گنجور

بخش ۹ - عارف هندی که به یکی از غار های قمر خلوت گرفته ، و اهل هند او را «جهان دوست» میگویند

من چوکوران دست بر دوش رفیق
پا نهادم اندر آن غار عمیق
ماه را از ظلمتش دل داغ داغ
اندرو خورشید محتاج چراغ
وهم و شک بر من شبیخون ریختند
عقل و هوشم را بدار آویختند
راه رفتم رهزنان اندر کمین
دل تهی از لذت صدق و یقین
تا نگه را جلوه ها شد بی حجاب
صبح روشن بی طلوع آفتاب
وادی هر سنگ او زنار بند
دیو سار از نخلهای سر بلند
از سرشت آب و خاک است این مقام
یا خیالم نقش بندد در منام
در هوای او چو می ذوق و سرور
سایه از تقبیل خاکش عین نور
نی زمینش را سپهر لاجورد
نی کنارش از شفقها سرخ و زرد
نور در بند ظلام آنجا نبود
دود گرد صبح و شام آنجا نبود
زیر نخلی عارف هندی نژاد
دیده ها از سرمه اش روشن سواد
موی بر سر بسته و عریان بدن
گرد او ماری سفیدی حلقه زن
آدمی از آب و گل بالاتری
عالم از دیر خیالش پیکری
وقت او را گردش ایام نی
کار او با چرخ نیلی فام نی
گفت با رومی که همراه تو کیست؟
در نگاهش آرزوی زندگیست
رومی
مردی اندر جستجو آواره ئی
ثابتی با فطرت سیاره ئی
پخته تر کارش ز خامی های او
من شهید ناتمامی های او
شیشهٔ خود را به گردون بسته طاق
فکرش از جبریل میخواهد صداق
چون عقاب افتد به صید ماه و مهر
گرم رو اندر طواف نه سپهر
حرف با اهل زمین رندانه گفت
حور و جنت را بت و بتخانه گفت
شعله ها در موج دودش دیده ام
کبریا اندر سجودش دیده ام
هر زمان از شوق مینالد چو نال
می کشد او را فراق و هم وصال
من ندانم چیست در آب و گلش
من ندانم از مقام و منزلش
جهان دوست
عالم از رنگست و بی رنگی است حق
چیست عالم ، چیست آدم ، چیست حق؟
رومی
آدمی شمشیر و حق شمشیر زن
عالم این شمشیر را سنگ فسن
شرق حق را دید و عالم را ندید
غرب در عالم خزید از حق رمید
چشم بر حق باز کردن بندگی است
خویش را بی پرده دیدن زندگی است
بنده چون از زندگی گیرد برات
هم خدا آن بنده را گوید صلوت
هر که از تقدیر خویش آگاه نیست
خاک او با سوز جان همراه نیست
جهان دوست
بر وجود و بر عدم پیچیده است
مشرق این اسرار را کم دیده است
کار ما افلاکیان جز دید نیست
جانم از فردای او نومید نیست
دوش دیدم بر فراز قشمرود
ز آسمان افرشته ئی آمد فرود
از نگاهش ذوق دیداری چکید
جز بسوی خاکدان ما ندید
گفتمش از محرمان رازی مپوش
تو چه بینی اندر آن خاک خموش
از جمال زهره ئی بگداختی
دل به چاه بابلی انداختی
گفت «هنگام طلوع خاور است
آفتاب تازه او را در بر است
لعل ها از سنگ ره آید برون
یوسفان او ز چه آید برون
رستخیزی در کنارش دیده ام
لرزه اندر کوهسارش دیده ام
رخت بندد از مقام آزری
تا شود خوگر ز ترک بت گری
ای خوش آن قومی که جان او تپید
از گل خود خویش را باز آفرید
عرشیان را صبح عید آن ساعتی
چون شود بیدار چشم ملتی»
پیر هندی اندکی دم در کشید
باز در من دید و بی تابانه دید
گفت مرگ عقل؟ گفتم ترک فکر
گفت مرگ قلب؟ گفتم ترک ذکر
گفت تن؟ گفتم که زاد از گرد ره
گفت جان؟ گفتم که رمز لااله
گفت آدم؟ گفتم از اسرار اوست
گفت عالم؟ گفتم او خود روبروست
گفت این علم و هنر؟ گفتم که پوست
گفت حجت چیست؟ گفتم روی دوست
گفت دین عامیان؟ گفتم شنید
گفت دین عارفان؟ گفتم که دید
از کلامم لذت جانش فزود
نکته های دل نشین بر من گشود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من چوکوران دست بر دوش رفیق
پا نهادم اندر آن غار عمیق
هوش مصنوعی: من به همراه دوستم قدم به عمق غاری گذاشتم.
ماه را از ظلمتش دل داغ داغ
اندرو خورشید محتاج چراغ
هوش مصنوعی: ماه در تاریکی شب، احساس داغی می‌کند و از آنجا که خورشید به نور و روشنایی نیاز دارد، این احساس را به او منتقل می‌کند.
وهم و شک بر من شبیخون ریختند
عقل و هوشم را بدار آویختند
هوش مصنوعی: ترس و تردید به من حمله کردند و عقل و درک من را به سختی تحت فشار قرار دادند.
راه رفتم رهزنان اندر کمین
دل تهی از لذت صدق و یقین
هوش مصنوعی: در طول مسیر، در کمین راهزنان بودم و دلم از لذت حقیقت و اطمینان خالی بود.
تا نگه را جلوه ها شد بی حجاب
صبح روشن بی طلوع آفتاب
هوش مصنوعی: هنگامی که نگاهمان به جلوه‌های زیبای طبیعت باز شد، صبح روشن بدون اینکه خورشید طلوع کرده باشد، خود را نمایان می‌کند.
وادی هر سنگ او زنار بند
دیو سار از نخلهای سر بلند
هوش مصنوعی: دره‌ای که هر سنگ آن همچون ریسمانی به دیوها وصل است و درختان خرما با قد بلندش، بر این وضعیت نظارت دارند.
از سرشت آب و خاک است این مقام
یا خیالم نقش بندد در منام
هوش مصنوعی: این جایگاه ناشی از طبیعت آب و خاک است یا شاید خیال من، در خواب، آن را به تصویر می‌کشد.
در هوای او چو می ذوق و سرور
سایه از تقبیل خاکش عین نور
هوش مصنوعی: در هوای او، همانند می، شوری و شادی دارم و سایه‌ام از بوسیدن خاکش مانند نور می‌درخشد.
نی زمینش را سپهر لاجورد
نی کنارش از شفقها سرخ و زرد
هوش مصنوعی: زمین نی شفاف و آسمانش آبی نیست، و کنار آن هم رنگ‌های سرخ و زرد طلوع آفتاب دیده نمی‌شود.
نور در بند ظلام آنجا نبود
دود گرد صبح و شام آنجا نبود
هوش مصنوعی: در آن محل نور و روشنایی وجود ندارد و سایه‌ها و تاریکی‌ها در آنجا حاکم هستند، به طوری‌که هیچ نشانه‌ای از روشنی در آنجا دیده نمی‌شود.
زیر نخلی عارف هندی نژاد
دیده ها از سرمه اش روشن سواد
هوش مصنوعی: زیر یک نخل، عارفی از نسل هند در حالتی است که چشمانش با سرمه‌ای که دارد، روشن و زیبا شده‌اند.
موی بر سر بسته و عریان بدن
گرد او ماری سفیدی حلقه زن
هوش مصنوعی: موهای او بر سرش جمع شده و بدنش عریان است. دور او ماری سفید در حال حلقه زدن است.
آدمی از آب و گل بالاتری
عالم از دیر خیالش پیکری
هوش مصنوعی: آدمی از مادیات و عناصر طبیعی فراتر است و موجودی است که می‌تواند به خیال و اندیشه‌های عمیق دست یابد. او تنها یک جسم نیست، بلکه دارای روح و تفکری است که او را به عالم بالاتر وصل می‌کند.
وقت او را گردش ایام نی
کار او با چرخ نیلی فام نی
هوش مصنوعی: زمان او تحت تأثیر روزگار نیست و فعالیت او به رنگ آسمان مربوط نمی‌شود.
گفت با رومی که همراه تو کیست؟
در نگاهش آرزوی زندگیست
هوش مصنوعی: سؤالی از رومی کردند که چه کسی در کنار توست؟ در چشم او امید به زندگی دیده می‌شود.
رومی
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که انسان‌ها در دل خود دو ریشه دارند: یکی ستمگری و دیگری نیکی و بخشندگی. هر یک از این ریشه‌ها می‌تواند در زندگی آن‌ها تاثیر بگذارد و تصمیمات و رفتارهایشان را شکل دهد. در نهایت، پیروزی و موفقیت از آن کسی است که خود را به خوبی تربیت کند و راه درست را انتخاب کند.
مردی اندر جستجو آواره ئی
ثابتی با فطرت سیاره ئی
هوش مصنوعی: مردی در جستجوی هدفی است که با طبیعت و ذات خود همخوانی دارد، ولی در این مسیر، دچار بی‌تابی و آوارگی شده است.
پخته تر کارش ز خامی های او
من شهید ناتمامی های او
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که او در کارش بسیار با تجربه و ماهر است و نواقص و ناکامی‌هایش به اندازه‌ای هستند که من را تحت تاثیر قرار می‌دهند.
شیشهٔ خود را به گردون بسته طاق
فکرش از جبریل میخواهد صداق
هوش مصنوعی: شخصی که شیشهٔ وجودش را به آسمان وصل کرده، از جبریل می‌خواهد تا راستی و صداقت را به او منتقل کند.
چون عقاب افتد به صید ماه و مهر
گرم رو اندر طواف نه سپهر
هوش مصنوعی: زمانی که عقاب به شکار می‌پردازد، در حالتی است که ماه و خورشید به دور خود در حال چرخش‌اند. این تصویر نشان‌دهنده قدرت و تسلط عقاب بر شکار و همچنین تأثیر heavenly bodies بر جریان طبیعی جهان است.
حرف با اهل زمین رندانه گفت
حور و جنت را بت و بتخانه گفت
هوش مصنوعی: شخصی با فهم و هشیاری به اهل زمین می‌گوید که دنیای مادی و زیبایی‌های آن، مشابه به معبدی است که در آن مجسمه‌ها و نمادهایی از زیبایی وجود دارد. او به نوعی می‌خواهد اشاره کند که زیبایی‌های دنیوی و معنوی در یک راستا قرار دارند و می‌توان آن‌ها را به هم ربط داد.
شعله ها در موج دودش دیده ام
کبریا اندر سجودش دیده ام
هوش مصنوعی: در میان شعله‌ها و دود، بزرگی و عظمت را مشاهده کرده‌ام که چون سجده‌ای، به درگاه خداوند تعظیم می‌کند.
هر زمان از شوق مینالد چو نال
می کشد او را فراق و هم وصال
هوش مصنوعی: هر وقت که از شوق دلش به درد می‌آید، به دلیل جدا شدن از محبوب و همچنین نزدیکی او ناله می‌کند.
من ندانم چیست در آب و گلش
من ندانم از مقام و منزلش
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه چیزی در حقیقت وجود او نهفته است و از رتبه و جایگاهش نیز اطلاع ندارم.
جهان دوست
هوش مصنوعی: جهان به عنوان یک دوست می‌تواند به ما آرامش و حمایت بدهد، يعني این که در سختی‌ها و چالش‌ها می‌توانیم به آن تکیه کنیم و از زیبایی‌های آن لذت ببریم.
عالم از رنگست و بی رنگی است حق
چیست عالم ، چیست آدم ، چیست حق؟
هوش مصنوعی: جهان پر از رنگ و تنوع است، اما حقیقت از رنگ و شکل تجاوز می‌کند. حالا پرسش این است که این جهان چیست، انسان چه جایگاهی دارد و حقیقت در کجاست؟
رومی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برخی از ما در زندگی، با موانع و سختی‌ها رو به رو هستیم، اما باید با اراده و کوشش خود به جلو پیش برویم و تسلیم نشویم. در واقع، زندگی پر از چالش‌هاست و ما باید با صداقت و قوت قلب به مقابله با آن‌ها بپردازیم.
آدمی شمشیر و حق شمشیر زن
عالم این شمشیر را سنگ فسن
هوش مصنوعی: آدمی دارای قدرت و توانمندی است، اما حقیقت و واقعیت در نهایت برتری دارد. این توانمندی او مانند شمشیری است که در دستش است و ممکن است به نظر قدرتمند بیاید، اما در برابر واقعیت و حقایق نمی‌تواند ایستادگی کند.
شرق حق را دید و عالم را ندید
غرب در عالم خزید از حق رمید
هوش مصنوعی: شرق به حقیقت و معنا دست یافته و جهان را درک کرده است، اما غرب در دنیا غرق شده و از حقیقت دور شده است.
چشم بر حق باز کردن بندگی است
خویش را بی پرده دیدن زندگی است
هوش مصنوعی: با دیدن واقعیات و حقیقت‌ها، انسان به اصل خویش و بندگی‌اش پی می‌برد و زمانی که بی‌پرده به زندگی نگاه کند، عمق و زیبایی آن را بهتر درک می‌کند.
بنده چون از زندگی گیرد برات
هم خدا آن بنده را گوید صلوت
هوش مصنوعی: زمانی که بنده از زندگی‌اش رضایت و اجازه‌ای بگیرد، خداوند هم به این بنده محبت می‌کند و او را مورد لطف و رحمت قرار می‌دهد.
هر که از تقدیر خویش آگاه نیست
خاک او با سوز جان همراه نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که از سرنوشت خود خبر ندارد، زندگی‌اش با درد و رنج همراه نخواهد بود.
جهان دوست
هوش مصنوعی: دوست ما در این جهان، به خاطر محبت و دوستی‌اش، آسایش و خوشی را به ما هدیه می‌دهد.
بر وجود و بر عدم پیچیده است
مشرق این اسرار را کم دیده است
هوش مصنوعی: این متن به یک بحث عمیق درباره وجود و عدم اشاره دارد. به نوعی می‌گوید که رازهایی در این جهان وجود دارد که در شرق دنیا نهفته‌اند، اما کمتر به آن‌ها پرداخته شده و یا به دیده آمده‌اند. به عبارت دیگر، برخی نکات و حقایق مهم را که ممکن است در شرق جهان وجود داشته باشد، کمتر مورد توجه قرار داده‌اند.
کار ما افلاکیان جز دید نیست
جانم از فردای او نومید نیست
هوش مصنوعی: ما آدمیان تنها کاری که می‌توانیم انجام دهیم، دیدن و نظاره کردن است و من از آینده او ناامید نیستم.
دوش دیدم بر فراز قشمرود
ز آسمان افرشته ئی آمد فرود
هوش مصنوعی: دیروز در حالی که به آسمان نگاه می‌کردم، فرشته‌ای را دیدم که از آسمان به روی زمین می‌آمد.
از نگاهش ذوق دیداری چکید
جز بسوی خاکدان ما ندید
هوش مصنوعی: از نگاهش شوق ملاقات نمایان شد، اما او جز به سمت قبرستان ما نظری نکرد.
گفتمش از محرمان رازی مپوش
تو چه بینی اندر آن خاک خموش
هوش مصنوعی: به او گفتم راز محرمانه‌ای را پنهان نکن، تو چه چیزی را در این خاک بی‌صدا می‌بینی؟
از جمال زهره ئی بگداختی
دل به چاه بابلی انداختی
هوش مصنوعی: دل از زیبایی زهره به آتش افتاد و به چاه بابل پرتاب شد.
گفت «هنگام طلوع خاور است
آفتاب تازه او را در بر است
هوش مصنوعی: گفت: «زمانی که صبح از شرق شروع می‌شود، خورشید جدید به دور خود روشنایی می‌بخشد.»
لعل ها از سنگ ره آید برون
یوسفان او ز چه آید برون
هوش مصنوعی: جواهرات و سنگ‌ها از دل زمین بیرون می‌آیند، اما دلیل ظهور زیبایی یوسف‌ها چیست؟
رستخیزی در کنارش دیده ام
لرزه اندر کوهسارش دیده ام
هوش مصنوعی: تحولی بزرگ در کنار او دیده‌ام که لرزشی در کوه‌ها به وجود آورده است.
رخت بندد از مقام آزری
تا شود خوگر ز ترک بت گری
هوش مصنوعی: او با ترک کردن محل زندگی‌اش و رها کردن زادگاهش، تلاش می‌کند تا در محیط جدیدی acclimatize کند و به یک زندگی جدید عادت کند.
ای خوش آن قومی که جان او تپید
از گل خود خویش را باز آفرید
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسانی که روح آن‌ها از عمده‌خودشان به تپش می‌افتد و وجود خود را دوباره خلق می‌کنند.
عرشیان را صبح عید آن ساعتی
چون شود بیدار چشم ملتی»
هوش مصنوعی: در صبح روز عید، زمانی که بیداری و خوشحالی در دل ملت‌ها رخ می‌دهد، فرشتگان و بندگان خاص خدا نیز بیدار می‌شوند و این لحظه را تجربه می‌کنند.
پیر هندی اندکی دم در کشید
باز در من دید و بی تابانه دید
هوش مصنوعی: پیر هندی لحظه‌ای نفس عمیقی کشید و دوباره به من نگاه کرد و در چشمانم احساس فعالیت و انرژی را دید.
گفت مرگ عقل؟ گفتم ترک فکر
گفت مرگ قلب؟ گفتم ترک ذکر
هوش مصنوعی: در این گفته، پرسش‌هایی درباره مرگ عقل و قلب مطرح می‌شود. پاسخ‌ها نشان می‌دهد که برای رهایی از یأس و ناامیدی، باید از فکر کردن زیاد و همچنین از ذکر غیرمؤثر کنار گذاشته شود. به نوعی، اشاره به این دارد که رهایی از وزن اضافی افکار و یادآوری‌های بی‌فایده می‌تواند به آرامش و زندگی بهتر کمک کند.
گفت تن؟ گفتم که زاد از گرد ره
گفت جان؟ گفتم که رمز لااله
هوش مصنوعی: از من پرسیدند که آیا فقط بدن دارم؟ گفتم بدنم از خستگی راه به وجود آمده است. بعد پرسیدند جانم در کجاست؟ گفتم که جانم در رمز و راز «لا اله» نهفته است.
گفت آدم؟ گفتم از اسرار اوست
گفت عالم؟ گفتم او خود روبروست
هوش مصنوعی: در اینجا، کسی از من می‌پرسد آیا آدم می‌تواند اسرار را بفهمد؟ من جواب می‌دهم که این اسرار به خود آدم مربوط است. سپس از من می‌پرسد آیا علم می‌تواند این اسرار را درک کند؟ من می‌گویم که علم نیز در وجود خود آدم نهفته است.
گفت این علم و هنر؟ گفتم که پوست
گفت حجت چیست؟ گفتم روی دوست
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از علم و هنر به میان آمده و گفته می‌شود که این‌ها تنها ظاهری از حقیقت هستند. وقتی از دلیل این ادعا پرسیده می‌شود، پاسخ داده می‌شود که اساساً حقیقت و دلیل واقعی چیزی جز خود دوست و محبوب نیست. به بیان دیگر، علم و هنر مانند پوستی هستند که بر روی حقیقت قرار دارند و آنچه که واقعاً مهم است، وجه و زیبایی دوست، یا همان حقیقت عمیق‌تری است که در پس این ظواهر قرار دارد.
گفت دین عامیان؟ گفتم شنید
گفت دین عارفان؟ گفتم که دید
هوش مصنوعی: از من پرسیدند که دین مردم عادی چیست؟ گفتم شنیدم که چطور است. سپس پرسیدند دین عارفان چیست؟ گفتم که خود آن را دیده‌ام.
از کلامم لذت جانش فزود
نکته های دل نشین بر من گشود
هوش مصنوعی: گفتار من باعث افزایش شادابی روح او شد و نکات جذاب و دلنشینی را برای من آشکار کرد.

حاشیه ها

1392/09/09 19:12
محسن خ

معنی برخی از کلمات دشوار:
تَقبیل: بوسه زدن ، بوسیدن
فَسَن: مخفف فسان است. آن سنگی را گویند که کارد و شمشیر را بدان تیز کنند: حجرالفَسَن
این دو بیت بسیارحکیمانه و ادیبانه بیان شده است:
آدمی شمشیر و حق شمشیر زن
عالم این شمشیر را سنگ فسن
شرق حق را دید و عالم را ندید
غرب در عالم خزید از حق رمید