بخش ۱۳ - پس چه باید کرد ای اقوام شرق
پس چه باید کرد ای اقوام شرق
باز روشن می شود ایام شرق
در ضمیرش انقلاب آمد پدید
شب گذشت و آفتاب آمد پدید
یورپ از شمشیر خود بسمل فتاد
زیر گردون رسم لادینی نهاد
گرگی اندر پوستین بره ئی
هر زمان اندر کمین برّهای
مشکلات حضرت انسان ازوست
آدمیت را غم پنهان ازوست
در نگاهش آدمی آب و گل است
کاروان زندگی بیمنزل است
هر چه میبینی ز انوار حق است
حکمت اشیا ز اسرار حق است
هر که آیات خدا بیند، حر است
اصل این حکمت ز حکم «اُنظُر» است
بندهٔ مومن ازو بهروزتر
هم به حال دیگران دلسوزتر
علم چون روشن کند آب و گلش
از خدا ترسندهتر گردد دلش
علم اشیا خاک ما را کیمیاست
آه در افرنگ تأثیرش جداست
عقل و فکرش بی عیار خوب و زشت
چشم او بینم، دل او سنگ و خشت
علم ازو رسواست اندر شهر و دشت
جبرئیل از صحبتش ابلیس گشت
دانش افرنگیان تیغی به دوش
در هلاک نوع انسان سخت کوش
با خسان اندر جهان خیر و شر
در نسازد مستی علم و هنر
آه از افرنگ و از آئین او
آه از اندیشهٔ لادین او
علم حق را ساحری آموختند
ساحری نی کافری آموختند
هر طرف صد فتنه می آرد نفیر
تیغ را از پنجهٔ رهزن بگیر
ای که جان را باز میدانی ز تن
سحر این تهذیب لادینی شکن
روح شرق اندر تنش باید دمید
تا بگردد قفل معنی را کلید
عقل اندر حکم دل یزدانی است
چون ز دل آزاد شد شیطانی است
زندگانی هر زمان در کشمکَش
عبرتآموز است احوال حبَش
شرع یورپ بی نزاعِ قیل و قال
برّه را کردست بر گرگان حلال
نقش نو اندر جهان باید نهاد
از کفندزدان چه امید گشاد
در جنیوا چیست غیر از مکر و فن؟
صید تو این میش و آن نخچیر من
نکتهها کو مینگنجد در سخن
یک جهان آشوب و یک گیتی فتن
ای اسیر رنگ، پاک از رنگ شو
مؤمن خود، کافر افرنگ شو
رشتهٔ سود و زیان در دست توست
آبروی خاوران در دست توست
این کهن اقوام را شیرازه بند
رایت صدق و صفا را کن بلند
اهل حق را زندگی از قوّت است
قوّت هر ملت از جمعیت است
رای بیقوّت همه مکر و فسون
قوّت بیرای جهل است و جنون
سوز و ساز و درد و داغ از آسیاست
هم شراب و هم ایاغ از آسیاست
عشق را ما دلبری آموختیم
شیوهٔ آدمگری آموختیم
هم هنر، هم دین ز خاک خاور است
رشک گردون خاک پاک خاور است
وانمودیم آنچه بود اندر حجاب
آفتاب از ما و ما از آفتاب
هر صدف را گوهر از نیسان ماست
شوکت هر بحر از طوفان ماست
روح خود در سوز بلبل دیدهایم
خون آدم در رگ گل دیدهایم
فکر ما جویای اسرار وجود
زد نخستین زخمه بر تار وجود
داشتیم اندر میان سینه داغ
بر سر راهی نهادیم این چراغ
ای امین دولت تهذیب و دین
آن ید بیضا برآر از آستین
خیز و از کار امم بگشا گره
نقشهٔ افرنگ را از سر بنه
نقشی از جمعیت خاور فکن
و آستان خود را ز دست اهرمن
دانی از افرنگ و از کار فرنگ
تا کجا در قید زنار فرنگ؟
زخم ازو، نشتر ازو، سوزن ازو
ما و جوی خون و امید رفو
خود بدانی پادشاهی، قاهریست
قاهری در عصر ما سوداگریست
تختهٔ دکان شریک تخت و تاج
از تجارت نفع و از شاهی خراج
آن جهانبانی که هم سوداگر است
بر زبانش خیر و اندر دل شر است
گر تو میدانی حسابش را درست
از حریرش نرمتر کرپاس توست
بینیاز از کارگاه او گذر
در زمستان پوستین او مخر
کشتن بی حرب و ضرب آئین اوست
مرگها در گردش ماشین اوست
بوریای خود به قالینش مده
بیذق خود را به فرزینش مده
گوهرش تفدار و در لعلش رگ است
مشک این سوداگر از ناف سگ است
رهزن چشم تو خواب مخملش
رهزن تو رنگ و آب مخملش
صد گره افکندهای در کار خویش
از قماش او مکن دستار خویش
هوشمندی از خُم او مِی نخورد
هر که خورد اندر همین میخانه مرد
وقت سودا خندخند و کمخروش
ما چو طفلانیم و او شکّرفروش
محرم از قلب و نگاه مشتری است
یارب این سحر است یا سوداگریست؟
تاجران رنگ و بو بردند سود
ما خریداران همه کور و کبود
آنچه از خاک تو رُست ای مرد حر
آن فروش و آن بپوش و آن بخور
آن نکوبینان که خود را دیدهاند
خود گلیم خویش را بافیدهاند
ای ز کار عصر حاضر بیخبر
چربدستیهای یورپ را نگر
قالی از ابریشم تو ساختند
باز او را پیش تو انداختند
چشم تو از ظاهرش افسون خورد
رنگ و آب او تو را از جا برد
وایِ آن دریا که موجش کم تپید
گوهر خود را ز غواصان خرید
بخش ۱۲ - حرفی چند با امت عربیه: ای در و دشت تو باقی تا ابدبخش ۱۴ - در حضور رسالت مآب شب سه اپریل م که در دارالاقبال بهوپال بودم سید احمد خانرا در خواب دیدم فرمودند که از علالت خویش در حضور رسالت مآب عرض کن: ای تو ما بیچارگان را ساز و برگ
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پس چه باید کرد ای اقوام شرق
باز روشن می شود ایام شرق
هوش مصنوعی: بنابراین، ای ملتهای شرق، چه باید انجام دهیم؟ روزهای شما دوباره روشن خواهد شد.
در ضمیرش انقلاب آمد پدید
شب گذشت و آفتاب آمد پدید
هوش مصنوعی: در درون او تحولی بزرگ به وقوع پیوست و پس از گذر شب، روشنی روز فرا رسید.
یورپ از شمشیر خود بسمل فتاد
زیر گردون رسم لادینی نهاد
هوش مصنوعی: اروپا به خاطر قدرت نظامیاش به زمین افتاد و بر روی زمین قاعدهای غیرمذهبی و بیاعتنایی به اصول دین بنا نهاد.
گرگی اندر پوستین بره ئی
هر زمان اندر کمین برّهای
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که موجودی خطرناک و گرگصفت در ظاهر خود را به شکل آرام و بیخطر نشان میدهد و همواره در تلاش است تا به طعمهاش نزدیک شود. این تصویر نشاندهندهی فریب و مکر در رفتارهاست.
مشکلات حضرت انسان ازوست
آدمیت را غم پنهان ازوست
هوش مصنوعی: مشکلات و چالشهای زندگی انسان ناشی از خود اوست، و در دل آدمیت نیز غم و اندوهی وجود دارد که آن را پنهان کرده است.
در نگاهش آدمی آب و گل است
کاروان زندگی بیمنزل است
هوش مصنوعی: در چشمان او، انسان تنها ترکیبی از آب و گل به حساب میآید و زندگی مثل کاروانی است که هیچ توقفی در آن وجود ندارد و همیشه در حال حرکت است.
هر چه میبینی ز انوار حق است
حکمت اشیا ز اسرار حق است
هوش مصنوعی: هر چه که در دنیا مشاهده میکنی، از نور و روشنایی الهی ناشی میشود و دانش و حکمت موجود در چیزها به اسرار و رازهای الهی مربوط است.
هر که آیات خدا بیند، حر است
اصل این حکمت ز حکم «اُنظُر» است
هوش مصنوعی: هر کسی که نشانههای خداوند را ببیند، در واقع آزاد است. این دانش بر اساس فرمان «بنگر» شکلگرفته است.
بندهٔ مومن ازو بهروزتر
هم به حال دیگران دلسوزتر
هوش مصنوعی: یک فرد مومن و devoted همیشه به دیگران اهمیت بیشتری میدهد و نسبت به آنها دلسوزتر و مهربانتر است. او در زندگی خود شادی و خوشبختی بیشتری دارد، اما نگرانی و دلسوزی برای اطرافیانش را نیز فراموش نمیکند.
علم چون روشن کند آب و گلش
از خدا ترسندهتر گردد دلش
هوش مصنوعی: زمانی که علم، حقیقت وجود آدمی را روشن میکند، دل انسان بیشتر از خدا میترسد.
علم اشیا خاک ما را کیمیاست
آه در افرنگ تأثیرش جداست
هوش مصنوعی: علم و دانش دربارهی چیزها و طبیعت، برای ما مانند طلاست؛ اما در سرزمینهای دیگر، تأثیر این علوم به شکل دیگری نمایان میشود.
عقل و فکرش بی عیار خوب و زشت
چشم او بینم، دل او سنگ و خشت
هوش مصنوعی: از نظر عقل و تفکر، او چیزی ارزشمند و قابل توجهی ندارد. چشمش هم خالی از جمال و زیبایی است، و دلش مانند سنگ و آجر سخت و بیاحساس است.
علم ازو رسواست اندر شهر و دشت
جبرئیل از صحبتش ابلیس گشت
هوش مصنوعی: علم در شهر و دشت به برکت او رسوا میشود و وجودش آنقدر نورانی است که حتی جبرئیل از همصحبتی با او شرمنده میشود.
دانش افرنگیان تیغی به دوش
در هلاک نوع انسان سخت کوش
هوش مصنوعی: دانش غربیها همچون شمشیری است که به دست گرفتهاند و به تلاشی مداوم برای نابودی انسانها پرداختهاند.
با خسان اندر جهان خیر و شر
در نسازد مستی علم و هنر
هوش مصنوعی: در دنیای انسانها، افراد نیک و بد با هم سازگاری ندارند و در واقع علم و هنر به تنهایی نمیتواند نجاتدهنده باشد.
آه از افرنگ و از آئین او
آه از اندیشهٔ لادین او
هوش مصنوعی: درد و حسرتی از فرهنگ غربی و آداب و رسوم آن، و همچنین افسوس از تفکر بیدینی که در آن وجود دارد.
علم حق را ساحری آموختند
ساحری نی کافری آموختند
هوش مصنوعی: آموزش علم حقی را به کسی دادند که از آن علم به نفع خود استفاده کند، اما این شخص نه کافر بوده و نه برای انکار حقیقت، بلکه برای به کارگیری دانشش به شیوهای خاص تربیت شده است.
هر طرف صد فتنه می آرد نفیر
تیغ را از پنجهٔ رهزن بگیر
هوش مصنوعی: هر طرف مشکل و بلوا بالا میگیرد، پس از چنگال دزد، تیغ را بگیر و مراقب باش.
ای که جان را باز میدانی ز تن
سحر این تهذیب لادینی شکن
هوش مصنوعی: ای کسی که جان را از طریق بدن میشناسی، سحر و جادو این تربیت را بشکن که به دین مربوط نیست.
روح شرق اندر تنش باید دمید
تا بگردد قفل معنی را کلید
هوش مصنوعی: برای اینکه معنای عمیق و واقعی افراد و افکار شرقی را درک کنیم، لازم است که روح و احساسات آنها را در وجودشان زنده کنیم؛ تنها در این صورت میتوانیم به رازهای نهفته و معناهای پنهان دست پیدا کنیم.
عقل اندر حکم دل یزدانی است
چون ز دل آزاد شد شیطانی است
هوش مصنوعی: عقل در حکم دل همانند حکمت الهی است، اما زمانی که دل از آن عقل آزاد شود، به سمت افکار و وسوسههای شیطانی میرود.
زندگانی هر زمان در کشمکَش
عبرتآموز است احوال حبَش
هوش مصنوعی: زندگی در هر زمان، درسهای آموزندهای از چالشها و سختیها به ما میدهد، مانند داستان و سرنوشت مردم حبشه.
شرع یورپ بی نزاعِ قیل و قال
برّه را کردست بر گرگان حلال
هوش مصنوعی: قوانین اروپا بدون هیچ گونه بحث و جدلی، بر حیواناتی چون گرگها حاکم شده و آنها را آزاد گذاشته است.
نقش نو اندر جهان باید نهاد
از کفندزدان چه امید گشاد
هوش مصنوعی: در دنیای جدید باید تغییرات تازهای ایجاد کرد، زیرا از دزدان هیچ امیدی برای بهبود نیست.
در جنیوا چیست غیر از مکر و فن؟
صید تو این میش و آن نخچیر من
هوش مصنوعی: در ژنو چه چیزی جز فریب و ترفند وجود دارد؟ تو شکار میکنی این میش را و من نیز به شکار این نخچیر مشغولم.
نکتهها کو مینگنجد در سخن
یک جهان آشوب و یک گیتی فتن
هوش مصنوعی: گفتهها و نکتههای عمیق نمیتوانند به خوبی در کلمات بیان شوند. در حقیقت، دنیا مملو از هرج و مرج و مشکلات است.
ای اسیر رنگ، پاک از رنگ شو
مؤمن خود، کافر افرنگ شو
هوش مصنوعی: ای کسی که در چنگال رنگ و تظاهر گرفتار هستی، خود را از این رنگها و ظاهرها پاک کن و به ایمان و حقیقت درونی خود برگرد. همانطور که یک مؤمن باید با ایمان واقعی زندگی کند، تو هم میتوانی از زرق و برق دنیا و فرهنگ بیگانه دوری کنی و به حقیقت وجودیت نزدیک شوی.
رشتهٔ سود و زیان در دست توست
آبروی خاوران در دست توست
هوش مصنوعی: تمامی نفع و ضررها به تو بستگی دارد و اعتبار و آبروی سرزمینهای شرقی به تو وابسته است.
این کهن اقوام را شیرازه بند
رایت صدق و صفا را کن بلند
هوش مصنوعی: اینکه باید به ارزشهای صداقت و پاکی اهمیت داد و آنها را در کنار هم جمع کنیم تا هویت و وحدت قدیمیمان را تقویت کنیم.
اهل حق را زندگی از قوّت است
قوّت هر ملت از جمعیت است
هوش مصنوعی: زندگی افراد حقجو به توانایی و قدرت آنها بستگی دارد و قدرت هر ملت نیز از یکپارچگی و اتحاد مردم آن ملت نشأت میگیرد.
رای بیقوّت همه مکر و فسون
قوّت بیرای جهل است و جنون
هوش مصنوعی: نظری که بدون توانایی و قدرت باشد، تنها به دسیسه و فریب وادار میشود. و قدرت واقعی که از دانش و خرد بیبهره است، چیزی جز نادانی و جنون نیست.
سوز و ساز و درد و داغ از آسیاست
هم شراب و هم ایاغ از آسیاست
هوش مصنوعی: آسیا محل پیدا شدن عشق و رنج است، هم در آن شادابی وجود دارد و هم غم. در اینجا هم کامرانی هست و هم سختی.
عشق را ما دلبری آموختیم
شیوهٔ آدمگری آموختیم
هوش مصنوعی: ما در عشق، هنر دلربایی را فراگرفتهایم و شیوهٔ جذابیت و رفتار انسانی را نیز یاد گرفتهایم.
هم هنر، هم دین ز خاک خاور است
رشک گردون خاک پاک خاور است
هوش مصنوعی: هنر و دین هر دو از سرزمین شرق به وجود آمدهاند و به همین خاطر، زمین پاک شرق همیشه مورد توجه و حسرت آسمانها بوده است.
وانمودیم آنچه بود اندر حجاب
آفتاب از ما و ما از آفتاب
هوش مصنوعی: ما به گونهای نشان دادیم که آنچه که بود، در سایه آفتاب پنهان شده است؛ در حالی که خود ما نیز از نور آفتاب بیبهرهایم.
هر صدف را گوهر از نیسان ماست
شوکت هر بحر از طوفان ماست
هوش مصنوعی: هر صدفی از باران بهاری پر از جواهر است و زیبایی هر دریا ناشی از طوفانی است که ما به پا کردیم.
روح خود در سوز بلبل دیدهایم
خون آدم در رگ گل دیدهایم
هوش مصنوعی: در این جمله به احساسات عمیق و دردهای نهفته در وجود انسان اشاره شده است. به نوعی از عشق و رنجی که در درون بلبل وجود دارد سخن میگوید و نشان میدهد که حتی زیبایی و لطافت گلها هم میتواند به خون و رنج انسانی مربوط شود. در واقع، این عبارت به ارتباط عاطفی و طبیعی میان زندگی و درد، عشق و فراق اشاره میکند.
فکر ما جویای اسرار وجود
زد نخستین زخمه بر تار وجود
هوش مصنوعی: اندیشه ما به دنبال کشف رازهای هستی است و اولین نشانههای این جستوجو بر تار و پود وجود ما ایجاد میشود.
داشتیم اندر میان سینه داغ
بر سر راهی نهادیم این چراغ
هوش مصنوعی: در دل ما آتش و احساس شدیدی وجود دارد و آن را در مسیر زندگیمان به عنوان یک نور و راهنما قرار دادهایم.
ای امین دولت تهذیب و دین
آن ید بیضا برآر از آستین
هوش مصنوعی: ای حافظ شریف و نگهدار ارزشهای اخلاقی و مذهبی، مانند عصای حضرت موسی، قدرت و معجزه خود را نشان بده.
خیز و از کار امم بگشا گره
نقشهٔ افرنگ را از سر بنه
هوش مصنوعی: برخیز و مشکلات مردم را حل کن و بدان که قید و بندهای فرهنگ غربی را کنار بگذار.
نقشی از جمعیت خاور فکن
و آستان خود را ز دست اهرمن
هوش مصنوعی: سعی کن از بینرفتگی و مشکلها را کنار بگذاری و در جمع خود شور و شوقی به وجود آور.
دانی از افرنگ و از کار فرنگ
تا کجا در قید زنار فرنگ؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که از فرهنگ اروپایی و آداب و رسوم آن، تا چه حد تحت تأثیر و محدودیتهای آن قرار گرفتهای؟
زخم ازو، نشتر ازو، سوزن ازو
ما و جوی خون و امید رفو
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به درد و رنج اشاره دارد که از کسی سرچشمه میگیرد. زخمها، نشترها و سوزنها همه نمادهایی از آلام و مشکلات هستند که ما با آنها مواجهایم. در نهایت، جوی خون و امید به ترمیم و بهبودی را هم به تصویر میکشد. به طور کلی، میتوان گفت که این اشعار به شدت تأثیرگذار بر احساسات انسانی و تجربههای سخت زندگیاند.
خود بدانی پادشاهی، قاهریست
قاهری در عصر ما سوداگریست
هوش مصنوعی: خودت میدانی که در عصر ما، کسی که خود را قوی و قاهر میداند، در واقع تنها یک تاجر است و نه پادشاه واقعی.
تختهٔ دکان شریک تخت و تاج
از تجارت نفع و از شاهی خراج
هوش مصنوعی: صاحب دکان و شریک او در تجارت، وضعیت و مقامشان نه کمتر از شاه و سلطنت است، چون از کسبوکار سود میبرند و از سوی دیگر، مالیاتهایی نیز به نفع حکومت پرداخت میکنند.
آن جهانبانی که هم سوداگر است
بر زبانش خیر و اندر دل شر است
هوش مصنوعی: شخصی که در دنیا به تجارت و کسب و کار مشغول است، به ظاهر سخنان خوشایند و نیکو بر زبان میآورد، اما در دلش نیتی ناپسند و شرورانه دارد.
گر تو میدانی حسابش را درست
از حریرش نرمتر کرپاس توست
هوش مصنوعی: اگر تو حساب آن را به خوبی میدانی، باید بگویم که نرمتر از حریر، پارچه کرپ است.
بینیاز از کارگاه او گذر
در زمستان پوستین او مخر
هوش مصنوعی: زندگی بدون تلاش و کار سخت میتواند در زمستان، به مانند پوستینی که گرما نمیبخشد، سخت و دشوار باشد.
کشتن بی حرب و ضرب آئین اوست
مرگها در گردش ماشین اوست
هوش مصنوعی: کشتن بدون نبرد و ضرب، روش اوست و مرگها در چرخش زندگی او قرار دارند.
بوریای خود به قالینش مده
بیذق خود را به فرزینش مده
هوش مصنوعی: گلیم فرش خود را به دیگران نده و خود را به آنها وابسته نکن.
گوهرش تفدار و در لعلش رگ است
مشک این سوداگر از ناف سگ است
هوش مصنوعی: گوهر او چون شفاف است و در سنگ قیمتیاش رگهای سیاه دیده میشود. این تجارتی که او دارد به نوعی بیارزش و پایینتر از آن است که فکر میکند.
رهزن چشم تو خواب مخملش
رهزن تو رنگ و آب مخملش
هوش مصنوعی: چشمان تو مانند دزدی است که خواب و آرامش را به جذابیتهای خودش میخواباند و زیبایی و جاذبهاش مانند رنگ و بافت مخمل است که دل را میبرد.
صد گره افکندهای در کار خویش
از قماش او مکن دستار خویش
هوش مصنوعی: به کارهای خودت پیچیدگی ایجاد نکن، زیرا این کارها در واقع از جنس خودت است و نباید خودت را در آنها درگیر کنی.
هوشمندی از خُم او مِی نخورد
هر که خورد اندر همین میخانه مرد
هوش مصنوعی: هر کسی که از خم (جام) او بنوشد، دیگر نمیتواند هوشمند بماند و در این میخانه، کسی که بنوشد، به نوعی از زندگی خارج میشود.
وقت سودا خندخند و کمخروش
ما چو طفلانیم و او شکّرفروش
هوش مصنوعی: در زمان جنون و شور عشق، ما مانند کودکان سرخوش و شاداب هستیم، و او مانند فروشندهای که شکر میدهد، عشق و لذت را به ما ارائه میدهد.
محرم از قلب و نگاه مشتری است
یارب این سحر است یا سوداگریست؟
هوش مصنوعی: پروردگار، آیا این احساس عمیق و دلبستگی که در دل و چشمان محبوب خود دارم، سحر و جادو است یا فقط یک تجارتی است از عشق؟
تاجران رنگ و بو بردند سود
ما خریداران همه کور و کبود
هوش مصنوعی: تاجران با فروش رنگ و عطر، سود زیادی به دست آوردهاند، در حالی که ما خریداران فقط در وضعیتی سردرگم و ناامید هستیم و نمیتوانیم آنچه را که نیاز داریم ببینیم یا تشخیص دهیم.
آنچه از خاک تو رُست ای مرد حر
آن فروش و آن بپوش و آن بخور
هوش مصنوعی: هر چیز که از خاک تو به دست آمده است، ای مرد بزرگ، آن را بفروش، بپوش و بخور.
آن نکوبینان که خود را دیدهاند
خود گلیم خویش را بافیدهاند
هوش مصنوعی: افرادی که به خودشان مغرورند و خود را برتر از دیگران میدانند، در واقع به تأمین نیازهای خود و موفقیتهای شخصیشان پرداختهاند.
ای ز کار عصر حاضر بیخبر
چربدستیهای یورپ را نگر
هوش مصنوعی: به افرادی که از دنیای امروز بیخبر هستند، توصیه میشود که نگاهی به پیشرفتها و مهارتهای اروپایی بیندازند.
قالی از ابریشم تو ساختند
باز او را پیش تو انداختند
هوش مصنوعی: فرشی از ابریشم برای تو بافته شده و دوباره آن را به حضورت آوردهاند.
چشم تو از ظاهرش افسون خورد
رنگ و آب او تو را از جا برد
هوش مصنوعی: چشم تو به زیبایی و جذابیت او جادو شده و تاثیرش باعث شده که از خود بیخود شوی.
وایِ آن دریا که موجش کم تپید
گوهر خود را ز غواصان خرید
هوش مصنوعی: وای به حال آن دریا که امواجش به آرامی حرکت میکنند و به همین دلیل، جواهراتش را از غواصان نمیخرد.
حاشیه ها
1399/10/08 19:01
زهره مقصودی
این شعر فوق العاده جامعه شناسانه و پرمعناست انگار امروز گفته شده
درک شاعر آدم رو به تعجب میندازه
شخصا عاشق این بیت هستم که میگه
ای امین دولت تذهیب و دین آن ید بیضا برآر از آستین.
کاش امثال اقبال در پاکستان به رهبری برسن
اونجوری پاکستان و ایران دوستان و برادران واقعی و صمیمی خواهند بود و دیگه هیچ کس نمیتونه جلوی رشدشون رو بگیره .