گنجور

بخش ۴۹ - فریاد یکی از زورق نشینان قلزم خونین

«نی عدم ما را پذیرد نی وجود
وای از بی مهری بود و نبود
تا گذشتیم از جهان شرق و غرب
بر در دوزخ شدیم از درد و کرب
ق
یک شرر بر صادق و جعفر نزد
بر سر ما مشت خاکستر نزد
گفت دوزخ را خس و خاشاک به
شعلهٔ من زین دو کافر پاک به
آنسوی نه آسمان رفتیم ما
پیش مرگ ناگهان رفتیم ما
گفت «جان سری ز اسرار من است
حفظ جان و هدم تن کار من است
جان زشتی گرچه نرزد با دو جو
ایکه از من هدم جان خواهی برو
اینچنین کاری نمی آید ز مرگ
جان غداری نیاساید ز مرگ»
ای هوای تند ای دریای خون
ای زمین ای آسمان نیلگون
ای نجوم ای ماهتاب ای آفتاب
ای قلم ای لوح محفوظ ای کتاب
ای بتان ابیض ای لردان غرب
ای جهانی ، در بغل بی حرب و ضرب
این جهان بی ابتدا بی انتهاست
بندهٔ غدار را مولا کجاست»
ناگهان آمد صدای هولناک
سینهٔ صحرا و دریا چاک چاک
ربط اقلیم بدن از هم گسیخت
دمبدم که پاره بر که پاره ریخت
کوهها مثل سحاب اندر مرور
انهدام عالمی بی بانگ صور
برق و تندر از تب و تاب درون
آشیان جستند اندر بحر خون
موجها پر شور و از خود رفته تر
غرق خون گردید آن کوه و کمر
آنچه بر پیدا و ناپیدا گذشت
خیل انجم دید و بی پروا گذشت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

«نی عدم ما را پذیرد نی وجود
وای از بی مهری بود و نبود
هوش مصنوعی: نه جایی برای ما در عدم وجود دارد و نه در وجود. وای بر ما از بی‌محبتی و بی‌اعتنایی به نبود و هستی.
تا گذشتیم از جهان شرق و غرب
بر در دوزخ شدیم از درد و کرب
هوش مصنوعی: از زمانیکه از شرق و غرب جهان عبور کردیم، به دروازه دوزخ رسیدیم و از درد و عذاب رنج می‌بریم.
ق
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و قدرت عشق اشاره دارد. در آن به نوعی از دل‌باختگی و شوقی اشاره می‌شود که انسان را به سوی معشوق می‌کشد و احساسات عمیق را در دل او بر می‌انگیزد. عشق در اینجا به عنوان یک نیروی محرکه و زندگی‌بخش توصیف شده است که هر کسی را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
یک شرر بر صادق و جعفر نزد
بر سر ما مشت خاکستر نزد
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف یک آتش‌سوزی یا شعله‌‌ای اشاره شده که با خود درد و مشکل به همراه دارد و بر سر دو شخص یا افراد خاص می‌افتد. این رخداد به نوعی نشان از نبرد و مبارزه‌ای درونی دارد که به بی‌احترامی و ویرانی منجر می‌شود. به طور کلی، این تصویر ذهنی از آسیب و ناراحتی ناشی از یک واقعه تاکید دارد.
گفت دوزخ را خس و خاشاک به
شعلهٔ من زین دو کافر پاک به
هوش مصنوعی: گفتند که آتش دوزخ با وجود من، خس و خاشاک است و این دو کافر را از آن دور می‌کند.
آنسوی نه آسمان رفتیم ما
پیش مرگ ناگهان رفتیم ما
هوش مصنوعی: ما به دنیایی فراتر از آسمان‌ها رفتیم و به طور ناگهانی و با شجاعت، به راهی غیرمعمول قدم گذاشتیم.
گفت «جان سری ز اسرار من است
حفظ جان و هدم تن کار من است
هوش مصنوعی: گفت: «زندگی من به حفظ رازهای من بستگی دارد و محافظت از جان، وظیفه من است. »
جان زشتی گرچه نرزد با دو جو
ایکه از من هدم جان خواهی برو
هوش مصنوعی: اگرچه زیان و زشتی روح من به هیچ چیز نمی‌ارزد، اما اگر می‌خواهی از من بگذاری، فقط با دو جو جانم را بگیر.
اینچنین کاری نمی آید ز مرگ
جان غداری نیاساید ز مرگ»
هوش مصنوعی: این کار به سادگی از پا درنمی‌آورد و جان خیانتکار هم از مرگ نمی‌گریزد.
ای هوای تند ای دریای خون
ای زمین ای آسمان نیلگون
هوش مصنوعی: ای باد تند، ای دریای خونی، ای زمین و ای آسمان آبی.
ای نجوم ای ماهتاب ای آفتاب
ای قلم ای لوح محفوظ ای کتاب
هوش مصنوعی: ای ستاره‌ها، ای ماه و نور سائید، ای خورشید، ای قلم، ای لوحی که همه چیز در آن نوشته شده، ای کتاب.
ای بتان ابیض ای لردان غرب
ای جهانی ، در بغل بی حرب و ضرب
هوش مصنوعی: ای معشوقان زیبا و محبوب، ای بزرگان سرزمین غرب، ای جهانی که در آغوش آرامش و بدون جنگ و درگیری زندگی می‌کنید.
این جهان بی ابتدا بی انتهاست
بندهٔ غدار را مولا کجاست»
هوش مصنوعی: این دنیا نه آغاز دارد و نه پایان. بنده‌ی وفادار، پس مولای او کجاست؟
ناگهان آمد صدای هولناک
سینهٔ صحرا و دریا چاک چاک
هوش مصنوعی: ناگهان صدای وحشتناک و ترسناکی از سینهٔ بیابان و دریا شنیده شد که مثل یک پارگی یا شکاف به گوش می‌رسید.
ربط اقلیم بدن از هم گسیخت
دمبدم که پاره بر که پاره ریخت
هوش مصنوعی: هر لحظه ارتباطات و ساختارهای بدن به هم می‌ریزد و تکه تکه می‌شود و گسستگی به وجود می‌آورد.
کوهها مثل سحاب اندر مرور
انهدام عالمی بی بانگ صور
هوش مصنوعی: کوه‌ها مانند ابرها در حال گذر هستند، در حالی که جهانی بدون صدا و اعلان به سوی نابودی می‌رود.
برق و تندر از تب و تاب درون
آشیان جستند اندر بحر خون
هوش مصنوعی: رعد و برق ناشی از هیجان و نشاطی که در دل خانه وجود دارد، در دریاچه‌ای از خون به پرواز درآمده است.
موجها پر شور و از خود رفته تر
غرق خون گردید آن کوه و کمر
هوش مصنوعی: موج‌ها بسیار پرشور و هیجان‌زده شدند و آن کوه و دمنوش از شدت هیجان به حالتی دگرگون و خونین درآمدند.
آنچه بر پیدا و ناپیدا گذشت
خیل انجم دید و بی پروا گذشت
هوش مصنوعی: آنچه بر همه آشکار و پنهان گذشته است، جمعی از ستارگان آن را مشاهده کرده و بدون ترس از آن عبور کرده‌اند.