گنجور

بخش ۲۰ - بر مزار سلطان محمود علیه الرحمه

خیزد از دل ناله ها بی اختیار
آه ! آن شهری که اینجا بود پار
آن دیار و کاخ و کو ویرانه ایست
آن شکوه و فال و فر افسانه ایست
گنبدی ، در طوف او چرخ برین
تربت سلطان محمود است این
آنکه چون کودک لب از کوثر بشست
گفت در گهواره نام او نخست
برق سوزان تیغ بی زنهار او
دشت و در لرزنده از یلغار او
زیر گردون آیت الله رایتش
قدسیان قرآن سرا بر تربتش
شوخی فکرم مرا از من ربود
تا نبودم در جهان دیر و زود
رخ نمود از سینه ام آن آفتاب
پردگیها از فروغش بی حجاب
مهر گردون از جلالش در رکوع
از شعاعش دوش میگردد طلوع
وارهیدم از جهان چشم و گوش
فاش چون امروز دیدم صبح دوش
شهر غزنین یک بهشت رنگ و بو
آب جوها نغمه خوان در کاخ و کو
قصر های او قطار اندر قطار
آسمان با قبه هایش هم کنار
نکته سنج طوس را دیدم ببزم
لشکر محمود را دیدم به رزم
روح سیر عالم اسرار کرد
تا مرا شوریده ئی بیدار کرد
آنهمه مشتاقی و سوز و سرور
در سخن چون رند بی پروا جسور
تخم اشکی اندر آن ویرانه کاشت
گفتگوها با خدای خویش داشت
تا نبودم بیخبر از راز او
سوختم از گرمی آواز او

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خیزد از دل ناله ها بی اختیار
آه ! آن شهری که اینجا بود پار
هوش مصنوعی: از دل بی‌اختیار ناله‌هایی بلند می‌شود. آه! آن شهری که قبلاً در اینجا وجود داشت.
آن دیار و کاخ و کو ویرانه ایست
آن شکوه و فال و فر افسانه ایست
هوش مصنوعی: آن سرزمین و آن قصر و کوه، اکنون ویران شده‌اند و آن عظمت و خوش شانسی که در گذشته وجود داشت، تنها یک داستان افسانه‌ای به نظر می‌رسد.
گنبدی ، در طوف او چرخ برین
تربت سلطان محمود است این
هوش مصنوعی: یک گنبد در حال چرخش، بر فراز آرامگاه سلطان محمود قرار دارد.
آنکه چون کودک لب از کوثر بشست
گفت در گهواره نام او نخست
هوش مصنوعی: کسی که مانند یک کودک از آب شیرین کوثر نوشید، در گهواره نام او را بر زبان آورد.
برق سوزان تیغ بی زنهار او
دشت و در لرزنده از یلغار او
هوش مصنوعی: تیغ او مانند برقی سوزان است که بی‌هیچ دلسوزی به دل کوه و دشت می‌زند و همه جا را در ترس و لرزه فرو می‌برد.
زیر گردون آیت الله رایتش
قدسیان قرآن سرا بر تربتش
هوش مصنوعی: در زیر آسمان، آیت‌اللهی در فراز است که مقدس‌ها قرآن را بر قبرش می‌خوانند.
شوخی فکرم مرا از من ربود
تا نبودم در جهان دیر و زود
هوش مصنوعی: فکر شوخی و بازیگوشی مرا از خودم جدا کرد، به طوری که در دنیای واقعی نه دیر بودم و نه زود.
رخ نمود از سینه ام آن آفتاب
پردگیها از فروغش بی حجاب
هوش مصنوعی: چهره‌ام همانند آفتابی درخشان از دل من نمایان شد و نورش تمام حجاب‌ها را کنار زد.
مهر گردون از جلالش در رکوع
از شعاعش دوش میگردد طلوع
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر عظمت خود در حال خم شدن است و نورش در شب، مانند نوری درخشان می‌درخشد.
وارهیدم از جهان چشم و گوش
فاش چون امروز دیدم صبح دوش
هوش مصنوعی: کاری به دنیای گوش و چشم ندارم، چون امروز حقیقتی را دیده‌ام که دیشب تجربه کردم.
شهر غزنین یک بهشت رنگ و بو
آب جوها نغمه خوان در کاخ و کو
هوش مصنوعی: شهر غزنین به گونه‌ای بهشتی است که پر از رنگ و عطر است. جوی‌های آبش در حال جریان هستند و صدای دلنواز آنها در کاخ‌ها و کوچه‌ها به گوش می‌رسد.
قصر های او قطار اندر قطار
آسمان با قبه هایش هم کنار
هوش مصنوعی: قصرهای او مانند ردیفی از ساختمان‌هاست که در کنار هم قرار گرفته‌اند و گنبدهایشان به آسمان می‌رسد.
نکته سنج طوس را دیدم ببزم
لشکر محمود را دیدم به رزم
هوش مصنوعی: به فردی از طوس برخورد کردم که بسیار باهوش و نکته‌سنج بود، و همچنین جنگجویان اردوگاه محمود را در حال مبارزه مشاهده کردم.
روح سیر عالم اسرار کرد
تا مرا شوریده ئی بیدار کرد
هوش مصنوعی: روح من در دنیای رازها سفر کرد و به این ترتیب، احساسات عمیق و نامنظم مرا بیدار کرد.
آنهمه مشتاقی و سوز و سرور
در سخن چون رند بی پروا جسور
هوش مصنوعی: در اینجا به اشتیاق و علاقه شدید در سخن اشاره شده است؛ مانند کسی که بدون هیچ ملاحظه و با شجاعت تمام، احساسات خود را ابراز می‌کند.
تخم اشکی اندر آن ویرانه کاشت
گفتگوها با خدای خویش داشت
هوش مصنوعی: در آن ویرانی، دانه‌ای از اشک کاشته شد و انسان با پروردگارش به گفتگو پرداخت.
تا نبودم بیخبر از راز او
سوختم از گرمی آواز او
هوش مصنوعی: تا زمانی که از راز او آگاه نبودم، به خاطر گرمای صدای او سوخته بودم.

حاشیه ها

1393/01/17 01:04
ﻋﻠﯽ

ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﻏﺰﻧﻮﯼ؟!