گنجور

بخش ۱۱ - جلوهٔ سروش

مرد عارف گفتگو را در ببست
مست خود گردید و از عالم گسست
ذوق و شوق او را ز دست او ربود
در وجود آمد ز نیرنگ شهود
با حضورش ذره ها مانند طور
بی حضور او نه نور و نی ظهور
نازنینی در طلسم آن شبی
آن شبی بی کوکبی را کوکبی
سنبلستان دو زلفش تا کمر
تاب گیر از طلعتش کوه و کمر
غرق اندر جلوهٔ مستانه ئی
خوش سرود آن مست بی پیمانه ئی
پیش او گردنده فانوس خیال
ذوفنون مثل سپهر دیر سال
اندر آن فانوس پیکر رنگ رنگ
شکره بر گنجشک و بر آهو پلنگ
من به رومی گفتم ای دانای راز
بر رفیق کم نظر بگشای راز
گفت «این پیکر چو سیم تابناک
زاد در اندیشهٔ یزدان پاک
باز بیتابانه از ذوق نمود
در شبستان وجود امید فرود
همچو ما آواره و غربت نصیب
تو غریبی ، من غریبم ، او غریب
شأن او جبریلی و نامش سروش
می برد از هوش و می آرد بهوش
غنچهٔ ما را گشود از شبنمش
مرده آتش ، زنده از سوز دمش
زخمهٔ شاعر به ساز دل ازوست
چاکها در پردهٔ محمل ازوست
دیده ام در نغمهٔ او عالمی
آتشی گیر از نوای او دمی»

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرد عارف گفتگو را در ببست
مست خود گردید و از عالم گسست
هوش مصنوعی: مرد عارف صحبت را ترک کرد و بدین ترتیب در حالت مستی فرو رفته و از دنیای بیرون جدا شد.
ذوق و شوق او را ز دست او ربود
در وجود آمد ز نیرنگ شهود
هوش مصنوعی: شوق و علاقه او از دستش خارج شد و به وجود آمد به واسطه فریب و زشتی واقعیت‌ها.
با حضورش ذره ها مانند طور
بی حضور او نه نور و نی ظهور
هوش مصنوعی: با آمدن او، ذرات مانند ابریشم درخشان می‌شوند. اما بدون او، نه نوری وجود دارد و نه جلوه‌ای از هستی.
نازنینی در طلسم آن شبی
آن شبی بی کوکبی را کوکبی
هوش مصنوعی: دختری زیبا در جادوی شبی که ستاره‌ای در آن نیست، مانند ستاره‌ای می‌درخشد.
سنبلستان دو زلفش تا کمر
تاب گیر از طلعتش کوه و کمر
هوش مصنوعی: محل از زیبایی و دلربایی او از دو زلفش پر شده است، تا جایی که به کمرش می‌رسد. چهره‌اش به قدری جذاب است که حتی کوه و کمر نیز تحت تأثیر زیبایی‌اش قرار گرفته‌اند.
غرق اندر جلوهٔ مستانه ئی
خوش سرود آن مست بی پیمانه ئی
هوش مصنوعی: در میان زیبایی و جذابیت جذاب دختری می‌رقصد که شگفت‌انگیز و بی‌نظیر است و دل‌ها را به خود جلب می‌کند. این دختر حالتی شاداب و سرمست دارد که تحسین‌برانگیز است.
پیش او گردنده فانوس خیال
ذوفنون مثل سپهر دیر سال
هوش مصنوعی: فکر و خیال او مانند چراغی است که در سال‌های طولانی، دور و بر خود را روشن می‌کند.
اندر آن فانوس پیکر رنگ رنگ
شکره بر گنجشک و بر آهو پلنگ
هوش مصنوعی: در آن چراغ که جلوه‌های مختلفی دارد، شیرینی و زیبایی بر روی گنجشک و بر آهو مانند پلنگ می‌تابد.
من به رومی گفتم ای دانای راز
بر رفیق کم نظر بگشای راز
هوش مصنوعی: به رفیق خود که اهل فهم و دانایی است، گفتم که راز و مسائل را برای کسی که کم‌نظر و کم‌فهم است، باز کن.
گفت «این پیکر چو سیم تابناک
زاد در اندیشهٔ یزدان پاک
هوش مصنوعی: گفت: "این بدن مانند سیم درخشان است که به خاطر اندیشه‌ی خداوندی ایجاد شده است."
باز بیتابانه از ذوق نمود
در شبستان وجود امید فرود
هوش مصنوعی: دوباره از شوق و هیجان، به طور بی‌تابی در فضای وجود و امید، فرود آمد.
همچو ما آواره و غربت نصیب
تو غریبی ، من غریبم ، او غریب
هوش مصنوعی: به مانند ما که در آوارگی و غربت به سر می‌بریم، تو هم در حس غریبی به سر می‌بری؛ من غریبم، او نیز غریب است.
شأن او جبریلی و نامش سروش
می برد از هوش و می آرد بهوش
هوش مصنوعی: شأن او مانند جبرئیل است و نامش سروش. او انسان را حیرت‌زده می‌کند و در عین حال به او هوشیاری می‌بخشد.
غنچهٔ ما را گشود از شبنمش
مرده آتش ، زنده از سوز دمش
هوش مصنوعی: غنچهٔ ما را با آبی که از شبنم مرده به دست آمده، باز کرد؛ او زنده است از گرمای نفسش.
زخمهٔ شاعر به ساز دل ازوست
چاکها در پردهٔ محمل ازوست
هوش مصنوعی: شعر و آهنگ دل از احساسات شاعر سر چشمه می‌گیرد و آثار او در دل جای دارد. هر آنچه در پرده‌نشینی و آرامش ساخته می‌شود، تحت تأثیر آن احساسات است.
دیده ام در نغمهٔ او عالمی
آتشی گیر از نوای او دمی»
هوش مصنوعی: در صدای او حس کرده‌ام که جهانی در آتش می‌سوزد و این شعف و احساسی جدید، لحظه‌ای از نوای او ایجاد می‌شود.