بخش ۲۱ - مناجات مرد شوریده در ویرانهٔ غزنی
لاله بهر یک شعاع آفتاب
دارد اندر شاخ چندین پیچ و تاب
چون بهار او را کند عریان و فاش
گویدش جز یک نفس اینجا مباش
هر دو آمد یکدگر را ساز و برگ
من ندانم زندگی خوشتر که مرگ
زندگی پیهم مصاف نیش و نوش
رنگ و نم امروز را از خون دوش
الامان از مکر ایام الامان
الامان از صبح و از شام الامان
ای خدا ای نقشبند جان و تن
با تو این شوریده دارد یک سخن
فتنه ها بینم درین دیر کهن
فتنه ها در خلوت و در انجمن
عالم از تقدیر تو آمد پدید
یا خدای دیگر او را آفرید
ظاهرش صلح و صفا باطن ستیز
اهل دل را شیشهٔ دل ریز ریز
صدق و اخلاص و صفا ، باقی نماند
«آن قدح بشکست و آن ساقی نماند»
چشم تو بر لاله رویان فرنگ
آدم از افسونشان بی آب و رنگ
از که گیرد ربط و ضبط این کائنات؟
ای شهید عشوه لات و منات
مرد حق آن بندهٔ روشن نفس
نایب تو در جهان او بود و بس
او به بند نقره و فرزند و زن
گر توانی ، سومنات او شکن
این مسلمان از پرستاران کیست
در گریبانش یکی هنگامه نیست
سینه اش بی سوز و جانش بی خروش
او سرافیل است و صور او خموش
قلب او نا محکم و جانش نژند
در جهان کالای او نا ارجمند
در مصاف زندگانی بی ثبات
دارد اندر آستین لات و منات
مرگ را چون کافران داند هلاک
آتش او کم بها مانند خاک
شعله ئی از خاک او باز آفرین
آن طلب آن جستجو باز آفرین
باز جذب اندرون او را بده
آن جنون ذوفنون او را بده
شرق را کن از وجودش استوار
صبح فردا از گریبانش برآر
بحر احمر را بچوب او شکاف
از شکوهش لرزه ئی افکن به قاف
بخش ۲۰ - بر مزار سلطان محمود علیه الرحمه: خیزد از دل ناله ها بی اختیاربخش ۲۲ - قندهار و زیارت خرقه مبارک: قندهار آن کشور مینو سواد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لاله بهر یک شعاع آفتاب
دارد اندر شاخ چندین پیچ و تاب
هوش مصنوعی: لاله به خاطر هر یک از پرتوهای آفتاب، در شاخهاش چندین پیچ و تاب دارد.
چون بهار او را کند عریان و فاش
گویدش جز یک نفس اینجا مباش
هوش مصنوعی: زمانی که بهار او را با زیبایی و شادابی خود نمایان کند و حقیقت وجود او را آشکار سازد، به او میگوید که جز یک لحظه در اینجا نمان.
هر دو آمد یکدگر را ساز و برگ
من ندانم زندگی خوشتر که مرگ
هوش مصنوعی: دو طرف به هم نزدیک شدهاند، اما من نمیدانم که زندگی بهتر است یا مرگ.
زندگی پیهم مصاف نیش و نوش
رنگ و نم امروز را از خون دوش
هوش مصنوعی: زندگی مداوم در حال نبرد بین لذت و سختیهاست، امروز را با رنگها و نشانههایی که از تجربههای گذشته به دست آمده، سپری میکنیم.
الامان از مکر ایام الامان
الامان از صبح و از شام الامان
هوش مصنوعی: حواست را جمع کن و از فریبهایی که روز و شب به وجود میآوردند، دوری کن.
ای خدا ای نقشبند جان و تن
با تو این شوریده دارد یک سخن
هوش مصنوعی: ای خدا، ای سازندهی روح و بدن، این دیوانه یک حرفی با تو دارد.
فتنه ها بینم درین دیر کهن
فتنه ها در خلوت و در انجمن
هوش مصنوعی: در این دیر قدیمی، ما درگیر آشفتگیها و مشکلاتی هستیم که هم در جمع و هم در تنهایی به چشم میخورد.
عالم از تقدیر تو آمد پدید
یا خدای دیگر او را آفرید
هوش مصنوعی: جهان به خاطر اراده تو به وجود آمد یا خدایی دیگر او را خلق کرده است.
ظاهرش صلح و صفا باطن ستیز
اهل دل را شیشهٔ دل ریز ریز
هوش مصنوعی: ظاهر این افراد به آرامش و دوستی میماند، اما در درونشان با دلهای اهل یقین در جنگ و جدل هستند. دلهای آنها مانند شیشهای خرد شده و آسیبپذیر است.
صدق و اخلاص و صفا ، باقی نماند
«آن قدح بشکست و آن ساقی نماند»
هوش مصنوعی: صداقت، خلوص و پاکی دیگر باقی نماندهاند؛ چرا که آن جام شکست و آن ساقی نیز در دسترس نیست.
چشم تو بر لاله رویان فرنگ
آدم از افسونشان بی آب و رنگ
هوش مصنوعی: چشم تو به زیبایی گلها و چهرههای اروپایی است و آدم را تحت تأثیر جذابیت آنها قرار میدهد، اما این زیبایی از حقیقت و واقعیت خالی است.
از که گیرد ربط و ضبط این کائنات؟
ای شهید عشوه لات و منات
هوش مصنوعی: از چه کسی میتوان پیوند و نظم این جهان را دریافت کرد؟ ای شهید زیباییهای لات و منات.
مرد حق آن بندهٔ روشن نفس
نایب تو در جهان او بود و بس
هوش مصنوعی: مرد حق، یعنی شخصی که حقیقت را درک کرده و به آن عمل میکند، تنها کسی است که میتواند نماینده و جانشین تو در این دنیا باشد.
او به بند نقره و فرزند و زن
گر توانی ، سومنات او شکن
هوش مصنوعی: اگر تو میتوانی، به زنجیر نقره و فرزند و همسر او نگاه کن و آنها را در سومنات در هم شکن.
این مسلمان از پرستاران کیست
در گریبانش یکی هنگامه نیست
هوش مصنوعی: این مسلمان کیست که در درون خود هیچ نوع آرامش و قرار ندارد و همواره در حال آشفتگی است؟
سینه اش بی سوز و جانش بی خروش
او سرافیل است و صور او خموش
هوش مصنوعی: دل او بیهیچ آتش و جانش بدون هیچ تلاطمی است؛ او مانند سرافیل است، اما صدایش خاموش است.
قلب او نا محکم و جانش نژند
در جهان کالای او نا ارجمند
هوش مصنوعی: قلب او ضعیف و روحش در این دنیا ناراحت است و possessions او ارزش چندانی ندارند.
در مصاف زندگانی بی ثبات
دارد اندر آستین لات و منات
هوش مصنوعی: در نبرد زندگی، ناپایداری و نوسان وجود دارد و انسان در درون خود، قدرتهایی دارد که میتواند به آنها تکیه کند.
مرگ را چون کافران داند هلاک
آتش او کم بها مانند خاک
هوش مصنوعی: مرگ را مانند کافران بیارزش میداند و هلاکت را به آتش تشبیه میکند که مثل خاک بیمقدار است.
شعله ئی از خاک او باز آفرین
آن طلب آن جستجو باز آفرین
هوش مصنوعی: شعلهای که از خاک او برخاسته، دوباره به همین خواسته و جستجو قوت میبخشد.
باز جذب اندرون او را بده
آن جنون ذوفنون او را بده
هوش مصنوعی: به او گوشزد کن که دوباره به درون خود بپرداز و آن شور و شوق خاص خود را به او بازگردان.
شرق را کن از وجودش استوار
صبح فردا از گریبانش برآر
هوش مصنوعی: شرق را از وجود خود محکم و استوار کن تا صبح فردا از دلش بیرون بیاید.
بحر احمر را بچوب او شکاف
از شکوهش لرزه ئی افکن به قاف
هوش مصنوعی: دریا را به هم بزن و از قدرتش لرزهای به کوهها بفرست.