بخش ۶ - زروان که روح زمان و مکان است مسافر را بسیاحت عالم علوی میبرد
از کلامش جان من بیتاب شد
در تنم هر ذره چون سیماب شد
ناگهان دیدم میان غرب و شرق
آسمان در یک سحاب نور غرق
زان سحاب افرشته ئی آمد فرود
با دو طلعت این چو آتش آن چو دود
آن چو شب تاریک و این روشن شهاب
چشم این بیدار و چشم آن بخواب
بال او را رنگهای سرخ و زرد
سبز و سیمین و کبود و لاجورد
چون خیال اندر مزاج او رمی
از زمین تا کهکشان او را دمی
هر زمان او را هوای دیگری
پر گشادن در فضای دیگری
گفت «زروانم جهان را قاهرم
هم نهانم از نگه هم ظاهرم
بسته هر تدبیر با تقدیر من
ناطق و صامت همه نخچیر من
غنچه اندر شاخ می بالد ز من
مرغک اندر آشیان نالد ز من
دانه از پرواز من گردد نهال
هر فراق از فیض من گردد وصال
هم عتابی هم خطابی آورم
تشنه سازم تا شرابی آورم
من حیاتم من مماتم من نشور
من حساب و دوزخ و فردوس و حور
آدم و افرشته در بند من است
عالم شش روزه فرزند من است
هر گلی کز شاخ می چینی منم
ام هر چیزی که می بینی منم
در طلسم من اسیر است این جهان
از دمم هر لحظه پیر است این جهان
لی مع الله هر که را در دل نشست
آن جوانمردی طلسم من شکست
گر تو خواهی من نباشم در میان
لی مع الله باز خوان از عین جان»
در نگاه او نمیدانم چه بود
از نگاهم این کهن عالم ربود
یا نگاهم بر دگر عالم گشود
یا دگرگون شد همان عالم که بود
مردم اندر کائنات رنگ و بو
زادم اندر عالم بی های و هو
رشتهٔ من زان کهن عالم گسست
یک جهان تازه ئی آمد بدست
از زیان عالمی جانم تپید
تا دگر عالم ز خاکم بر دمید
تن سبک تر گشت و جان سیار تر
چشم دل بیننده و بیدار تر
پردگی ها بی حجاب آمد پدید
نغمهٔ انجم بگوش من رسید
بخش ۵ - تمهید زمینی آشکارا می شود روح حضرت رومی و شرح میدهد اسرار معراج را: عشق شور انگیز بی پروای شهربخش ۷ - زمزمهٔ انجم: عقل تو حاصل حیات ، عشق تو سر کائنات
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از کلامش جان من بیتاب شد
در تنم هر ذره چون سیماب شد
هوش مصنوعی: از سخنان او جانم به شدت مضطرب شد و در وجودم هر ذره مانند جیوه ناآرام و جوشان گردید.
ناگهان دیدم میان غرب و شرق
آسمان در یک سحاب نور غرق
هوش مصنوعی: ناگهان متوجه شدم که در آسمان میان سمت غرب و شرق، در یک ابر پر از نور فرو رفتهام.
زان سحاب افرشته ئی آمد فرود
با دو طلعت این چو آتش آن چو دود
هوش مصنوعی: از آن ابر فرشتهای به زمین فرود آمد که یکی مانند آتش درخشان و دیگری مانند دود ملایم است.
آن چو شب تاریک و این روشن شهاب
چشم این بیدار و چشم آن بخواب
هوش مصنوعی: آن شخص مانند شب تاریکی است و این یکی مانند شهاب درخشان. یکی از آنها بیدار است و دیگری خوابش برده.
بال او را رنگهای سرخ و زرد
سبز و سیمین و کبود و لاجورد
هوش مصنوعی: پر این پرنده با رنگهای زیبای قرمز، زرد، سبز، نقرهای، آبی و لاجوردی تزئین شده است.
چون خیال اندر مزاج او رمی
از زمین تا کهکشان او را دمی
هوش مصنوعی: در ذهن او خیال و اندیشهای به وسعت زمین و کهکشان وجود دارد، و این خیال به گونهای فراگیر است که لحظهای از او جدا نمیشود.
هر زمان او را هوای دیگری
پر گشادن در فضای دیگری
هوش مصنوعی: هر زمانی که او به فکر چیز دیگری باشد، روح او به دنیای متفاوتی سفر میکند.
گفت «زروانم جهان را قاهرم
هم نهانم از نگه هم ظاهرم
هوش مصنوعی: من زروان هستم، بر دنیا چیرهام و در عین حال هم در پوشش هستم و هم در دید.
بسته هر تدبیر با تقدیر من
ناطق و صامت همه نخچیر من
هوش مصنوعی: تمامی تلاشها و برنامهریزیهایم تحت تأثیر سرنوشت من قرار دارد. چه در گفتار و چه در سکوت، همه چیز به نوعی به من مربوط میشود.
غنچه اندر شاخ می بالد ز من
مرغک اندر آشیان نالد ز من
هوش مصنوعی: غنچه در شاخه به خاطر من سرسبز و شاداب است، اما پرنده در آشیانهاش به خاطر من ناله میکند و احساس ناراحتی دارد.
دانه از پرواز من گردد نهال
هر فراق از فیض من گردد وصال
هوش مصنوعی: دانهای که از پرواز من به زمین میافتد، به نهال تبدیل میشود و هر فاصله و دوری که از من تجربه میشود، به وصالی و نزدیکی میانجامد.
هم عتابی هم خطابی آورم
تشنه سازم تا شرابی آورم
هوش مصنوعی: من هم سرزنشی دارم، هم پیامی؛ میخواهم تو را آرامش دهم و تشنگیات را با نوشیدنیای سیراب کنم.
من حیاتم من مماتم من نشور
من حساب و دوزخ و فردوس و حور
هوش مصنوعی: من زندگی و مرگم هستم، من قیامت و روز حساب و بهشت و حوری نیز هستم.
آدم و افرشته در بند من است
عالم شش روزه فرزند من است
هوش مصنوعی: همه موجودات، از انسانها تا فرشتگان، در دام من گرفتارند و دنیای شش روزه، نتیجه و حاصل کار من است.
هر گلی کز شاخ می چینی منم
ام هر چیزی که می بینی منم
هوش مصنوعی: هر چه از درخت میچینی و میگیری، من همان هستم. هر چیزی که در طبیعت میبینی، در واقع نشانهای از من است.
در طلسم من اسیر است این جهان
از دمم هر لحظه پیر است این جهان
هوش مصنوعی: این دنیا تحت تأثیر من است و هر لحظه با نفسهایم کهنهتر میشود.
لی مع الله هر که را در دل نشست
آن جوانمردی طلسم من شکست
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش محبت خدا باشد، آن جوانمرد قفل درونی من را باز کرد.
گر تو خواهی من نباشم در میان
لی مع الله باز خوان از عین جان»
هوش مصنوعی: اگر تو میخواهی که من در میان نباشم، با خدا دوباره از عمق جان بخوان.
در نگاه او نمیدانم چه بود
از نگاهم این کهن عالم ربود
هوش مصنوعی: در نگاه او چیزی وجود داشت که باعث شد همه چیزهای قدیمی و آشنا از یادم برود.
یا نگاهم بر دگر عالم گشود
یا دگرگون شد همان عالم که بود
هوش مصنوعی: یا چشم من به دنیای دیگری باز شد، یا اینکه همان دنیایی که بود تغییر کرد.
مردم اندر کائنات رنگ و بو
زادم اندر عالم بی های و هو
هوش مصنوعی: مردم در عالم با رنگ و بویی که دارند زندگی میکنند، اما من در جهانی بیسر و صدا و شلوغی به وجود آمدهام.
رشتهٔ من زان کهن عالم گسست
یک جهان تازه ئی آمد بدست
هوش مصنوعی: رشتهٔ من از آن دنیای قدیمی جدا شد و یک دنیای تازه به وجود آمد.
از زیان عالمی جانم تپید
تا دگر عالم ز خاکم بر دمید
هوش مصنوعی: از درد و آسیب این دنیا، جانم به تپش افتاد، تا زمانی که دنیای دیگری از خاک من زنده شود.
تن سبک تر گشت و جان سیار تر
چشم دل بیننده و بیدار تر
هوش مصنوعی: بدن سبکتر و راحتتر شد و روح پرجنبوجوشتر گشت. چشم دل بیننده و هوشیارتر شد.
پردگی ها بی حجاب آمد پدید
نغمهٔ انجم بگوش من رسید
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی در دل من به وجود آمده، و صدای دلنواز آن مانند نغمهای از ستارگان به گوشم رسیده است.