گنجور

بخش ۱۴ - طاسین گوتم

«توبه آوردن زن رقاصهٔ عشوه فروش»
گوتم
می دیرینه و معشوق جوان چیزی نیست
پیش صاحب نظران حور جنان چیزی نیست
هر چه از محکم و پاینده شناسی گذرد
کوه و صحرا و بر و بحر و کران چیزی نیست
دانش مغربیان فلسفه مشرقیان
همه بتخانه و در طوف بتان چیزی نیست
از خود اندیش و ازین بادیه ترسان مگذر
که تو هستی و وجود دو جهان چیزی نیست
در طریقی که به نوک مژه کاویدم من
منزل و قافله و ریگ روان چیزی نیست
بگذر از غیب که این وهم و گمان چیزی نیست
در جهان بودن و رستن ز جهان چیزی هست
آن بهشتی که خدائی بتو بخشد همه هیچ
تا جزای عمل تست جنان چیزی هست
راحت جان طلبی راحت جان چیزی نیست
در غم همنفسان اشک روان چیزی هست
چشم مخمور و نگاه غلط انداز و سرود
همه خوبست ولی خوشتر از آن چیزی هست
حسن رخسار دمی هست و دمی دیگر نیست
حسن کردار و خیالات خوشان چیزی هست
رقاصه
فرصت کشمکش مده این دل بیقرار را
یک دو شکن زیاده کن گیسوی تابدار را
از تو درون سینه ام برق تجلئی که من
با مه و مهر داده ام تلخی انتظار را
ذوق حضور در جهان رسم صنم گری نهاد
عشق فریب می دهد جان امیدوار را
تا به فراغ خاطری نغمهٔ تازه ئی زنم
باز به مرغزار ده طایر مرغزار را
طبع بلند داده‌ای بند ز پای من گشای
تا به پلاس تو دهم خلعت شهریار را
تیشه اگر به سنگ زد این چه مقام گفت‌و‌گوست
عشق به دوش می‌کشد این همه کوهسار را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

«توبه آوردن زن رقاصهٔ عشوه فروش»
هوش مصنوعی: زن رقاصه که با جاذبه‌اش دل‌ها را می‌رباید، به توبه و بازگشت به سمت خیری می‌آید.
گوتم
هوش مصنوعی: من به تو چیزی می‌گویم که در دل من ریشه دارد و از آنچه می‌خواهم بگویم، برداشت‌های عمیقی می‌توان کرد.
می دیرینه و معشوق جوان چیزی نیست
پیش صاحب نظران حور جنان چیزی نیست
هوش مصنوعی: شراب کهنه و معشوق جوان در نظر افرادی که دانا هستند، ارزش خاصی ندارند و هیچ چیز در مقابل زیبایی‌های بهشتی نیست.
هر چه از محکم و پاینده شناسی گذرد
کوه و صحرا و بر و بحر و کران چیزی نیست
هوش مصنوعی: هیچ چیز در عالم وجود ندارد که از آنچه محکم و پایدار است، فراتر برود؛ چه کوه باشد، چه دشت، چه دریا و چه مرزها.
دانش مغربیان فلسفه مشرقیان
همه بتخانه و در طوف بتان چیزی نیست
هوش مصنوعی: علم و دانشی که از مغرب به دست می‌آید و فلسفه‌ای که از مشرق آمده، هیچ کدام ارزش خاصی ندارند و بیشتر شبیه به پرستش بت‌ها هستند.
از خود اندیش و ازین بادیه ترسان مگذر
که تو هستی و وجود دو جهان چیزی نیست
هوش مصنوعی: به خود فکر کن و از این مسیر نترس، زیرا تو وجود داری و وجود دو جهان هیچ ارزش و اهمیتی ندارد.
در طریقی که به نوک مژه کاویدم من
منزل و قافله و ریگ روان چیزی نیست
هوش مصنوعی: در مسیری که با نوک مژه‌ام بررسی کردم، نه منزلی دیدم، نه کاروانی و نه حتی ریگ‌های روان.
بگذر از غیب که این وهم و گمان چیزی نیست
در جهان بودن و رستن ز جهان چیزی هست
هوش مصنوعی: از عالم غیب بگذر، چرا که این خیال و اندیشه‌ تو در حقیقت هیچ ارزشی ندارد. آنچه در این دنیا وجود دارد و ما را از این جهان رها می‌کند، واقعیت و حقیقتی است که باید به آن توجه کرد.
آن بهشتی که خدائی بتو بخشد همه هیچ
تا جزای عمل تست جنان چیزی هست
هوش مصنوعی: بهشتی که خداوند به تو عطا کند، هیچ ارزشی نخواهد داشت اگر جزای اعمال خود را دریافت نکرده باشی. آیا غیر از این، چیزی وجود دارد؟
راحت جان طلبی راحت جان چیزی نیست
در غم همنفسان اشک روان چیزی هست
هوش مصنوعی: طلب آسودگی برای جان، در واقع هیچ چیز نیست؛ اما در غم دوستان، اشک و اندوهی وجود دارد که واقعاً ارزشمند است.
چشم مخمور و نگاه غلط انداز و سرود
همه خوبست ولی خوشتر از آن چیزی هست
هوش مصنوعی: چشمی که مستی دارد و نگاهی فریبنده است، و همه‌ی زیبایی‌ها خوب است، اما چیزی بهتر از این‌ها هم وجود دارد.
حسن رخسار دمی هست و دمی دیگر نیست
حسن کردار و خیالات خوشان چیزی هست
هوش مصنوعی: زیبایی چهره فقط لحظه‌ای وجود دارد و سپس ناپدید می‌شود، اما خوبی رفتار و تصورات دلنشین ماندگار و پایدار هستند.
رقاصه
هوش مصنوعی: رقاصه به کسی اشاره دارد که بر روی صحنه می‌رقصد و هنر حرکات بدنی را برای سرگرمی یا ابراز احساسات به نمایش می‌گذارد. این شخص معمولاً با استفاده از موسیقی و رقص، فضایی شاد و زنده را خلق می‌کند و به نوعی هنرمند به شمار می‌آید.
فرصت کشمکش مده این دل بیقرار را
یک دو شکن زیاده کن گیسوی تابدار را
هوش مصنوعی: این دل بی‌قرار را بیشتر تحت فشار نگذار و به او فرصت کشمکش نده. فقط یک یا دو بار بیشتر گیسوان تابدار او را بچرخان.
از تو درون سینه ام برق تجلئی که من
با مه و مهر داده ام تلخی انتظار را
هوش مصنوعی: در دل من نوری از وجود تو هست که به خاطر ماه و عشق، تلخی انتظار را فراموش کرده‌ام.
ذوق حضور در جهان رسم صنم گری نهاد
عشق فریب می دهد جان امیدوار را
هوش مصنوعی: حضور در این دنیا به انسان شوق و ذوقی می‌دهد که مانع از حقیقت می‌شود و عشق، روح انسان امیدوار را به سادگی فریب می‌زند.
تا به فراغ خاطری نغمهٔ تازه ئی زنم
باز به مرغزار ده طایر مرغزار را
هوش مصنوعی: من تا زمانی که آرامش خاطر پیدا کنم، دوباره نوایی تازه می‌زنم و پرندگان را در دشت آزاد می‌گذارم.
طبع بلند داده‌ای بند ز پای من گشای
تا به پلاس تو دهم خلعت شهریار را
هوش مصنوعی: تو طبیعتی بلند و بزرگ به من داده‌ای، حالا بندهایی که بر پای من است را باز کن تا بتوانم جامه‌ی شاهانه را به تو هدیه دهم.
تیشه اگر به سنگ زد این چه مقام گفت‌و‌گوست
عشق به دوش می‌کشد این همه کوهسار را
هوش مصنوعی: اگر تیشه به سنگ بزند، نشان‌دهنده قدرت و استقامت در گفتگو و بحث است. عشق، با خود بار سنگین و مسئولیت‌های فراوانی را به دوش می‌کشد، مانند کوه‌های بزرگ و دشوار.