گنجور

بخش ۱۲ - حرفی چند با امت عربیه

ای در و دشت تو باقی تا ابد
نعره «لا قیصر و کسری» که زد
در جهان نزد و دور و دیر و زود
اولین خوانندهٔ قرآن که بود
رمز الا الله که را آموختند
این چراغ اول کجا افروختند
علم و حکمت ریزه ئی از خوان کیست؟
آیه «فاصبحتم» اندر شأن کیست؟
از دم سیراب آن امی لقب
لاله رست از ریگ صحرای عرب
حریت پروردهٔ آغوش اوست
یعنی امروز امم از دوش اوست
او دلی در پیکر آدم نهاد
او نقاب از طلعت آدم گشاد
هر خداوند کهن را او شکست
هر کهن شاخ از نم او غنچه بست
گرمی هنگامهٔ بدر و حنین
حیدر و صدیق و فاروق و حسین
سطوت بانگ صلوت اندر نبرد
قرأت «الصافات» اندر نبرد
تیغ ایوبی نگاه بایزید
گنجهای هر دو عالم را کلید
عقل و دل را مستی از یک جام می
اختلاط ذکر و فکر روم و ری
علم و حکمت شرع و دین ، نظم امور
اندرون سینه دلها ناصبور
حسن عالم سوز الحمرا و تاج
آنکه از قدوسیان گیرد خراج
این همه یک لحظه از اوقات اوست
یک تجلی از تجلیات اوست
ظاهرش این جلوه های دلفروز
باطنش از عارفان پنهان هنوز
«حمد بیحد مر رسول پاک را
آنکه ایمان داد مشت خاک را»
حق ترا بران تر از شمشیر کرد
ساربان را راکب تقدیر کرد
بانگ تکبیر و صلوت و حرب و ضرب
اندر آن غوغا گشاد شرق و غرب
ایخوش آن مجذوبی و دل بردگی
آه زین دلگیری و افسردگی
کار خود را امتان بردند پیش
تو ندانی قیمت صحرای خویش
امتی بودی امم گردیده ئی
بزم خود را خود ز هم پاشیده ئی
هر که از بند خودی وارست ، مرد
هر که با بیگانگان پیوست ، مرد
آنچه تو با خویش کردی کس نکرد
روح پاک مصطفی آمد بدرد
ای ز افسون فرنگی بی خبر
فتنه ها در آستین او نگر
از فریب او اگر خواهی امان
اشترانش را ز حوض خود بران
حکمتش هر قوم را بیچاره کرد
وحدت اعرابیان صد پاره کرد
تا عرب در حلقهٔ دامش فتاد
آسمان یک دم امان او را نداد
عصر خود را بنگر ای صاحب نظر
در بدن باز آفرین روح عمر
قوت از جمعیت دین مبین
دین همه عزم است و اخلاص و یقین
تا ضمیرش رازدان فطرت است
مرد صحرا پاسبان فطرت است
ساده و طبعش عیار زشت و خوب
از طلوعش صد هزار انجم غروب
بگذر از دشت و در و کوه و دمن
خیمه را اندر وجود خویش زن
طبع از باد بیابان کرده تیز
ناقه را سر ده به میدان ستیز
عصر حاضر زادهٔ ایام تست
مستی او از می گلفام تست
شارح اسرار او تو بوده ئی
اولین معمار او تو بوده ئی
تا به فرزندی گرفت او را فرنگ
شاهدی گردید بی ناموس و ننگ
گرچه شیرین است و نوشین است او
کج خرام و شوخ و بی دین است او
مرد صحرا ! پخته تر کن خام را
بر عیار خود بزن ایام را
آدمیت زار نالید از فرنگ
زندگی هنگامه بر چید از فرنگ

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای در و دشت تو باقی تا ابد
نعره «لا قیصر و کسری» که زد
هوش مصنوعی: ای سرزمین و طبیعت تو همیشه، فریاد «هیچ قیصر و کسری نمی‌ماند» را به گوش برسان.
در جهان نزد و دور و دیر و زود
اولین خوانندهٔ قرآن که بود
هوش مصنوعی: در این دنیا، چه نزدیک و چه دور، چه زمانی که گذشته و چه زمانی که آینده است، اولین شخصی که قرآن را خوانده است، کیست؟
رمز الا الله که را آموختند
این چراغ اول کجا افروختند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی را که به دانش و رازهای الهی آگاه ساختند، در کجا می‌توان یافت که نوری نخستین از آنجا روشن شده باشد؟
علم و حکمت ریزه ئی از خوان کیست؟
آیه «فاصبحتم» اندر شأن کیست؟
هوش مصنوعی: دانش و خرد تنها بخشی کوچک از سفر بزرگ زندگی است. چه کسی می‌تواند بگوید که آیه «فاصبحتم» در مورد چه کسی نازل شده است؟
از دم سیراب آن امی لقب
لاله رست از ریگ صحرای عرب
هوش مصنوعی: از آب زلال آن ایما، گلی به نام لاله در دشت خشک عرب سر بر آورده است.
حریت پروردهٔ آغوش اوست
یعنی امروز امم از دوش اوست
هوش مصنوعی: آزادی و رهایی به وجود او تعلق دارد، یعنی امروزه ملت‌ها بار سنگینی را از دوش او برمی‌دارند.
او دلی در پیکر آدم نهاد
او نقاب از طلعت آدم گشاد
هوش مصنوعی: او روحی در وجود انسان دمید و چهره‌اش را از زیبایی‌ها پوشانده و به نمایش گذاشت.
هر خداوند کهن را او شکست
هر کهن شاخ از نم او غنچه بست
هوش مصنوعی: هر خداوندی که قدیمی و کهنه بود، شکست خورد و هر شاخه کهنه‌ای به برکت او، شکوفه‌های تازه‌ای را به بار آورد.
گرمی هنگامهٔ بدر و حنین
حیدر و صدیق و فاروق و حسین
هوش مصنوعی: جو و هیجان حماسه‌های بدر و حنین در کنار نام‌هایی چون علی (حیدر)، ابوبکر (صدیق)، عمر (فاروق) و حسین گواهی بر بزرگی و شجاعت آن لحظات تاریخی است.
سطوت بانگ صلوت اندر نبرد
قرأت «الصافات» اندر نبرد
هوش مصنوعی: صدای دلنشین دعا و نیایش در هنگام نبرد، همچون تلاوت سوره «صافات» در میدان جنگ طنین‌انداز است.
تیغ ایوبی نگاه بایزید
گنجهای هر دو عالم را کلید
هوش مصنوعی: نگاه بایزید مانند شمشیری از ایوب است که کلید گنج‌های هر دو دنیا را در دست دارد.
عقل و دل را مستی از یک جام می
اختلاط ذکر و فکر روم و ری
هوش مصنوعی: عقل و دل هر دو به حالتی مست و شاداب درآمده‌اند و این سرمستی ناشی از یک نوشیدنی است. در این حالت، خاطرات و اندیشه‌هایم به سرزمین‌های دور و قدیمی، مانند روم و ری، سفر می‌کند.
علم و حکمت شرع و دین ، نظم امور
اندرون سینه دلها ناصبور
هوش مصنوعی: دانش و خرد دینی سبب سامان‌دهی کارهای درونی و احساسات ناپایدار انسان‌ها می‌شود.
حسن عالم سوز الحمرا و تاج
آنکه از قدوسیان گیرد خراج
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت عالم در کاخ الحمرا و تاجی که می‌تواند از فرشتگان دریافت کند، خبر از عظمت و شکوه آن دارد.
این همه یک لحظه از اوقات اوست
یک تجلی از تجلیات اوست
هوش مصنوعی: این همه چیزهایی که می‌بینیم و تجربه می‌کنیم، تنها یک لحظه از زمان اوست و یک جلوه از صفات و ویژگی‌های او به شمار می‌آید.
ظاهرش این جلوه های دلفروز
باطنش از عارفان پنهان هنوز
هوش مصنوعی: ظاهر این زیبایی‌ها و جلوه‌های دل‌انگیز، درونش هنوز از عارفان پنهان مانده است.
«حمد بیحد مر رسول پاک را
آنکه ایمان داد مشت خاک را»
هوش مصنوعی: سپاس بی‌نهایت خداوند را که پیامبر پاک را فرستاد، همان کسی که گروهی از انسان‌ها را به ایمان آورد و به آنها ارزش بخشید.
حق ترا بران تر از شمشیر کرد
ساربان را راکب تقدیر کرد
هوش مصنوعی: حقی که بر تو است، به مراتب تندتر از ضربه‌ی شمشیر است و تقدیر همان‌طور که سوارکار را هدایت می‌کند، تو را نیز هدایت خواهد کرد.
بانگ تکبیر و صلوت و حرب و ضرب
اندر آن غوغا گشاد شرق و غرب
هوش مصنوعی: صدای تکبیر و دعا و جنگ و نبرد در آن همهمه، شرق و غرب را در هم شکافت.
ایخوش آن مجذوبی و دل بردگی
آه زین دلگیری و افسردگی
هوش مصنوعی: ای کاش تو آن شخص جذابی باشی که دل‌ها را به تسخیر در می‌آورد، آه که چقدر این دل‌زدگی و ناراحتی سخت و دردآور است.
کار خود را امتان بردند پیش
تو ندانی قیمت صحرای خویش
هوش مصنوعی: آنها کارهای خودشان را نزد تو آوردند، اما تو نمی‌دانی ارزش سرزمین خود را چقدر است.
امتی بودی امم گردیده ئی
بزم خود را خود ز هم پاشیده ئی
هوش مصنوعی: تو دسته و گروهی داشتی، اما اکنون خود را از آن جدا کرده‌ای و بزم و جشن خود را به هم ریخته‌ای.
هر که از بند خودی وارست ، مرد
هر که با بیگانگان پیوست ، مرد
هوش مصنوعی: کسی که از محدودیت‌ها و خودخواهی‌هایش رهایی یابد، انسان حقیقی‌ است و کسی که با دیگران ارتباط برقرار کند و از انزوای خود خارج شود، او نیز انسان بزرگی است.
آنچه تو با خویش کردی کس نکرد
روح پاک مصطفی آمد بدرد
هوش مصنوعی: آنچه تو با خود انجام دادی، کسی دیگر انجام نداده است. روح پاک مصطفی (پیامبر) برای کمک و درمان آمد.
ای ز افسون فرنگی بی خبر
فتنه ها در آستین او نگر
هوش مصنوعی: ای کسی که از جذابیت‌های خارجی بی‌خبر هستی، به فتنه‌هایی که در آستین او پنهان است توجه کن.
از فریب او اگر خواهی امان
اشترانش را ز حوض خود بران
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از فریب او در امان باشی، باید اشترانش را از حوض خودت دور کنی.
حکمتش هر قوم را بیچاره کرد
وحدت اعرابیان صد پاره کرد
هوش مصنوعی: حکمت و دانایی او باعث شد که هر گروهی در困困 و مشکلات فرو برود و اتحاد مردم عرب را به تکه‌های کوچک تقسیم کرد.
تا عرب در حلقهٔ دامش فتاد
آسمان یک دم امان او را نداد
هوش مصنوعی: تا وقتی که عرب در دام او گرفتار شد، آسمان حتی یک لحظه هم به او اجازه نداد که نفس بکشد.
عصر خود را بنگر ای صاحب نظر
در بدن باز آفرین روح عمر
هوش مصنوعی: به زمانه خود نگاه کن، ای صاحب نظر، که چگونه روح زندگی دوباره در بدن تازه‌ای تجلی می‌کند.
قوت از جمعیت دین مبین
دین همه عزم است و اخلاص و یقین
هوش مصنوعی: قدرت و استحکام دین به اتحاد و همبستگی افراد آن بستگی دارد و همه چیز بر پایه اراده، صداقت و یقین استوار است.
تا ضمیرش رازدان فطرت است
مرد صحرا پاسبان فطرت است
هوش مصنوعی: مردی که در دل صحرا زندگی می‌کند، به خاطر آگاهی و درکش از اسرار وجود، نگهبان طبیعت و اصول اولیه زندگی است.
ساده و طبعش عیار زشت و خوب
از طلوعش صد هزار انجم غروب
هوش مصنوعی: روان و طبیعی است و ویژگی‌های خوب و بدش به اندازه‌ای است که از طلوع او، صد هزار ستاره غروب می‌کنند.
بگذر از دشت و در و کوه و دمن
خیمه را اندر وجود خویش زن
هوش مصنوعی: از زمین و طبیعت و مناطق مختلف عبور کن و درون خودت خیمه‌ای برپا کن.
طبع از باد بیابان کرده تیز
ناقه را سر ده به میدان ستیز
هوش مصنوعی: دست طبیعت به مانند باد بیابان، ناقه را به جلو می‌فرستد و آن را برای نبرد آماده می‌کند.
عصر حاضر زادهٔ ایام تست
مستی او از می گلفام تست
هوش مصنوعی: عصر کنونی نتیجهٔ روزگار توست و شادی و سرمستی‌اش به خاطر زیبایی و جذابیت تو است.
شارح اسرار او تو بوده ئی
اولین معمار او تو بوده ئی
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که رازهای او را توضیح داده‌ای و نخستین سازنده و معمار او نیز تو بوده‌ای.
تا به فرزندی گرفت او را فرنگ
شاهدی گردید بی ناموس و ننگ
هوش مصنوعی: او وقتی که فرزند خودش را به فرنگ سپرد، موجبی شد که آبرو و حیثیتش تحت‌الشعاع قرار گیرد.
گرچه شیرین است و نوشین است او
کج خرام و شوخ و بی دین است او
هوش مصنوعی: او با وجود اینکه خوشایند و دلپذیر است، اما در حرکت‌هایش تنوع دارد و شادابی خاصی به خرج می‌دهد، در عین حال بی‌اعتنا به اصول و قواعد است.
مرد صحرا ! پخته تر کن خام را
بر عیار خود بزن ایام را
هوش مصنوعی: ای مرد صحرا! خامی را با تجربیات و دانسته‌هایت تکمیل کن و بر اساس معیارها و استانداردهای خود، روزها و لحظات را بسنج و ارزش‌گذاری کن.
آدمیت زار نالید از فرنگ
زندگی هنگامه بر چید از فرنگ
هوش مصنوعی: انسانیت از زندگی در فرنگ ناله و زاری می‌کند و هرج و مرج را از آنجا به بار می‌آورد.

حاشیه ها

1390/01/26 09:03
Faizulloh

Kosh arabho forsi hondan balad mebudand va in sherhoro mehondand

1400/09/25 11:11
راشد اقبال

اقبال کسی است که در قلب تمدن غرب نفوذ کرد و او را مطالعه کرد و باز در رگ رگ امت اسلامی  جریان شد و بعد از این دو بیرون رفت و بالا وبالا رفت تا اینکه از پروین هم گذشت.

غوطه ها زد در ضمیر زندگی اندیشه ام

تا بدست آورده ام افکار پنهان شما

مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت

ریختم طرح حرم در کافرستان شما

بعد لبخندی زد و مردی را دیدی که ما ورای انسانی بود گفت:میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند 

دیده‌ام از روزن دیوار زندان شما 

در آخر هر رازی که داشت به جهانیان گفت تا شاید بدرد مرد ما ورایی که امت اسلامی را از زنجیر غرب آزاد میکنه بخورد 

به کسی عیان نکردم به نهان نکردم 

غزل انچنان سرودم که برون فتاده رازم 

 

 

 

 

1400/09/25 21:11
Melika Rezaei

وه...عالی بود گرامی دوست عزیز... 

درودتان:)