوده در حال گشوده شدن است.
تا کجا بی غیرت دین زیستن
ای مسلمان مردن است این زیستن
هوش مصنوعی: تا کی به خاطر نبود غیرت دینی زندگی خواهی کرد؟ ای مسلمان، این زندگی کردن شبیه به مردن است.
مرد حق باز آفریند خویش را
جز به نور حق نبیند خویش را
هوش مصنوعی: انسانی که به حق و حقیقت پایبند است، خود را تنها از طریق نور و روشنی حقیقت می‌بیند و جز آن، راهی برای شناخت خود ندارد.
بر عیار مصطفی خود را زند
تا جهانی دیگری پیدا کند
هوش مصنوعی: برای اینکه انسانی خوب و با ویژگی‌های مثبت باشد، باید خود را با معیارهای اخلاقی و انسانی پیامبر اسلام تنظیم کند تا بتواند به یک جهان بهتر و متفاوت دست یابد.
آه زان قومی که از پا برفتاد
میر و سلطان زاد و درویشی نزاد
هوش مصنوعی: آه بر آن مردمی که دیگر از پا افتادند، همان مردان رهبری و سلطنت که فرزندان پاک و حقیقی ندارند.
داستان او مپرس از من که من
چون بگویم آنچه ناید در سخن
هوش مصنوعی: از من درباره‌ی او سوال نکن، زیرا من نمی‌توانم چیزی بگویم که نمی‌توان در کلمات بیان کرد.
در گلویم گریه ها گردد گره
این قیامت اندرون سینه به
هوش مصنوعی: در گلوی من اشک‌ها جمع شده و به نوعی قفل شده است؛ این اندوه و درد درون سینه‌ام به مانند روز قیامت می‌باشد.
مسلم این کشور از خود ناامید
عمر ها شد با خدا مردی ندید
هوش مصنوعی: این کشور به شدت ناامید و دلزده شده است، و مردمش هیچ مردی را که تکیه‌گاه اطمینانی باشد، با خداوند نمی‌بینند.
لاجرم از قوت دین بدظن است
کاروان خویش را خود رهزن است
هوش مصنوعی: بنابراین، برای این که کاروان خود را به درستی هدایت کند، باید به دین و ایمان قوی داشته باشد. در غیر این صورت، خود می‌تواند به معرکه‌ای تبدیل شود که به آن ضرر می‌زند.
از سه قرن این امت خوار و زبون
زنده بی سوز و سرور اندرون
هوش مصنوعی: این بیت به وضوح به وضعیتی اشاره دارد که یک قوم یا ملت برای مدت طولانی، یعنی سه قرن، در ذلت و ناتوانی زندگی کرده است. آنها از شوق و نشاط خالی هستند و هیچ نشانه‌ای از نشاط و شادی در زندگی‌شان دیده نمی‌شود. در واقع، این جامعه به شرایط دشواری گرفتار شده و از افتخار و عزت دور مانده است.
پست فکر و دون نهاد و کور ذوق
مکتب و ملای او محروم شوق
هوش مصنوعی: فکر سطحی و نادانی، درک محدود او را از زیبایی‌ها محروم کرده است و به همین دلیل از عشق و شور زندگی بی بهره است.
زشتی اندیشه او را خوار کرد
افتراق او را ز خود بیزار کرد
هوش مصنوعی: اندیشه زشت و ناپسند او، شخصیتش را به پایین آورد و باعث شد که از خود و وجودش دور و بی‌زار شود.
تا نداند از مقام و منزلش
مرد ذوق انقلاب اندر دلش
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی از مقام و جایگاه خود آگاه نشود، شور و شوق دگرگونی در دلش ایجاد نمی‌شود.
طبع او بی صحبت مرد خبیر
خسته و افسرده و حق ناپذیر
هوش مصنوعی: روح او در نبودن صحبت یک مرد دانا، خسته و ناامید شده و به حقایق اهمیت نمی‌دهد.
بندهٔ رد کردهٔ مولاست او
مفلس و قلاش و بی پرواست او
هوش مصنوعی: او بنده‌ای است که از جانب مولایش طرد شده و در عین حال بی‌پول، بی‌پناه و جسور است.
نی بکف مالی که سلطانی برد
نی بدل نوری که شیطانی برد
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مقایسه دو نوع دستاورد می‌پردازد. از یک سو، اشاره به ثروتی دارد که ممکن است با قدرت و سلطنت به دست آید، اما این مال و ثروت واقعی نیست و باطل است. از سوی دیگر، به نور و روشنایی‌ای اشاره می‌کند که می‌تواند از طریق انتخاب‌های صحیح و پاک به دست آید و حتی اگر در شرایط سختی به دست آید، ارزشی واقعی و معنوی دارد. بنابراین، تکیه بر ثروت مادی و قدرت، چیزی پایدار نیست و در مقابل، ارزش‌های نیکی که به دست می‌آید، همیشه باقی خواهد ماند.
شیخ او لرد فرنگی را مرید
گرچه گوید از مقام با یزید
هوش مصنوعی: هرچند که شیخ به لرد غربی وابسته است و او را پیرو خود می‌داند، اما نمی‌تواند ادعای نزدیکی به مقام یزید را بکند.
گفت دین را رونق از محکومی است
زندگانی از خودی محرومی است
هوش مصنوعی: دیانت و فرهنگ فقط با وجود افرادی که به اصول آن پایبند هستند، شکوفا می‌شود و زندگی افراد بدون این پایبندی، بی‌مفهوم و خالی از ارزش خواهد بود.
دولت اغیار را رحمت شمرد
رقص ها گرد کلیسا کرد و مرد
هوش مصنوعی: شخص در این بیت به این نکته اشاره می‌کند که او در برابر خوشحالی و شادی دیگران، به ویژه در مکان‌های مذهبی مانند کلیسا، احساس رحمت و بزرگواری دارد؛ به عبارتی، او می‌بیند که شادی و رقص دیگران در این مکان‌ها نیز یک نوع نعمت و رحمت است.
ای تهی از ذوق و شوق و سوز و درد
می شناسی عصر ما با ما چه کرد
هوش مصنوعی: تو که از عشق و احساس و شور و رنج خالی هستی، آیا می‌دانی که عصر ما با ما چه کرده است؟
عصر ما ما را ز ما بیگانه کرد
از جمال مصطفی بیگانه کرد
هوش مصنوعی: عصر کنونی ما را از خودمان و از زیبایی‌های پیامبر جدا کرده است.
سوز او تا از میان سینه رفت
جوهر آئینه از آئینه رفت
هوش مصنوعی: زمانی که آن درد و احساس عمیق در درون او فراموش شد، زیبایی و روشنایی که در وجودش بود نیز از بین رفت.
باطن این عصر را نشاختی
داو اول خویش را در باختی
هوش مصنوعی: اگر باطن این دوران را نشناخته‌ای، در حقیقت خود را در اول کار از دست داده‌ای.
تا دماغ تو به پیچاکش فتاد
آرزوی زنده ئی در دل نزاد
هوش مصنوعی: تا وقتی که بینی تو با چرخش موهایش روبرو نشود، آرزوی زندگی در دل کسی به وجود نمی‌آید.
احتساب خویش کن از خود مرو
یکدو دم از غیر خود بیگانه شو
هوش مصنوعی: به خودت نگاهی بینداز و حساب کار خودت را داشته باش. برای لحظه‌ای هم که شده از دیگران و فضای بیرونی فاصله بگیر.
تا کجا این خوف و وسواس و هراس
اندر این کشور مقام خود شناس
هوش مصنوعی: تا کی این ترس و نگرانی و دلهره در این سرزمین ادامه دارد؟ آیا وقت آن نرسیده که جایگاه خود را بشناسیم؟
این چمن دارد بسی شاخ بلند
بر نگون شاخ آشیان خود مبند
هوش مصنوعی: این چمن دارای شاخه‌های زیادی است، اما تو بر روی شاخه‌های آشیانت وابسته نشو و آنها را رها کن.
نغمه داری در گلو ای بیخبر
جنس خود بشناس و با زاغان مپر
هوش مصنوعی: ای بی‌خبر، تو آواز زیبایی در گلو داری، اما خود را بشناس و با پرندگان ناسازگار و زاغان هم‌نشینی نکن.
خویشتن را تیزی شمشیر ده
باز خود را در کف تقدیر ده
هوش مصنوعی: خود را قوی و سرسخت بساز و در عین حال سرنوشت‌ات را به دست بپذیر.
اندرون تست سیل بی پناه
پیش او کوه گران مانند کاه
هوش مصنوعی: در دل تو توفانی بی پناه است و در برابر آن، کوهی بزرگ همچون کاه به نظر می‌آید.
سیل را تمکین ز نا آسودن است
یک نفس آسودنش نابودن است
هوش مصنوعی: سیل به خاطر ناپایدار بودنش نمی‌تواند در برابر آرامش یک لحظه از خود مقاومت کند؛ زیرا اگر یک لحظه آرام باشد، همه چیز را ویران می‌کند.
من نه ملا ، نی فقیه نکته ور
نی مرا از فقر و درویشی خبر
هوش مصنوعی: من نه عالم دینی هستم، نه فقیه ماهر، و نه از زندگی فقیرانه و درویشی چیزی می‌دانم.
در ره دین تیز بین و سست گام
پختهٔ من خام و کارم ناتمام
هوش مصنوعی: در مسیر دین، من با دقت و تیزبینی حرکت می‌کنم، اما در عین حال، قدم‌هایم سست و ناپخته است. من فردی هستم که هنوز کارم ناتمام مانده و نیاز به تکمیل دارد.
تا دل پر اضطرابم داده اند
یک گره از صد گره بگشاده اند
هوش مصنوعی: دل پر از نگرانی و اضطراب من را با گشوده شدن تنها یک مشکل از میان صد مشکل تسکین داده‌اند.
«از تب و تابم نصیب خود بگیر
بعد ازین ناید چو من مرد فقیر»
هوش مصنوعی: از هیجان و اضطراب من بهره‌برداری کن، چرا که پس از این دیگر کسی مثل من فقیر نخواهد بود.

حاشیه ها

1402/02/14 03:05
سفید

 

چون بگویم آنچه ناید در سخن...