گنجور

بخش ۱۰ - نه تا سخن از عارف هندی

ذات حق را نیست این عالم حجاب
غوطه را حایل نگردد نقش آب
زادن اندر عالمی دیگر خوش است
تا شباب دیگری آید بدست
حق ورای مرگ و عین زندگی است
بنده چون میرد نمیداند که چیست
گرچه ما مرغان بی بال و پریم
از خدا در علمِ مرگ افزون‌تریم
وقت؟ شیرینیِ به زهر آمیخته
رحمتِ عامی به قهر آمیخته
خالی از قهرش نبینی شهر و دشت
رحمت او اینکه گوئی در‌گذشت
کافری مرگست ای روشن‌نهاد
کی سزد با مرده‌غازی را جهاد
مرد مؤمن زنده و با خود به جنگ
بر خود افتد همچو بر آهو پلنگ
کافرِ بیدار‌دل پیشِ صنم
بهْ ز دینداری که خفت اندر حرم
چشم‌کورست اینکه بیند نا‌صواب
هیچگه شب را نبیند آفتاب
صحبتِ گُل دانه را سازد درخت
آدمی از صحبت گل تیره‌بخت
دانه از گل می‌پذیرد پیچ و تاب
تا کند صیدِ شعاعِ آفتاب
من بگل گفتم بگو ای سینه‌چاک
چوُن بگیری رنگ و بو از باد و خاک؟
گفت گل؛ ای هوشمندِ رفته‌هوش
چوُن پیامی گیری از برقِ خموش؟
جان به تن ما را ز جذبِ این و آن
جذبِ تو پیدا و جذبِ ما نهان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ذات حق را نیست این عالم حجاب
غوطه را حایل نگردد نقش آب
هوش مصنوعی: ذات خداوند در این دنیا حجاب و مانع نیست؛ نقش و تصویر آب نمی‌تواند حقیقت را بپوشاند و از آن پنهان کند.
زادن اندر عالمی دیگر خوش است
تا شباب دیگری آید بدست
هوش مصنوعی: زاده شدن در دنیایی دیگر خوب است تا جوانی تازه به دست آید.
حق ورای مرگ و عین زندگی است
بنده چون میرد نمیداند که چیست
هوش مصنوعی: حقوق و حقیقت فراتر از مرگ قرار دارد و عین زندگی است. وقتی انسان می‌میرد، نمی‌داند که این حقیقت چیست.
گرچه ما مرغان بی بال و پریم
از خدا در علمِ مرگ افزون‌تریم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ما مانند پرندگان بدون بال و پر هستیم، اما در درک و فهم مرگ، از علم بیشتری برخورداریم که خدا به ما عطا کرده است.
وقت؟ شیرینیِ به زهر آمیخته
رحمتِ عامی به قهر آمیخته
هوش مصنوعی: زمانی که می‌گذرد، مانند شیرینی است که با زهر مخلوط شده است. این یعنی لحظات خوب و شیرین ممکن است با تلخی‌ها و سختی‌ها همراه باشند. همچنین، رحمت و لطفی که به همه ما می‌رسد، گاهی ممکن است با قهر و تندی همراه گردد.
خالی از قهرش نبینی شهر و دشت
رحمت او اینکه گوئی در‌گذشت
هوش مصنوعی: اگر به سراغ او نروی و از خشمش فاصله بگیری، هیچ‌کدام از زمین و آسمان را پر از نعمت‌هایش نخواهی دید؛ گویی که بر تمام این نعمت‌ها عبور کرده‌ای.
کافری مرگست ای روشن‌نهاد
کی سزد با مرده‌غازی را جهاد
هوش مصنوعی: ای روشن‌فکر، کافر کسی است که مرگ را نمی‌پذیرد؛ آیا درست است که با کسی که مرده است، به جنگ بپردازیم؟
مرد مؤمن زنده و با خود به جنگ
بر خود افتد همچو بر آهو پلنگ
هوش مصنوعی: مرد مؤمن همیشه در تلاش است تا با ضعف‌ها و مشکلات درونی خود مقابله کند، همان‌طور که پلنگی به دنبال شکار آهو می‌باشد.
کافرِ بیدار‌دل پیشِ صنم
بهْ ز دینداری که خفت اندر حرم
هوش مصنوعی: إنسانی که با آگاهی و بینش در کنار معشوق خود حضور دارد، ارزش بیشتری دارد نسبت به کسی که در مکان مقدسی خواب آلود و بی‌توجه به ایمان خود مشغول است.
چشم‌کورست اینکه بیند نا‌صواب
هیچگه شب را نبیند آفتاب
هوش مصنوعی: کسی که نمی‌تواند حقیقت را ببیند، مانند چشمی کور است که هیچ‌گاه نمی‌تواند نور خورشید را در شب ببیند.
صحبتِ گُل دانه را سازد درخت
آدمی از صحبت گل تیره‌بخت
هوش مصنوعی: درخت انسان از گفت‌وگو با زیبایی و لطافت گلی که دچار بدبختی شده، رشد و پرورش می‌یابد.
دانه از گل می‌پذیرد پیچ و تاب
تا کند صیدِ شعاعِ آفتاب
هوش مصنوعی: دانه از گل نشانه‌هایی می‌گیرد تا نور آفتاب را به سمت خود جذب کند.
من بگل گفتم بگو ای سینه‌چاک
چوُن بگیری رنگ و بو از باد و خاک؟
هوش مصنوعی: به گل گفتم، ای سینه‌چاک، آیا می‌دانی وقتی که از باد و خاک عطر و رنگ می‌گیری، چه زیبایی به تو می‌بخشد؟
گفت گل؛ ای هوشمندِ رفته‌هوش
چوُن پیامی گیری از برقِ خموش؟
هوش مصنوعی: گل گفت: ای انسان باهوش که در فکر و خیال خود غرق شده‌ای، چرا از سیگنال‌های خاموش و نامرئی که به تو منتقل می‌شود، بی‌خبر هستی؟
جان به تن ما را ز جذبِ این و آن
جذبِ تو پیدا و جذبِ ما نهان
هوش مصنوعی: وجود ما به خاطر جذب این و آن، به عشق و محبت تو شکل گرفته و جاذبه ما به تو، درون ما پنهان است.