بخش ۲ - تمهید
پیر رومی مرشد روشن ضمیر
کاروان عشق و مستی را امیر
منزلش برتر ز ماه و آفتاب
خیمه را از کهکشان سازد طناب
نور قرآن در میان سینه اش
جام جم شرمنده از آئینه اش
از نی آن نی نواز پاکزاد
باز شوری در نهاد من فتاد
گفت «جانها محرم اسرار شد
خاور از خواب گران بیدار شد
جذبه های تازه او را داده اند
بندهای کهنه را بگشاده اند
جز تو ای دانای اسرار فرنگ
کس نکو ننشست در نار فرنگ
باش مانند خلیل الله مست
هر کهن بتخانه را باید شکست
امتان را زندگی جذب درون
کم نظر این جذب را گوید جنون
هیچ قومی زیر چرخ لاجورد
بی جنون ذوفنون کاری نکرد
مؤمن از عزم و توکل قاهر است
گر ندارد این دو جوهر کافر است
خیر را او باز میداند ز شر
از نگاهش عالمی زیر و زبر
کوهسار از ضربت او ریز ریز
در گریبانش هزاران رستخیز
تا می از میخانهٔ من خورده ئی
کهنگی را از تماشا برده ئی
در چمن زی مثل بو مستور و فاش
در میان رنگ پاک از رنگ باش
عصر تو از رمز جان آگاه نیست
دین او جز حب غیر الله نیست
فلسفی این رمز کم فهمیده است
فکر او بر آب و گل پیچیده است
دیده از قندیل دل روشن نکرد
پس ندید الا کبود و سرخ و زرد
ای خوش آن مردی که دل با کس نداد
بند غیر الله را از پا گشاد
سر شیری را نفهمد گاو و میش
جز به شیران کم بگو اسرار خویش
با حریف سفله نتوان خورد می
گرچه باشد پادشاه روم و ری
یوسف ما را اگر گرگی برد
به که مردی ناکسی او را خرد
اهل دنیا بی تخیل بی قیاس
بوریا بافان اطلس ناشناس
اعجمی مردی چه خوش شعری سرود
سوزد از تأثیر او جان در وجود
«نالهٔ عاشق بگوش مردم دنیا
بانگ مسلمانی و دیار فرنگ است»
معنی دین و سیاست باز گوی
اهل حق را زین دو حکمت باز گوی
«غم خور و نان غم افزایان مخور
زانکه عاقل غم خورد کودک شکر»
رومی
خرقه خود بار است بر دوش فقیر
چون صبا جز بوی گل سامان مگیر
قلزمی با دشت و در پیهم ستیز
شبنمی خود را به گلبرگی بریز
سر حق بر مرد حق پوشیده نیست
روح مؤمن هیچ میدانی که چیست؟
قطرهٔ شبنم که از ذوق نمود
عقدهٔ خود را بدست خود گشود
از خودی اندر ضمیر خود نشست
رخت خویش از خلوت افلاک بست
رخ سوی دریای بی پایان نکرد
خویشتن را در صدف پنهان نکرد
اندر آغوش سحر یکدم تپید
تا بکام غنچهٔ نورس چکید»
بخش ۱ - بخوانندهٔ کتاب: سپاه تازه برانگیزم از ولایت عشقبخش ۳ - خطاب به مهر عالمتاب: ای امیر خاور ای مهر منیر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیر رومی مرشد روشن ضمیر
کاروان عشق و مستی را امیر
هوش مصنوعی: شخصی که تجربه و دانشی عمیق دارد، رهبری کاروانی را بر عهده دارد که به عشق و شوق میپردازد و در این مسیر به روشننگری و آگاهی میرسد.
منزلش برتر ز ماه و آفتاب
خیمه را از کهکشان سازد طناب
هوش مصنوعی: خانهاش از ماه و خورشید بالاتر است و به طوری که خیمهاش به وسیله کهکشان برپا شده است.
نور قرآن در میان سینه اش
جام جم شرمنده از آئینه اش
هوش مصنوعی: نور قرآن در دل او میدرخشد، در حالی که جام جم (نماد کمال و زیبایی) در برابر روشنی و پاکی او شرمنده است.
از نی آن نی نواز پاکزاد
باز شوری در نهاد من فتاد
هوش مصنوعی: از نی، آن نی نواز خالص و پاک، دوباره شور و شوقی در وجودم ایجاد شد.
گفت «جانها محرم اسرار شد
خاور از خواب گران بیدار شد
هوش مصنوعی: او گفت: جانها به رازهای پنهان آگاهی پیدا کردند و خاور (شرق) از خواب عمیق بیدار شد.
جذبه های تازه او را داده اند
بندهای کهنه را بگشاده اند
هوش مصنوعی: او به خاطر جذابیتهای نوین، از محدودیتها و قیدهای قدیمی آزاد شده است.
جز تو ای دانای اسرار فرنگ
کس نکو ننشست در نار فرنگ
هوش مصنوعی: به جز تو، ای دانای رازهای اروپا، هیچکس به خوبی در آتش اروپا ننشسته است.
باش مانند خلیل الله مست
هر کهن بتخانه را باید شکست
هوش مصنوعی: مثل خلیل الله (ابراهیم) باش و از هر کهن بتی که در دل کسی هست بگذر و آن را بشکن.
امتان را زندگی جذب درون
کم نظر این جذب را گوید جنون
هوش مصنوعی: زندگی شما به سمت درونتان کشیده میشود و این کشش را میتوان مانند جنون توصیف کرد.
هیچ قومی زیر چرخ لاجورد
بی جنون ذوفنون کاری نکرد
هوش مصنوعی: هیچ ملتی در زیر آسمان آبی، بدون عشق و علاقه، کاری انجام نداده است.
مؤمن از عزم و توکل قاهر است
گر ندارد این دو جوهر کافر است
هوش مصنوعی: مؤمن با اراده و اعتماد به خداوند بر مشکلات غلبه میکند، اما اگر این دو ویژگی را نداشته باشد، به نوعی ناباور به حساب میآید.
خیر را او باز میداند ز شر
از نگاهش عالمی زیر و زبر
هوش مصنوعی: او خیر را از شر تشخیص میدهد و از نگاهش دنیایی را دگرگون میکند.
کوهسار از ضربت او ریز ریز
در گریبانش هزاران رستخیز
هوش مصنوعی: کوهها به شدت از ضربههای او خرد و شکسته میشوند و در دامنشان، هزاران جنبش و نشاط به وجود میآید.
تا می از میخانهٔ من خورده ئی
کهنگی را از تماشا برده ئی
هوش مصنوعی: تا وقتی که از میخانهٔ من نوشیدهای، کهنگی و عیبها را از نظر دور کردهای.
در چمن زی مثل بو مستور و فاش
در میان رنگ پاک از رنگ باش
هوش مصنوعی: در گلزار زندگی مانند گل باش، نهفته و در عین حال آشکار، میان رنگهای خالص و زیبا خودت را نشان بده.
عصر تو از رمز جان آگاه نیست
دین او جز حب غیر الله نیست
هوش مصنوعی: زمانهی تو از راز وجود آگاه نیست و دین او تنها محبت نسبت به غیر خداست.
فلسفی این رمز کم فهمیده است
فکر او بر آب و گل پیچیده است
هوش مصنوعی: یک فیلسوف نتوانسته است این راز را به درستی درک کند، زیرا اندیشهاش به موضوعات دنیوی محدود شده است.
دیده از قندیل دل روشن نکرد
پس ندید الا کبود و سرخ و زرد
هوش مصنوعی: چشمی که به نور دل تابیده نشود، جز رنگهای نیلی، قرمز و زرد را نمیبیند.
ای خوش آن مردی که دل با کس نداد
بند غیر الله را از پا گشاد
هوش مصنوعی: کسی که دلش را به هیچکس جز خدا ندهد، حقیقتاً مرد بزرگی است. او توانسته است بندهای وابستگی به غیر خدا را از پا بگشاید و آزادانه زندگی کند.
سر شیری را نفهمد گاو و میش
جز به شیران کم بگو اسرار خویش
هوش مصنوعی: فهم سر و جان شیر فقط برای شیرهاست و سایر حیوانات مانند گاو و میش نمیتوانند به رازهای او پی ببرند.
با حریف سفله نتوان خورد می
گرچه باشد پادشاه روم و ری
هوش مصنوعی: اگرچه حریف ممکن است پادشاهی بزرگ باشد، اما انسان فاسد و پست را نمیتوان به دوستی و همنشینی پذیرفت.
یوسف ما را اگر گرگی برد
به که مردی ناکسی او را خرد
هوش مصنوعی: اگر یوسف ما را گرگها هم ببرند، بهتر از این است که مردی ناتوان و بیعرضه او را آزار دهد.
اهل دنیا بی تخیل بی قیاس
بوریا بافان اطلس ناشناس
هوش مصنوعی: افراد دنیادوست، بدون خیال و قیاس، مانند بافندگان بوریا هستند که در حال بافتن ابریشم ناشناختهای هستند.
اعجمی مردی چه خوش شعری سرود
سوزد از تأثیر او جان در وجود
هوش مصنوعی: مردی غیر عرب با شاعری زیبا و تاثیرگذار، مانند آتش در وجود انسان جان را میسوزاند.
«نالهٔ عاشق بگوش مردم دنیا
بانگ مسلمانی و دیار فرنگ است»
هوش مصنوعی: صدای نالهٔ عاشق به گوش همه مردم دنیا رسیده و این نشاندهندهٔ پیوندی عمیق میان عشق و مسلمان بودن است، حتی در سرزمینهای غربی.
معنی دین و سیاست باز گوی
اهل حق را زین دو حکمت باز گوی
هوش مصنوعی: معنای دین و سیاست را برای اهل حق توضیح بده، از این دو حکمت هم برایشان سخن بگو.
«غم خور و نان غم افزایان مخور
زانکه عاقل غم خورد کودک شکر»
هوش مصنوعی: غم و اندوه را بپذیر و نگذار دیگران بر تو تاثیر منفی بگذارند، زیرا فرد عاقل با غم خود کنار میآید، در حالی که کودک به شادی و خوشی فکر میکند.
رومی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف عشق و احساسات عمیق انسانی میپردازد. میگوید که اگرچه فراق و دوری وجود دارد، اما عشق همچنان در دل و جان انسان باقی میماند و این عشق نمیگذارد که آرامش واقعی را در زندگی پیدا کند. در نهایت، پیوندی نامرئی وجود دارد که افراد را به هم مرتبط میکند و آنها را به یاد یکدیگر میاندازد.
خرقه خود بار است بر دوش فقیر
چون صبا جز بوی گل سامان مگیر
هوش مصنوعی: لباس خاصی که فقیر به دوش دارد، به مانند بار سنگینی است. او همچون باد گرمی که بوی گل را به همراه دارد، فقط دیر یا زود بوی خوبی از زندگی را تجربه خواهد کرد.
قلزمی با دشت و در پیهم ستیز
شبنمی خود را به گلبرگی بریز
هوش مصنوعی: شعر بیانگر این است که قطرهای باران با جرات و شجاعت در دل دشت قرار میگیرد و زیبایی خود را بر روی گلبرگی میریزد. این تصویر به نوعی نشان دهندهی برخورد طبیعت و زیبایی آن است.
سر حق بر مرد حق پوشیده نیست
روح مؤمن هیچ میدانی که چیست؟
هوش مصنوعی: حق بر انسانهای حقجو و درستکار پوشیده نیست. آیا میدانی که روح مؤمن چه معنایی دارد؟
قطرهٔ شبنم که از ذوق نمود
عقدهٔ خود را بدست خود گشود
هوش مصنوعی: قطره شبنمی که به خاطر شادی و هیجانش به زمین افتاده، احساساتش را به نمایش میگذارد و خود را آزاد میکند.
از خودی اندر ضمیر خود نشست
رخت خویش از خلوت افلاک بست
هوش مصنوعی: در دل خود، از بینش و وجود خود، نشستی دارد و لباس آن را از تنهاییهای آسمانها به تن کرده است.
رخ سوی دریای بی پایان نکرد
خویشتن را در صدف پنهان نکرد
هوش مصنوعی: چهرهاش را به سوی دریاهای بیپایان نمیچرخاند و خود را در صدفی پنهان نمیکند.
اندر آغوش سحر یکدم تپید
تا بکام غنچهٔ نورس چکید»
هوش مصنوعی: در آغوش صبح، لحظهای قلبی به تپش درآمد که شبنم بر گلبرگ جوان گل بچکد.