گنجور

بخش ۳ - تمهید آسمانی نخستین روز آفرینش نکوهش می کند آسمان زمین را

زندگی از لذت غیب و حضور
بست نقش این جهان نزد و دور
آنچنان تار نفس از هم گسیخت
رنگ حیرت خانهٔ ایام ریخت
هر کجا از ذوق و شوق خود گری
نعرهٔ «من دیگرم ، تو دیگری»
ماه و اختر را خرام آموختند
صد چراغ اندر فضا افروختند
بر سپهر نیلگون زد آفتاب
خیمهٔ زر بفت با سیمین طناب
از افق صبح نخستین سر کشید
عالم نو زاده را در بر کشید
ملک آدم خاکدانی بود و بس
دشت او بی کاروانی بود و بس
نی به کوهی آب جوئی در ستیز
نی به صحرائی سحابی ریزریز
نی سرود طایران در شاخسار
نی رم آهو میان مرغزار
بی تجلی های جان بحر و برش
دود پیچان طیلسان پیکرش
سبزه باد فرودین نادیده ئی
اندر اعماق زمین خوابیده ئی
طعنه ئی زد چرخ نیلی بر زمین
روزگار کس ندیدم این چنین
چون تو در پهنای من کوری کجا
جز به قندیلم ترا نوری کجا
خاک اگر الوند شد جز خاک نیست
روشن و پاینده چون افلاک نیست
یا بزی با ساز و برگ دلبری
یا بمیر از ننگ و عار کمتری
شد زمین از طعنهٔ گردون خجل
نا امید و دل گران و مضمحل
پیش حق از درد بی نوری تپید
تا ندائی ز آنسوی گردون رسید
ای امینی از امانت بی خبر
غم مخور اندر ضمیر خود نگر
روز ها روشن ز غوغای حیات
نی از آن نوری که بینی در جهات
نور صبح از آفتاب داغ دار
نور جان پاک از غبار روزگار
نور جان بی جاده ها اندر سفر
از شعاع مهر و مه سیار تر
شسته ئی از لوح جان نقش امید
نور جان از خاک تو آید پدید
عقل آدم بر جهان شبخون زند
عشق او بر لامکان شبخون زند
راه دان اندیشهٔ او بی دلیل
چشم او بیدار تر از جبرئیل
خاک و در پرواز مانند ملک
یک رباط کهنه در راهش فلک
می خلد اندر وجود آسمان
مثل نوک سوزن اندر پرنیان
داغها شوید ز دامان وجود
بی نگاه او جهان کور و کبود
گرچه کم تسبیح و خونریز است او
روزگاران را چو مهمیز است او
چشم او روشن شود از کائنات
تا ببیند ذات را اندر صفات
«هر که عاشق شد جمال ذات را
اوست سید جمله موجودات را»

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زندگی از لذت غیب و حضور
بست نقش این جهان نزد و دور
هوش مصنوعی: زندگی ترکیبی از لذت‌های مخفی و آشکار است و نقش این دنیا به نحوه‌ای است که هم در نزدیکی ما و هم در دوردست‌ها قابل مشاهده است.
آنچنان تار نفس از هم گسیخت
رنگ حیرت خانهٔ ایام ریخت
هوش مصنوعی: چنان حالتی بر من حاکم شد که نفس و جانم از هم جدا شده و رنگ حیرت بر زندگی‌ام سایه افکنده است.
هر کجا از ذوق و شوق خود گری
نعرهٔ «من دیگرم ، تو دیگری»
هوش مصنوعی: هر جا که از شادی و هیجان خود فریاد بزنم که "من هستم و تو هم هستی"
ماه و اختر را خرام آموختند
صد چراغ اندر فضا افروختند
هوش مصنوعی: ماه و ستاره‌ها را به آرامی راه رفتن آموخته‌اند و صدها چراغ را در آسمان روشن کرده‌اند.
بر سپهر نیلگون زد آفتاب
خیمهٔ زر بفت با سیمین طناب
هوش مصنوعی: آفتاب با نور طلایی خود بر آسمان آبی، چادر زری با طناب نقره‌ای بر افراشته است.
از افق صبح نخستین سر کشید
عالم نو زاده را در بر کشید
هوش مصنوعی: صبح نخستین از افق سر بر آورد و جهانی نو به دنیای ما وارد شد و آن را در آغوش گرفت.
ملک آدم خاکدانی بود و بس
دشت او بی کاروانی بود و بس
هوش مصنوعی: انسان تنها یک موجود زنده و خاکی است و فضای زندگی‌اش بدون جمعیتی و کاروانی از انسان‌ها خالی و بی‌تحرک است.
نی به کوهی آب جوئی در ستیز
نی به صحرائی سحابی ریزریز
هوش مصنوعی: در یک کوه، آب چشمه‌ای در حال جاری شدن است و در دشت، تکه‌های ابر به آرامی در حال بارش هستند.
نی سرود طایران در شاخسار
نی رم آهو میان مرغزار
هوش مصنوعی: صدای نی شبیه به آواز پرندگان در شاخه‌های درختان است و آوای غزال هم در میان دشت‌ها به گوش می‌رسد.
بی تجلی های جان بحر و برش
دود پیچان طیلسان پیکرش
هوش مصنوعی: بدون تجلی‌های جان، دریا و زمین به صورت دود پیچیده‌ای در اطراف پیکرش دیده می‌شوند.
سبزه باد فرودین نادیده ئی
اندر اعماق زمین خوابیده ئی
هوش مصنوعی: سبزه‌ای که در بهار در حال رشد است، به نوعی نماد زندگی و سرسبزی است که در دل زمین نهفته و به چشم نمی‌آید. این سبزه، در اعماق زمین در حال زندگی و آماده شدن برای رویش است.
طعنه ئی زد چرخ نیلی بر زمین
روزگار کس ندیدم این چنین
هوش مصنوعی: چرخ روزگار به شکلی بی‌رحمانه به کسی آسیب زد که هرگز چنین چیزی را ندیده بودم.
چون تو در پهنای من کوری کجا
جز به قندیلم ترا نوری کجا
هوش مصنوعی: وقتی تو در دل من هیچ جایی نداری، پس چگونه می‌توانم جز با چراغی که روشنایی‌ات را نشان دهد، تو را ببینم؟
خاک اگر الوند شد جز خاک نیست
روشن و پاینده چون افلاک نیست
هوش مصنوعی: اگر خاک به چیزی با ارزش و باعظمتی تبدیل شود، در واقع هنوز همان خاک است و از آن چیزها پایدارتر و روشن‌تر مانند آسمان‌ها نیست.
یا بزی با ساز و برگ دلبری
یا بمیر از ننگ و عار کمتری
هوش مصنوعی: یا باید با زیبایی و جذابیت زندگی کنی، یا اینکه از شرم و عیب برای همیشه بمیری.
شد زمین از طعنهٔ گردون خجل
نا امید و دل گران و مضمحل
هوش مصنوعی: زمین به خاطر نیش و کنایه‌های دنیای بالا، شرمنده و ناامید شده و دلش سنگین و نابود است.
پیش حق از درد بی نوری تپید
تا ندائی ز آنسوی گردون رسید
هوش مصنوعی: درد بی نوری باعث شد تا دل از شدت اندوه بلرزد، تا اینکه صدایی از سمت آسمان به گوش رسید.
ای امینی از امانت بی خبر
غم مخور اندر ضمیر خود نگر
هوش مصنوعی: ای کسی که در امانت‌ها بی‌خبر هستی، نگران نباش؛ به درون خود نگاهی بینداز.
روز ها روشن ز غوغای حیات
نی از آن نوری که بینی در جهات
هوش مصنوعی: روزها به خاطر هیاهوی زندگی روشن هستند، نه به خاطر نوری که در اطراف می‌بینی.
نور صبح از آفتاب داغ دار
نور جان پاک از غبار روزگار
هوش مصنوعی: نور صبح از آفتاب داغ می‌تابد و نور جان پاک از آلودگی‌های زندگی روزمره آزاد است.
نور جان بی جاده ها اندر سفر
از شعاع مهر و مه سیار تر
هوش مصنوعی: نور زندگی در سفر بدون مسیر، از روشنی خورشید و ماه در حرکت سریع‌تر است.
شسته ئی از لوح جان نقش امید
نور جان از خاک تو آید پدید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وجود تو، مانند لوحی پاک و بدون لکه، پر از امید و آرزوهاست. نور و زندگی از وجود تو به وجود می‌آید و روشنایی را به دیگران می‌بخشد.
عقل آدم بر جهان شبخون زند
عشق او بر لامکان شبخون زند
هوش مصنوعی: عقل انسان می‌تواند بر تمام جهان تسلط یابد و دلاوری کند، اما عشق او به چیزهای بی‌نهایت و فراتر از جهان، نیرویی قوی‌تر و عمیق‌تر دارد.
راه دان اندیشهٔ او بی دلیل
چشم او بیدار تر از جبرئیل
هوش مصنوعی: اندیشه‌ی او با وجود بی‌دلیلی که دارد، راهی روشن و آگاهانه دارد و چشمانش از جبرئیل نیز باهوش‌تر و بیدارتر است.
خاک و در پرواز مانند ملک
یک رباط کهنه در راهش فلک
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان شده که خاک و زمین همچون پرنده‌ای در حال پرواز هستند، مانند یک ربات قدیمی که در مسیرش آسمان را پیش رو دارد. به این معناست که انسان‌ها و موجودات زنده نیز می‌توانند در زندگی خود به ارتفاعات بالاتر دست یابند و از محدودیت‌ها فراتر روند.
می خلد اندر وجود آسمان
مثل نوک سوزن اندر پرنیان
هوش مصنوعی: وجود آسمان مانند نوک سوزنی در پارچه‌ای نرم و لطیف است.
داغها شوید ز دامان وجود
بی نگاه او جهان کور و کبود
هوش مصنوعی: اگر نگاه او به وجود نیاید، آتش غم و اندوه بر دامن زندگی می‌افتد و در این صورت، جهان بی‌رمق و دردناک می‌شود.
گرچه کم تسبیح و خونریز است او
روزگاران را چو مهمیز است او
هوش مصنوعی: هرچند او به تعداد زیاد تسبیح نمی‌گوید و خونریز است، اما مانند وسیله‌ای است که زمان و روزگار را به جلو می‌راند.
چشم او روشن شود از کائنات
تا ببیند ذات را اندر صفات
هوش مصنوعی: چشم او به خاطر تمام موجودات روشن می‌شود تا بتواند ذات حق را در صفات او ببیند.
«هر که عاشق شد جمال ذات را
اوست سید جمله موجودات را»
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق شود، زیبایی خداوند را می‌بیند و اوست سرآمد همه موجودات.