بخش ۳ - خطاب به مهر عالمتاب
ای امیر خاور ای مهر منیر
می کنی هر ذره را روشن ضمیر
از تو این سوز و سرور اندر وجود
از تو هر پوشیده را ذوق نمود
می رود روشنتر از دست کلیم
زورق زرین تو در جوی سیم
پرتو تو ماه را مهتاب داد
لعل را اندر دل سنگ آب داد
لاله را سوز درون از فیض تست
در رگ او موج خون از فیض تست
نرگسان صد پرده را بر می درد
تا نصیبی از شعاع تو برد
خوش بیا صبح مراد آورده ئی
هر شجر را نخل سینا کرده ئی
تو فروغ صبح و من پایان روز
در ضمیر من چراغی بر فروز
تیره خاکم را سراپا نور کن
در تجلی های خود مستور کن
تا بروز آرم شب افکار شرق
بر فروزم سینهٔ احرار شرق
از نوائی پخته سازم خام را
گردش دیگر دهم ایام را
فکر شرق آزاد گردد از فرنگ
از سرود من بگیرد آب و رنگ
زندگی از گرمی ذکر است و بس
حریت از عفت فکر است و بس
چون شود اندیشهٔ قومی خراب
ناسره گردد بدستش سیم ناب
میرد اندر سینه اش قلب سلیم
در نگاه او کج آید مستقیم
بر کران از حرب و ضرب کائنات
چشم او اندر سکون بیند حیات
موج از دریاش کم گردد بلند
گوهر او چون خزف نا ارجمند
پس نخستین بایدش تطهیر فکر
بعد از آن آسان شود تعمیر فکر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای امیر خاور ای مهر منیر
می کنی هر ذره را روشن ضمیر
هوش مصنوعی: ای امیر خاور، ای خورشید روشنیبخش، تو هر ذرهای را پر از نور و آگاهی میکنی.
از تو این سوز و سرور اندر وجود
از تو هر پوشیده را ذوق نمود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که عشق و شادی در وجود من تنها از تو ناشی میشود و هر چیز پنهانی را نیز تحت تأثیر قرار میدهد و به آن رنگ و لعاب میبخشد.
می رود روشنتر از دست کلیم
زورق زرین تو در جوی سیم
هوش مصنوعی: کشتی طلایی تو در جوی نقرهای، روشنیاش بیشتر از دست کلیم (موسی) به سمت جلو حرکت میکند.
پرتو تو ماه را مهتاب داد
لعل را اندر دل سنگ آب داد
هوش مصنوعی: نور تو به ماه زیبایی بخشید و سنگ را با دلنشینی آب داده است.
لاله را سوز درون از فیض تست
در رگ او موج خون از فیض تست
هوش مصنوعی: لاله به خاطر عشق و احساسات عمیقش میسوزد و این شعف و درد در وجودش ناشی از وجود توست. در رگ او آن شور و حال، مانند جاری شدن خون، از فیض و نعمت تو سرشار است.
نرگسان صد پرده را بر می درد
تا نصیبی از شعاع تو برد
هوش مصنوعی: نرگسها با زیبایی و لطافت خود، پردههای زیادی را کنار میزنند تا بتوانند از نور و جلال تو بهرهای ببرند.
خوش بیا صبح مراد آورده ئی
هر شجر را نخل سینا کرده ئی
هوش مصنوعی: صبح خوشی و امید فرارسیده است، آنچنان که هر درختی به درخت نخل تبدیل شده و پربار شده است.
تو فروغ صبح و من پایان روز
در ضمیر من چراغی بر فروز
هوش مصنوعی: تو مانند روشنی صبح هستی و من مانند تاریکی شب. در درون من نوری وجود دارد که باید آن را روشن کنی.
تیره خاکم را سراپا نور کن
در تجلی های خود مستور کن
هوش مصنوعی: خاک بی رنگ من را پر از نور کن و در جلوههای خود پنهانم کن.
تا بروز آرم شب افکار شرق
بر فروزم سینهٔ احرار شرق
هوش مصنوعی: میخواهم افکار شبزندهداران شرق را بروز کنم و در دل خود نور و روشنی بیفکنم.
از نوائی پخته سازم خام را
گردش دیگر دهم ایام را
هوش مصنوعی: من از نغمهای آهنگی میسازم تا چیزهای ناپخته را به کمال برسانم و به روزگار فرصتی تازه میدهم.
فکر شرق آزاد گردد از فرنگ
از سرود من بگیرد آب و رنگ
هوش مصنوعی: فکر شرق میتواند از فرهنگ غرب رهایی یابد و با شعر من زندگی و شادابی جدیدی پیدا کند.
زندگی از گرمی ذکر است و بس
حریت از عفت فکر است و بس
هوش مصنوعی: زندگی تنها به خاطر یاد کردن و توجه به مسائل معنوی گرما و شور و نشاط پیدا میکند، و آزادی واقعی نیز فقط از پاکی و عفت فکر و اندیشه ناشی میشود.
چون شود اندیشهٔ قومی خراب
ناسره گردد بدستش سیم ناب
هوش مصنوعی: زمانی که فکر و اندیشه یک قوم فاسد و خراب شود، به طور حتم چیزهای با ارزش و خوب هم از دست میرود و به بیارزشی میگراید.
میرد اندر سینه اش قلب سلیم
در نگاه او کج آید مستقیم
هوش مصنوعی: در دل او قلبی پاک و سالم وجود دارد، اما وقتی که به او نگاه میکنیم، ظاهراً راست و بیتناسب به نظر میرسد.
بر کران از حرب و ضرب کائنات
چشم او اندر سکون بیند حیات
هوش مصنوعی: در لبههای جنگ و تلاشهای جهان، او با چشمی آرام زندگی را مشاهده میکند.
موج از دریاش کم گردد بلند
گوهر او چون خزف نا ارجمند
هوش مصنوعی: هرگاه دریا کم آب شود، امواج آن نیز از ارتفاع میافتند و ارزش گوهرهایش به اندازهی خردهسنگهای بیارزش خواهد رسید.
پس نخستین بایدش تطهیر فکر
بعد از آن آسان شود تعمیر فکر
هوش مصنوعی: ابتدا باید فکر خود را پاکسازی کنیم و بعد از آن، به راحتی میتوانیم آن را بهبود ببخشیم.