گنجور

بخش ۲۲ - قندهار و زیارت خرقه مبارک

قندهار آن کشور مینو سواد
اهل دل را خاک او خاک مراد
رنگ ها ، بوها ، هواها ، آب ها
آب ها تابنده چون سیماب ها
لاله ها در خلوت کهسار ها
نارها یخ بسته اندر نارها
کوی آن شهر است ما را کوی دوست
ساربان بر بند محمل سوی دوست
می سرایم دیگر از یاران نجد
از نوائی ، ناقه را آرم به وجد
غزل
از دیر مغان آیم بی گردش صهباست
در منزل لا بودم از باده الا مست
دانم که نگاه او ظرف همه کس بیند
کرد است مرا ساقی از عشوه و ایما مست
وقت است که بگشایم میخانهٔ رومی باز
پیران حرم دیدم در صحن کلیسا مست
این کار حکیمی نیست دامان کلیمی گیر
صد بندهٔ ساحل مست یک بنده دریا مست
دل را به چمن بردم از باد چمن افسرد
میرد بخیابانها این لالهٔ صحرا مست
از حرف دلاویزش اسرار حرم پیدا
دی کافرکی دیدم در وادی بطحا مست
سینا است که فاران است یارب چه مقام است این
هر ذره خاک من چشمی است تماشا مست
خرقهٔ آن «برزخ لایبغیان»
دیدمش در نکتهٔ «لی خرقتان»
دین او آئین او تفسیر کل
در جبین او خط تقدیر کل
عقل را او صاحب اسرار کرد
عشق را او تیغ جوهر دار کرد
کاروان شوق را او منزل است
ما همه یک مشت خاکیم او دل است
آشکارا دیدنش اسرای ماست
در ضمیرش مسجد اقصای ماست
آمد از پیراهن او بوی او
داد ما را نعره الله هو
با دل من شوق بی پروا چه کرد
بادهٔ پر زور با مینا چه کرد
رقصد اندر سینه از زور جنون
تا ز راه دیده میآید برون
گفت «من جبریلم و نور مبین»
پیش ازین او را ندیدم اینچنین
شعر رومی خواند و خندید و گریست
یا رب این دیوانهٔ فرزانه کیست؟
در حرم با من سخن زندانه گفت
از می و مغ زاده و پیمانه گفت
گفتمش این حرف بیباکانه چیست
لب فرو بند این مقام خامشی ست
من ز خون خویش پروردم ترا
صاحب آه سحر کردم ترا
بازیاب این نکته را ای نکته رس
عشق مردان ضبط احوال است و بس
گفت عقل و هوش آزار دل است
مستی و وارفتگی کار دل است
نعره ها زد تا فتاد اندر سجود
شعلهٔ آواز او بود او نبود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قندهار آن کشور مینو سواد
اهل دل را خاک او خاک مراد
هوش مصنوعی: قندهار، آن سرزمین بهشتی است و سرزمین افرادی که دل‌های پاک دارند، خاکش باعث برآورده شدن آرزوها است.
رنگ ها ، بوها ، هواها ، آب ها
آب ها تابنده چون سیماب ها
هوش مصنوعی: رنگ‌ها، عطرها، نسیم‌ها و آب‌ها همچون جیوه درخشان و تابناک هستند.
لاله ها در خلوت کهسار ها
نارها یخ بسته اندر نارها
هوش مصنوعی: در دل کوه‌ها، لاله‌هایی زیبا وجود دارند که به تنهایی در جایی دورافتاده می‌رویند و نارهایی که درون‌شان یخ زده، نشان از سرمای شدید و شرایط دشوار زندگی آن‌ها دارد.
کوی آن شهر است ما را کوی دوست
ساربان بر بند محمل سوی دوست
هوش مصنوعی: محل زندگی ما در آن شهر، جایی است که دوست حضور دارد. ای راهبان، بار و بند سفر را برای ما آماده کنید تا به سوی دوست برویم.
می سرایم دیگر از یاران نجد
از نوائی ، ناقه را آرم به وجد
هوش مصنوعی: من دوباره از دوستان نجد می‌خوانم و با صدایی تازه، شتر را به وجد و شادی می‌آورم.
غزل
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و عشق اشاره دارد، گویی فردی به همسر یا معشوق خود می‌نگرد و از جذابیت و دلربایی او شگفت‌زده است. شاعر با استفاده از زبان هنری و استعاره‌های زیبا، احساسات عمیق خود را نسبت به معشوق ابراز می‌کند و نشان می‌دهد که وجود او چقدر مایۀ خوشبختی و شادی است. در دل این شعر، حسرت و آرزو نیز نهفته است، چرا که عشق و زیبایی موضوعاتی هستند که همیشه در دل انسان زنده‌اند.
از دیر مغان آیم بی گردش صهباست
در منزل لا بودم از باده الا مست
هوش مصنوعی: من از دیر مغان آمده‌ام و در این مسیر که شراب نمی‌چرخد، در مکانی هستم که از باده مستی جز وجود نداشته است.
دانم که نگاه او ظرف همه کس بیند
کرد است مرا ساقی از عشوه و ایما مست
هوش مصنوعی: می‌دانم که او با نگاهش همه را می‌بیند و به همین خاطر من را با جلب توجه و ناز و عشوه‌اش مست کرده است.
وقت است که بگشایم میخانهٔ رومی باز
پیران حرم دیدم در صحن کلیسا مست
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده که دوباره در میخانهٔ رومی باز کنم، زیرا در صحن کلیسا، سالخوردگان حرم را مست و شاداب دیدم.
این کار حکیمی نیست دامان کلیمی گیر
صد بندهٔ ساحل مست یک بنده دریا مست
هوش مصنوعی: این کار از حکمت به دور است؛ بهتر است که به شخصیتی که پایبند به اصول است، توجه کنی. در میان گروهی که در سواحل زندگی می‌کنند و در حال خوشگذرانی هستند، یک نفر هم وجود دارد که در عمق دریا غرق در مستی است.
دل را به چمن بردم از باد چمن افسرد
میرد بخیابانها این لالهٔ صحرا مست
هوش مصنوعی: دل را به باغ بردم، اما باد آن باغ را خراب کرده و این لاله‌های صحرا در خیابان‌ها می‌میرند و در حال مستی هستند.
از حرف دلاویزش اسرار حرم پیدا
دی کافرکی دیدم در وادی بطحا مست
هوش مصنوعی: از سخنان زیبا و دلنشینش، رازهای مقدسی پدیدار شد. در این حال، کافری را در منطقه‌ای به نام بطحا مشاهده کردم که مست و مغرور به نظر می‌رسید.
سینا است که فاران است یارب چه مقام است این
هر ذره خاک من چشمی است تماشا مست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به جایگاه و مقام عظیم خود اشاره می‌کند و به زیبایی و جذابیت هر ذره از خاک وجودش مانند چشمی که به تماشا نشسته است، تاکید دارد. او از خداوند می‌خواهد تا مقام و جایگاهش را بشناسد و قدر آن را بداند. شاعر به نوعی به عظمت و عظمت نفس خود و ارزش وجودی‌اش اشاره می‌کند.
خرقهٔ آن «برزخ لایبغیان»
دیدمش در نکتهٔ «لی خرقتان»
هوش مصنوعی: در مکانی میان دو عالم، پوشش خاصی را دیدم که به زیبایی و رازآلودگیش اشاره دارد. این پوشش در نکته‌ای عمیق و پرمعنا نهفته است که به من ارتباطی از جنس وحدت و پیوند می‌دهد.
دین او آئین او تفسیر کل
در جبین او خط تقدیر کل
هوش مصنوعی: آیین و باورهای او به گونه‌ای است که همه چیز را در چهره‌اش می‌توان دید؛ سرنوشت او و همه چیزهایی که به او مربوط می‌شود، در چهره‌اش نمایان است.
عقل را او صاحب اسرار کرد
عشق را او تیغ جوهر دار کرد
هوش مصنوعی: عقل را به عنوان کسی که به رازها واقف است، معرفی کرده و عشق را به مانند شمشیری با تیزی و قدرت توصیف کرده است.
کاروان شوق را او منزل است
ما همه یک مشت خاکیم او دل است
هوش مصنوعی: شوق به سفر و محبت به یکدیگر را می‌توان به منزلی تعبیر کرد که ما در آن زندگی می‌کنیم. در این جا، همه ما فقط یک تکه خاکیم و در عین حال، عشق و دل واقعی ما، همان سفر و شوق است که ما را به هم پیوند می‌دهد.
آشکارا دیدنش اسرای ماست
در ضمیرش مسجد اقصای ماست
هوش مصنوعی: دیدن او برای ما مانند دیدن اسرای عزیزمان است و در وجود او، یاد مسجد اقصی وجود دارد.
آمد از پیراهن او بوی او
داد ما را نعره الله هو
هوش مصنوعی: بوی خوشی از پیراهن او به مشام ما رسید و باعث شد تا ما نعره‌زنیم "الله هو"، یعنی نشانه‌ای از وجود و حضور الهی را احساس کنیم.
با دل من شوق بی پروا چه کرد
بادهٔ پر زور با مینا چه کرد
هوش مصنوعی: دل من را با شوق و بی‌پروایی پر کرده است، و شراب قوی چه تأثیری بر مینا دارد.
رقصد اندر سینه از زور جنون
تا ز راه دیده میآید برون
هوش مصنوعی: جنون با شدت در دل به رقص درآمده و احساسات شدید در درون، به گونه‌ای بروز پیدا می‌کند که از چشمان فرد به بیرون می‌تراود.
گفت «من جبریلم و نور مبین»
پیش ازین او را ندیدم اینچنین
هوش مصنوعی: گفت: «من جبریلم و نور روشنی هستم.» پیش از این، هرگز او را به این شکل ندیده بودم.
شعر رومی خواند و خندید و گریست
یا رب این دیوانهٔ فرزانه کیست؟
هوش مصنوعی: شخصی با شنیدن اشعار رومی هم می‌خندد و هم می‌گرید. در این لحظه، به این فکر می‌کند که این آدمی که این‌گونه رفتار می‌کند، کیست؟
در حرم با من سخن زندانه گفت
از می و مغ زاده و پیمانه گفت
هوش مصنوعی: در حرم، با من صحبت می‌کند، اما درباره می و زاده‌های مغ و پیمانه چیزی نمی‌گوید.
گفتمش این حرف بیباکانه چیست
لب فرو بند این مقام خامشی ست
هوش مصنوعی: به او گفتم این صحبت جسورانه چیست؟ بهتر است در این موقع سکوت کنی.
من ز خون خویش پروردم ترا
صاحب آه سحر کردم ترا
هوش مصنوعی: من تو را با محبت و درد خویش بزرگ کرده‌ام و در صبحگاه به یاد تو ناله زدم.
بازیاب این نکته را ای نکته رس
عشق مردان ضبط احوال است و بس
هوش مصنوعی: این نکته را به یاد داشته باش که عشق افراد بزرگ تنها به ثبت و ضبط حالات و رفتارها محدود می‌شود.
گفت عقل و هوش آزار دل است
مستی و وارفتگی کار دل است
هوش مصنوعی: عقل و هوش می‌تواند دل را تحت فشار قرار دهد و آزار برساند، اما احساس سرخوشی و سرمستی، کار واقعی دل و روح است.
نعره ها زد تا فتاد اندر سجود
شعلهٔ آواز او بود او نبود
هوش مصنوعی: او با صدای بلند فریاد زد تا به حالت سجده بیفتد، اما این شعلهٔ آواز او بود که تأثیرگذار بود و در واقع خود او حضور نداشت.

حاشیه ها

1399/12/21 14:02
مهدی هاشمی

از دیر مغان آیم بی گردش صهبا مست صحیح به نظر میرسد

1399/12/08 03:03
فرهاد

آفای هاشمی حق با شماست. منشی رصی الدین هم " مست " خوانده است.