بخش ۱۹ - روح حکیم سنائی از بهشت برین جواب میدهد
رازدان خیر و شر گشتم ز فقر
زنده و صاحب نظر گشتم ز فقر
یعنی آن فقری که داند راه را
بیند از نور خودی الله را
اندرون خویش جوید لااله
در ته شمشیر گوید لااله
فکر جان کن چون زنان بر تن متن
همچو مردان گوی در میدان فکن
سلطنت اندر جهان آب و گل
قیمت او قطره ئی از خون دل
مؤمنان زیر سپهر لاجورد
زنده از عشقند و نی از خواب و خورد
می ندانی عشق و مستی از کجاست؟
این شعاع آفتاب مصطفی است
زنده ئی تا سوز او در جان تست
این نگهدارندهٔ ایمان تست
با خبر شو از رموز آب و گل
پس بزن بر آب و گل اکسیر دل
دل ز دین سر چشمهٔ هر قوت است
دین همه از معجزات صحبت است
دین مجو اندر کتب ای بیخبر
علم و حکمت از کتب ، دین از نظر
بوعلی دانندهٔ آب و گل است
بیخبر از خستگیهای دل است
نیش و نوش بوعلی سینا بهل
چاره سازیهای دل از اهل دل
مصطفی بحر است و موج او بلند
خیز و این دریا بجوی خویش بند
مدتی بر ساحلش پیچیده ئی
لطمه های موج او نادیده ئی
یک زمان خود را به دریا در فکن
تا روان رفته باز آید بتن
ای مسلمان جز براه حق مرو
ناامید از رحمت عامی مشو
پرده بگذار آشکارائی گزین
تا بلرزد از سجود تو زمین
دوش دیدم فطرت بیتاب را
روح آن هنگامهٔ اسباب را
چشم او بر زشت و خوب کائنات
در نگاه او غیوب کائنات
دست او با آب و خاک اندر ستیز
آن بهم پیوسته و این ریز ریز
گفتمش در جستجوی کیستی؟
در تلاش تار و پوی کیستی؟
گفت از حکم خدای ذوالمنن
آدمی نو سازم از خاک کهن
مشت خاکی را بصد رنگ آزمود
پی به پی تابید و سنجید و فزود
آخر او را آب و رنگ لاله داد
لااله اندر ضمیر او نهاد
باش تا بینی بهار دیگری
از بهار پاستان رنگین تری
هر زمان تدبیرها دارد رقیب
تا نگیری از بهار خود نصیب
بر درون شاخ گل دارم نظر
غنچه ها را دیده ام اندر سفر
لاله را در وادی و کوه و دمن
از دمیدن باز نتوان داشتن
بشنود مردی که صاحب جستجوست
نغمه ئی را کو هنوز اندر گلوست
بخش ۱۸ - سفر به غزنی و زیارت مزار حکیم سنائی: از نوازشهای سلطان شهیدبخش ۲۰ - بر مزار سلطان محمود علیه الرحمه: خیزد از دل ناله ها بی اختیار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رازدان خیر و شر گشتم ز فقر
زنده و صاحب نظر گشتم ز فقر
هوش مصنوعی: از فقر آگاهی و درک خوبی نسبت به خوبی وبدی پیدا کردم و به همین دلیل به فردی با نظر و بصیرت تبدیل شدم.
یعنی آن فقری که داند راه را
بیند از نور خودی الله را
هوش مصنوعی: یعنی آن بینیازی که با درک و آگاهی خود، مسیر را شناسایی میکند و در وجودش شعفی از نور الهی حس میکند.
اندرون خویش جوید لااله
در ته شمشیر گوید لااله
هوش مصنوعی: در دل خود دنبال حقیقتی میگردد که به معنای نابودی شرک و نفی هر چیزی به جز خداست. در عین حال، هنگامی که به شمشیر اشاره میکند، به نوعی از جهاد و مبارزه برای رسیدن به این حقیقت اشاره دارد.
فکر جان کن چون زنان بر تن متن
همچو مردان گوی در میدان فکن
هوش مصنوعی: به خود فکر کن و به روح و جانت رسیدگی کن، مانند زنانی که مراقب خود هستند. در عین حال، مثل مردان در میدان عمل، قاطع و محکم عمل کن.
سلطنت اندر جهان آب و گل
قیمت او قطره ئی از خون دل
هوش مصنوعی: سلطنت در دنیای مادی ارزشش به اندازه یک قطره از خون دل است.
مؤمنان زیر سپهر لاجورد
زنده از عشقند و نی از خواب و خورد
هوش مصنوعی: مؤمنان در زیر آسمان آبی، به خاطر عشق زندگی میکنند و نه به خاطر خواب و خوراک.
می ندانی عشق و مستی از کجاست؟
این شعاع آفتاب مصطفی است
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که عشق و مستی از کجا سرچشمه میگیرد؛ اینها نور و تابش آفتاب پیامبر دوستیها و محبتهاست.
زنده ئی تا سوز او در جان تست
این نگهدارندهٔ ایمان تست
هوش مصنوعی: تا وقتی که عشق و اشتیاق او در وجودت وجود دارد، زندگیات ادامه دارد و همین احساس، حافظ ایمان توست.
با خبر شو از رموز آب و گل
پس بزن بر آب و گل اکسیر دل
هوش مصنوعی: از اسرار زندگی و طبیعت آگاه شو، سپس از دل خود عبور کن و به شادی و روحانگیزی دست یاب.
دل ز دین سر چشمهٔ هر قوت است
دین همه از معجزات صحبت است
هوش مصنوعی: دل برای زندگی و تواناییهای ما منبع اصلی است و دین نیز از شگفتیها و نشانههای کلام خداوند نشأت میگیرد.
دین مجو اندر کتب ای بیخبر
علم و حکمت از کتب ، دین از نظر
هوش مصنوعی: دین را در کتابها نجو، ای بیخبر! علم و حکمت را از کتابها بگیر، اما دین را از مشاهده و تجربه در زندگی دریاب.
بوعلی دانندهٔ آب و گل است
بیخبر از خستگیهای دل است
هوش مصنوعی: بوعلی، کسی است که به طبیعت و موجودات آشناست و از جنس و ترکیب آنها آگاه است، اما از رنجها و خستگیهای درونی انسان بیخبر است.
نیش و نوش بوعلی سینا بهل
چاره سازیهای دل از اهل دل
هوش مصنوعی: نوشیدن و بیمار شدن بوعلی سینا را رها کن. چارههای درمان دل را از کسانی که اهل دل هستند، بپرس.
مصطفی بحر است و موج او بلند
خیز و این دریا بجوی خویش بند
هوش مصنوعی: مصطفی مانند دریا است و امواج او در ارتفاع هستند. تو هم باید به سمت جوی و مسیر طبیعی خود حرکت کنی و با او همراه شوی.
مدتی بر ساحلش پیچیده ئی
لطمه های موج او نادیده ئی
هوش مصنوعی: مدتی بر ساحل او نشستهای و آسیبهای موج او را نادیده گرفتهای.
یک زمان خود را به دریا در فکن
تا روان رفته باز آید بتن
هوش مصنوعی: مدتی خود را در دل دریا بینداز تا جانت که از عشق رفته به سمت تو بازگردد.
ای مسلمان جز براه حق مرو
ناامید از رحمت عامی مشو
هوش مصنوعی: ای مسلمان، جز در مسیر حق گام نگذار و از رحمت عمومی خدا ناامید مباش.
پرده بگذار آشکارائی گزین
تا بلرزد از سجود تو زمین
هوش مصنوعی: پردهای بزن و نشان بده که چه کسی را انتخاب کردهای، تا زمین از احترام و سجدهات به لرزه درآید.
دوش دیدم فطرت بیتاب را
روح آن هنگامهٔ اسباب را
هوش مصنوعی: دیشب جوهره ناآرامی را دیدم که روح آن شلوغی و آشفتگی را به همراه داشت.
چشم او بر زشت و خوب کائنات
در نگاه او غیوب کائنات
هوش مصنوعی: چشمان او به زیبایی و زشتی هستی نگاه میکند و در دیدگاه او، آنچه پنهان است نیز نمایان میشود.
دست او با آب و خاک اندر ستیز
آن بهم پیوسته و این ریز ریز
هوش مصنوعی: دست او در حال جنگ با آب و خاک است، یکی به هم پیوسته و دیگری خرد و ریز شده است.
گفتمش در جستجوی کیستی؟
در تلاش تار و پوی کیستی؟
هوش مصنوعی: از او پرسیدم که به دنبال چه کسی هستی؟ در تلاش برای شناخت خودت هستی؟
گفت از حکم خدای ذوالمنن
آدمی نو سازم از خاک کهن
هوش مصنوعی: خداوند گفت که از خاک قدیم انسانی جدید میآفریند.
مشت خاکی را بصد رنگ آزمود
پی به پی تابید و سنجید و فزود
هوش مصنوعی: مشت خاکی را در هزار رنگ مختلف آزمایش کرد و آن را به دقت بررسی و اندازهگیری کرد، تا به نتایج بیشتری دست پیدا کند.
آخر او را آب و رنگ لاله داد
لااله اندر ضمیر او نهاد
هوش مصنوعی: در نهایت، او به زیبایی و جذابیت شبیه گل لاله درآمد و مفهومی عمیق به نام "لا اله" را در وجودش گذاشت.
باش تا بینی بهار دیگری
از بهار پاستان رنگین تری
هوش مصنوعی: صبر کن تا بهار دیگری را ببینی که از بهار گذشته رنگ و لعابی زیباتر دارد.
هر زمان تدبیرها دارد رقیب
تا نگیری از بهار خود نصیب
هوش مصنوعی: در هر زمانی که تدبیر و برنامهریزی داشته باشی، همیشه رقبایی وجود دارند. بنابراین تا زمانی که بهار و فرصتهای خود را به دست نیاوری، نمیتوانی از نعمتها و برکات آن بهرهمند شوی.
بر درون شاخ گل دارم نظر
غنچه ها را دیده ام اندر سفر
هوش مصنوعی: من به زیبایی درون شاخ گل نگاه کردم و غنچهها را در سفر دیدهام.
لاله را در وادی و کوه و دمن
از دمیدن باز نتوان داشتن
هوش مصنوعی: لاله در دشت، کوه و باغ نمیتواند از تابش نور و گرما بینصیب بماند.
بشنود مردی که صاحب جستجوست
نغمه ئی را کو هنوز اندر گلوست
هوش مصنوعی: مردی که در جستجوی حقیقت و شناخت است، صدایی را میشنود که هنوز در گلو مانده و به گوش او نرسیده است.