گنجور

بخش ۱۱ - سیاسیات حاضره

می کند بند غلامان سخت تر
حریت می خواند او را بی بصر
گرمی هنگامهٔ جمهور دید
پرده بر روی ملوکیت کشید
سلطنت را جامع اقوام گفت
کار خود را پخته کرد و خام گفت
در فضایش بال و پر نتوان گشود
با کلیدش هیچ در نتوان گشود
گفت با مرغ قفس «ای دردمند
آشیان در خانهٔ صیاد بند
هر که سازد آشیان در دشت و مرغ»
او نباشد ایمن از شاهین و چرغ
از فسونش مرغ زیرک دانه مست
ناله ها اندر گلوی خود شکست
حریت خواهی به پیچاکش میفت
تشنه میر و بر نم تاکش میفت
الحذر از گرمی گفتار او
الحذر از حرف پهلو دار او
چشم ها از سرمه اش بی نور تر
بندهٔ مجبور ازو مجبور تر
از شراب ساتگینش الحذر
از قمار بدنشینش الحذر
از خودی غافل نگردد مرد حر
حفظ خود کن حب افیونش مخور
پیش فرعونان بگو حرف کلیم
تا کند ضرب تو دریا را دونیم
داغم از رسوائی این کاروان
در امیر او ندیدم نور جان
تن پرست و جاه مست و کم نگه
اندرونش بی نصیب از لااله
در حرم زاد و کلیسا را مرید
پردهٔ ناموس ما را بر درید
دامن او را گرفتن ابلهی است
سینهٔ او از دل روشن تهی است
اندرین ره تکیه بر خود کن که مرد
صید آهو با سگ کوری نکرد
آه از قومی که چشم از خویش بست
دل به غیر الله داد ، از خود گسست
تا خودی در سینهٔ ملت بمرد
کوه ، کاهی کرد و باد او را ببرد
گرچه دارد لااله اندر نهاد
از بطون او مسلمانی نزاد
آنکه بخشد بی یقینان را یقین
آنکه لرزد از سجود او زمین
آنکه زیر تیغ گوید لااله
آنکه از خونش بروید لااله
آن سرور ، آن سوز مشتاقی نماند
در حرم صاحبدلی باقی نماند
ای مسلمان اندرین دیر کهن
تا کجا باشی به بند اهرمن
جهد با توفیق و لذت در طلب
کس نیابد بی نیاز نیم شب
زیستن تا کی به بحر اندر چو خس
سخت شو چون کوه از ضبط نفس
گرچه دانا حال دل با کس نگفت
از تو درد خویش نتوانم نهفت
تا غلامم در غلامی زاده ام
ز آستان کعبه دور افتاده ام
چون بنام مصطفی خوانم درود
از خجالت آب می گردد وجود
عشق میگوید که ای محکوم غیر
سینهٔ تو از بتان مانند دیر
تا نداری از محمد رنگ و بو
از درود خود میالا نام او
از قیام بی حضور من مپرس
از سجود بی سرور من مپرس
جلوهٔ حق گرچه باشد یک نفس
قسمت مردان آزاد است و بس
مردی آزادی چو آید در سجود
در طوافش گرم رو چرخ کبود
ما غلامان از جلالش بیخبر
از جمال لازوالش بیخبر
از غلامی لذت ایمان مجو
گرچه باشد حافظ قرآن ، مجو
مؤمن است و پیشهٔ او آزری است
دین و عرفانش سراپا کافری است
در بدن داری اگر سوز حیات
هست معراج مسلمان در صلوت
ور نداری خون گرم اندر بدن
سجدهٔ تو نیست جز رسم کهن
عید آزادان شکوه ملک و دین
عید محکومان هجوم مؤمنین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می کند بند غلامان سخت تر
حریت می خواند او را بی بصر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی می‌پردازد که در آن فردی به شدت تحت فشار و کنترل دیگری قرار دارد، به گونه‌ای که هیچ آزادی خاصی برای او باقی نمانده است. در این حالت، گرچه او خود را آزاد می‌داند، اما عملاً در بند و محدودیت‌هایی قرار دارد که نمی‌تواند آن‌ها را به خوبی مشاهده کند یا درک کند.
گرمی هنگامهٔ جمهور دید
پرده بر روی ملوکیت کشید
هوش مصنوعی: وقتی جو و هیجان عمومی را مشاهده کرد، پرده‌ای بر روی سلطنت و قدرت گذاشت.
سلطنت را جامع اقوام گفت
کار خود را پخته کرد و خام گفت
هوش مصنوعی: سلطنت از اقوام مختلف به خوبی و با تدبیر شکل گرفته و در این میان کسی که ناپخته و بی‌تجربه است، نمی‌تواند ادعای انجام کارهای مهم و اساسی را داشته باشد.
در فضایش بال و پر نتوان گشود
با کلیدش هیچ در نتوان گشود
هوش مصنوعی: در فضای او نمی‌توان آزادی و پرواز پیدا کرد و هیچ دری را نمی‌توان با کلید او باز کرد.
گفت با مرغ قفس «ای دردمند
آشیان در خانهٔ صیاد بند
هوش مصنوعی: مرغ قفس به صیاد اشاره می‌کند و از وضعیت خود شکایت می‌کند، زیرا احساس می‌کند که در خانه‌ای که باید برایش امن و آرام باشد، در واقع در دام خطرناکی گرفتار شده است.
هر که سازد آشیان در دشت و مرغ»
او نباشد ایمن از شاهین و چرغ
هوش مصنوعی: هر کسی که در دشت خانه‌ای بسازد و پرنده‌ای در آن نگهداری کند، نباید از خطر شاهین و پرندگان شکاری در امان باشد.
از فسونش مرغ زیرک دانه مست
ناله ها اندر گلوی خود شکست
هوش مصنوعی: پرنده‌ای زیرک که در دام فریب او گرفتار شده، به دلیل ناامیدی و درد دلش، ناله‌هایی از درونش بیرون می‌آورد.
حریت خواهی به پیچاکش میفت
تشنه میر و بر نم تاکش میفت
هوش مصنوعی: اگر آزادی بخواهی، با مشکلات و چالش‌ها مواجه می‌شوی، اما با این حال، باید به تلاش و کوشش ادامه دهی تا به خواسته‌ات برسی.
الحذر از گرمی گفتار او
الحذر از حرف پهلو دار او
هوش مصنوعی: مواظب باشید از گرمی کلام او و به نشانه‌های پنهان او.
چشم ها از سرمه اش بی نور تر
بندهٔ مجبور ازو مجبور تر
هوش مصنوعی: چشم‌ها بی‌نورتر از سرمه‌ی او هستند و بنده‌ی مجبور هم از او بیشتر مجبورهست.
از شراب ساتگینش الحذر
از قمار بدنشینش الحذر
هوش مصنوعی: از نوشیدنی زیبا و دلربایش باید پرهیز کرد و از بازیگری که در تنش نشسته نیز باید دوری جست.
از خودی غافل نگردد مرد حر
حفظ خود کن حب افیونش مخور
هوش مصنوعی: مرد حر باید مراقب خودش باشد و از خود غافل نشود؛ به همین خاطر نباید به عشق و وابستگی‌هایی که او را از مسیرش دور می‌کند، توجه کند.
پیش فرعونان بگو حرف کلیم
تا کند ضرب تو دریا را دونیم
هوش مصنوعی: به آنان بگو که مثل موسی حرف بزنند، تا بتوانند دریا را برای تو به دو نیم کنند.
داغم از رسوائی این کاروان
در امیر او ندیدم نور جان
هوش مصنوعی: من از رسوایی این کاروان در دل داغی دارم و در وجود امیر، نوری برای جانم نمی‌بینم.
تن پرست و جاه مست و کم نگه
اندرونش بی نصیب از لااله
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی می‌پردازد که به دنیا و ظواهر فریبنده آن وابسته است و درونش از مسایل عمیق و معنوی خالی است. او تنها به لذت‌های دنیوی توجه دارد و از معرفت و تصفیه روح بی‌بهره است.
در حرم زاد و کلیسا را مرید
پردهٔ ناموس ما را بر درید
هوش مصنوعی: در مکان‌های مقدس مانند حرم و کلیسا، افرادی که به آنجا تعلق دارند یا پیروان آنجا هستند، دست به اقداماتی می‌زنند که حریم خصوصی و حرمت ما را زیر پا می‌گذارند و به راحتی به آن آسیب می‌زنند.
دامن او را گرفتن ابلهی است
سینهٔ او از دل روشن تهی است
هوش مصنوعی: گرفتن دامن کسی که از او بهره‌ای نیست، کار نادانی است؛ چرا که دل او خالی از روشنایی و درک عمیق است.
اندرین ره تکیه بر خود کن که مرد
صید آهو با سگ کوری نکرد
هوش مصنوعی: در این مسیر بر خودت تکیه کن، زیرا مردی که آهو را شکار می‌کند، با وجود اینکه سگش کور است، به موفقیت می‌رسد.
آه از قومی که چشم از خویش بست
دل به غیر الله داد ، از خود گسست
هوش مصنوعی: ای کاش از گروهی که چشم از خود و هویتشان بستند و دل را به غیر از خدا سپردند، بگذریم. آنها از خود فاصله گرفتند و به چیزهای دیگر روی آوردند.
تا خودی در سینهٔ ملت بمرد
کوه ، کاهی کرد و باد او را ببرد
هوش مصنوعی: وقتی که فردی در دل جامعه از بین برود، مانند کوهی است که به کاه تبدیل شده و باد آن را می‌برد.
گرچه دارد لااله اندر نهاد
از بطون او مسلمانی نزاد
هوش مصنوعی: هرچند که در وجودش نشانه‌های خداوند هست، اما از عمق وجود او، اعتقاد به اسلام به وجود نیامده است.
آنکه بخشد بی یقینان را یقین
آنکه لرزد از سجود او زمین
هوش مصنوعی: کسی که به انسان‌های شک‌دار یقین می‌بخشد، همان کسی است که زمین از عظمت سجده‌اش می‌لرزید.
آنکه زیر تیغ گوید لااله
آنکه از خونش بروید لااله
هوش مصنوعی: کسی که در زیر شمشیر می‌گوید "لا اله" (هیچ خدایی جز خدا نیست)، به قدری ایمان و اعتقاد دارد که حتی در شرایط سخت و بحرانی نیز تسلیم نمی‌شود. او از جان خود می‌گذرد و با تمام وجود به عقایدش پایبند است.
آن سرور ، آن سوز مشتاقی نماند
در حرم صاحبدلی باقی نماند
هوش مصنوعی: محبت و اشتیاقی که در دل می‌نمود، دیگر در دل‌ها و مکان‌های مقدس باقی نمانده است.
ای مسلمان اندرین دیر کهن
تا کجا باشی به بند اهرمن
هوش مصنوعی: ای مسلمان، در این مکان قدیمی که چیزی جز گمراهی نیست، تا کجا می‌خواهی در بند شیطان باقی بمانی؟
جهد با توفیق و لذت در طلب
کس نیابد بی نیاز نیم شب
هوش مصنوعی: کوشش و تلاش بدون موفقیت و لذت در جستجوی چیزی، در میانه شب نتیجه‌ای نخواهد داشت.
زیستن تا کی به بحر اندر چو خس
سخت شو چون کوه از ضبط نفس
هوش مصنوعی: زیستن تا کی باید در بحر مانند خس (علف هرز) سرگردان باشی؟ باید همانند کوه استوار و محکم باشی و کنترل نفس خود را در دست بگیری.
گرچه دانا حال دل با کس نگفت
از تو درد خویش نتوانم نهفت
هوش مصنوعی: اگرچه آگاهان هیچ‌وقت از دلشان با کسی سخن نمی‌گویند، اما من نمی‌توانم درد خود را از تو پنهان کنم.
تا غلامم در غلامی زاده ام
ز آستان کعبه دور افتاده ام
هوش مصنوعی: من از بدو تولدم به بندگی و خدمتگری تربیت شده‌ام و اکنون از آستان کعبه دور هستم.
چون بنام مصطفی خوانم درود
از خجالت آب می گردد وجود
هوش مصنوعی: زمانی که نام پیامبر اسلام، مصطفی، را با احترام و درود می‌آورم، از خجالت وجودم به شدت تحت تاثیر قرار می‌گیرد و شرمنده می‌شود.
عشق میگوید که ای محکوم غیر
سینهٔ تو از بتان مانند دیر
هوش مصنوعی: عشق به تو می‌گوید که جز سینهٔ تو، هیچ‌یک از بت‌ها و معبودها به اندازهٔ تو ارزش ندارند و تو در واقع در این عشق به نوعی در بند و محکوم هستی.
تا نداری از محمد رنگ و بو
از درود خود میالا نام او
هوش مصنوعی: قبل از اینکه از درود و سلام به محمد یاد کنی، از او رنگ و بویی نداشته باش.
از قیام بی حضور من مپرس
از سجود بی سرور من مپرس
هوش مصنوعی: از من درباره‌ی قیام و ایستادگی‌ام سؤال نکن، چرا که در غیاب من رخ می‌دهد؛ و از سجود و به‌سجدت آمدنم بی‌خوشحالی و بی‌احساس سُرور، چیزی نپرس.
جلوهٔ حق گرچه باشد یک نفس
قسمت مردان آزاد است و بس
هوش مصنوعی: زیبایی و جلوهٔ حقیقت، حتی اگر برای مدت کوتاهی باشد، تنها در دست مردان آزاد و بزرگ قرار دارد.
مردی آزادی چو آید در سجود
در طوافش گرم رو چرخ کبود
هوش مصنوعی: وقتی که یک مرد آزاد در حال عبادت و سجده است، به دور او مثل چرخ آسمان می‌چرخد و به او توجه می‌کند.
ما غلامان از جلالش بیخبر
از جمال لازوالش بیخبر
هوش مصنوعی: ما بندگان او به بزرگی و عظمتش آگاهیم، ولی از زیبایی جاودانی‌اش بی‌خبر هستیم.
از غلامی لذت ایمان مجو
گرچه باشد حافظ قرآن ، مجو
هوش مصنوعی: از خدمتگزاری که تنها حافظ قرآن است، لذت ایمان را جستجو نکن، زیرا ممکن است او در واقع مخلص و مؤمن نباشد.
مؤمن است و پیشهٔ او آزری است
دین و عرفانش سراپا کافری است
هوش مصنوعی: او انسانی مؤمن است و شغلش این است که به دیگران دین و عرفان را آموزش دهد، اما در حقیقت خود به تمام موازین کفر و بی‌اعتقادی پایبند است.
در بدن داری اگر سوز حیات
هست معراج مسلمان در صلوت
هوش مصنوعی: اگر در وجودت شعله‌ای از زندگی وجود دارد، نشانه‌ی رشد و تعالی مسلمان در نماز و عبادت است.
ور نداری خون گرم اندر بدن
سجدهٔ تو نیست جز رسم کهن
هوش مصنوعی: اگر در وجودت احساس گرما و زندگی نداشته باشی، تنها سجده‌ات یک عادت قدیمی است و معنا و روحی در آن نیست.
عید آزادان شکوه ملک و دین
عید محکومان هجوم مؤمنین
هوش مصنوعی: عید آزادگان جشن پیروزی و شرافت سرزمین و مذهب است و برای محکومان نیز زمانی است که مؤمنان بر آنها یاری می‌رسانند.