گنجور

بخش ۱۳ - حرکت به و وادی یرغمید که ملائکه او را وادی طواسین مینامند

رومی آن عشق و محبت را دلیل
تشنه کامان را کلامش سلسبیل
گفت «آن شعری که آتش اندروست
اصل او از گرمی الله هوست
آن نوا گلشن کند خاشاک را
آن نوا برهم زند افلاک را
آن نوا بر حق گواهی میدهد
با فقیران پادشاهی میدهد
خون ازو اندر بدن سیار تر
قلب از روح الامین بیدار تر
ای بسا شاعر که از سحر هنر
رهزن قلب است و ابلیس نظر
شاعر هندی خدایش یار باد
جان او بی لذت گفتار باد
عشق را خنیاگری آموخته
با خلیلان آزری آموخته
حرف او چاویده و بی سوز و درد
مرد خوانند اهل درد او را نه مرد
زان نوای خوش که نشناسد مقام
خوشتر آن حرفی که گوئی در منام
فطرت شاعر سراپا جستجوست
خالق و پروردگار آرزوست
شاعر اندر سینهٔ ملت چو دل
ملتی بی شاعری انبار گل
سوز و مستی نقشبند عالمی است
شاعری بی سوز و مستی ماتمی است
شعر را مقصود اگر آدم گری است
شاعری هم وارث پیغمبری است»
گفتم از پیغمبری هم باز گوی
سر او با مرد محرم باز گوی
گفت «اقوام و ملل آیات اوست
عصر های ما ز مخلوقات اوست
از دم او ناطق آمد سنگ و خشت
ما همه مانند حاصل ، او چو کشت
پاک سازد استخوان و ریشه را
بال جبریلی دهد اندیشه را
های و هوی اندرون کائنات
از لب او نجم و نور و نازعات
آفتابش را زوالی نیست نیست
منکر او را کمالی نیست نیست
رحمت حق صحبت احرار او
قهر یزدان ضربت کرار او
گرچه باشی عقل کل از وی مرم
زانکه او بیند تن و جان را بهم
تیز تر نه پا به راه یرغمید
تا ببینی آنچه می بایست دید
کنده بر دیواری از سنگ قمر
چار طاسین نبوت را نگر»
شوق راه خویش داند بی دلیل
شوق پروازی ببال جبرئیل
شوق را راه دراز آمد دو گام
این مسافر خسته گردد از مقام
پا زدم مستانه سوی یرغمید
تا بلندیهای او آمد پدید
من چه گویم از شکوه آن مقام
هفت کوکب در طواف او مدام
فرشیان از نور او روشن ضمیر
عرشیان از سرمهٔ خاکش بصیر
حق مرا چشم و دل و گفتار داد
جستجوی عالم اسرار داد
پرده را بر گیرم از اسرار کل
با تو گویم از طواسین رسل

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رومی آن عشق و محبت را دلیل
تشنه کامان را کلامش سلسبیل
هوش مصنوعی: رومی عشق و محبت را به عنوان دلیل تشنگی کسانی که به دنبال آن هستند، معرفی می‌کند و کلامش را همچون رودخانه‌ای خنک و شیرین توصیف می‌کند.
گفت «آن شعری که آتش اندروست
اصل او از گرمی الله هوست
هوش مصنوعی: می‌گوید آن شعری که در دلش آتش وجود دارد، اصل و منشأ آن از عشق و گرمای الهی است.
آن نوا گلشن کند خاشاک را
آن نوا برهم زند افلاک را
هوش مصنوعی: آن صدا می‌تواند خاشاک را تبدیل به گلشن کند و به وسیله‌ی آن صدا، آسمان را به هم بریزد.
آن نوا بر حق گواهی میدهد
با فقیران پادشاهی میدهد
هوش مصنوعی: این آهنگ گواهی می‌دهد که با وجود فقر و تنگدستی، می‌تواند به انسان‌ها مقام و منزلت ببخشد.
خون ازو اندر بدن سیار تر
قلب از روح الامین بیدار تر
هوش مصنوعی: خون در بدن او به شدت در حال جریان است و قلب او از روح پاک و الهی نیز بیدارتر و هوشیارتر است.
ای بسا شاعر که از سحر هنر
رهزن قلب است و ابلیس نظر
هوش مصنوعی: بسیاری از شاعران هستند که به واسطهٔ هنرمندیِ خود، می‌توانند دل‌ها را فریب دهند و نظرات پیچیده‌ای مانند ابلیس داشته باشند.
شاعر هندی خدایش یار باد
جان او بی لذت گفتار باد
هوش مصنوعی: شاعر هندی بیان می‌کند که خداوند یاری باشد برای او و جانش، و امیدوار است که گفتار او بدون لذت نباشد.
عشق را خنیاگری آموخته
با خلیلان آزری آموخته
هوش مصنوعی: عشق را مانند یک هنرمند موزیک آموخته‌اند، و این آموختن به دورانی برمی‌گردد که با دوستان خوب و معتمدانی در کنار هم بوده‌اند.
حرف او چاویده و بی سوز و درد
مرد خوانند اهل درد او را نه مرد
هوش مصنوعی: کسی که سخن او را بدون احساس و درد می‌داند، در واقع اهل درد نیست و نمی‌تواند او را مردی واقعی به حساب آورد. بزرگان معرفت و عشق، کسی را که فقط از روی ظاهرسنجی و بدون درک عمیق صحبت می‌کند، به عنوان مرد نمی‌شناسند.
زان نوای خوش که نشناسد مقام
خوشتر آن حرفی که گوئی در منام
هوش مصنوعی: از صدای زیبایی که کسی نمی‌شناسد، مقام والاتری دارد آن خوبی که در خواب به من می‌گویی.
فطرت شاعر سراپا جستجوست
خالق و پروردگار آرزوست
هوش مصنوعی: شاعر به طور طبیعی همیشه در حال کاوش و جستجوست و در جستجوی خلق و پرورش آرزوها و ایده‌های تازه است.
شاعر اندر سینهٔ ملت چو دل
ملتی بی شاعری انبار گل
هوش مصنوعی: شاعر به مانند قلب ملت است، چرا که اگر در میان یک ملت شاعری نباشد، آن ملت مانند دلی است که پر از گل باشد اما هیچ کدام از زیبایی‌هایش دیده نمی‌شود.
سوز و مستی نقشبند عالمی است
شاعری بی سوز و مستی ماتمی است
هوش مصنوعی: احساسات عمیق و نشئگی، از ویژگی‌های هنری در عالم شاعری هستند. شاعری که این احساسات را نداشته باشد، همچون عزاداری است که در مرگ کم‌احساس و بی‌هیجان است.
شعر را مقصود اگر آدم گری است
شاعری هم وارث پیغمبری است»
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد از شعر و ادبیات بهره‌مند شود و هدفش انسانی سازی و تربیت آدم‌ها باشد، باید بداند که شاعر بودن مانند داشتن وظایفی والاتر است و به نوعی میراث‌دار پیامبری است.
گفتم از پیغمبری هم باز گوی
سر او با مرد محرم باز گوی
هوش مصنوعی: گفتم از پیامبری هم صحبت کن، اما نه به طور علنی، بلکه در بین خود دوستان نزدیک و رازدار بگو.
گفت «اقوام و ملل آیات اوست
عصر های ما ز مخلوقات اوست
هوش مصنوعی: او گفت که اقوام و ملت‌ها نشانه‌های خداوند هستند و عصرهای ما نیز از مخلوقات او به شمار می‌روند.
از دم او ناطق آمد سنگ و خشت
ما همه مانند حاصل ، او چو کشت
هوش مصنوعی: از وجود او، سخن گفتن سنگ و آجر ممکن شد. ما همه مانند محصولی هستیم که او آن را می‌کارد.
پاک سازد استخوان و ریشه را
بال جبریلی دهد اندیشه را
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که یک موضوع یا مفهوم می‌تواند به‌طور عمیق، روح و اساس وجود یک موجودی را تصفیه کند و در عین حال به او قدرت تفکر و اندیشه‌ای الهی ببخشد.
های و هوی اندرون کائنات
از لب او نجم و نور و نازعات
هوش مصنوعی: صدای زنده و پرشور در عالم هستی از زبان اوست که ستاره‌ها و نورها را به وجد می‌آورد و به عالم زیبایی و لطافت می‌افزاید.
آفتابش را زوالی نیست نیست
منکر او را کمالی نیست نیست
هوش مصنوعی: خورشید او هرگز غروبی ندارد و نقصی در کمال او وجود ندارد.
رحمت حق صحبت احرار او
قهر یزدان ضربت کرار او
هوش مصنوعی: رحمت خداوند بر آزادگان است و قهر و غضب الهی به مانند ضربتی قوی و مکرر بر دشمنان نازل می‌شود.
گرچه باشی عقل کل از وی مرم
زانکه او بیند تن و جان را بهم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تو به نظر می‌رسی که همه‌چیز را می‌دانی، اما نمی‌توانی از او پنهان بمانی، چرا که او می‌تواند هم جسم و هم روح تو را ببیند و درک کند.
تیز تر نه پا به راه یرغمید
تا ببینی آنچه می بایست دید
هوش مصنوعی: بیشتر دقت کن و با تیزبینی به اطرافت نگاه کن تا بتوانی چیزهایی را ببینی که باید ببینی.
کنده بر دیواری از سنگ قمر
چار طاسین نبوت را نگر»
هوش مصنوعی: به دیواری از سنگ نگاه کن که کنده‌کاری‌هایی درباره چهار ابرمرد نبوّت بر روی آن انجام شده است.
شوق راه خویش داند بی دلیل
شوق پروازی ببال جبرئیل
هوش مصنوعی: علاقه به مسیر خود را بدون نیاز به دلیل می‌شناسد، همانند شوق پرواز جبرئیل.
شوق را راه دراز آمد دو گام
این مسافر خسته گردد از مقام
هوش مصنوعی: شوق و آرزو راهی طولانی است، به‌طوری‌که حتی یک مسافر خسته از مدت زیادی که راه آمده، ممکن است از جایی که به آن رسیده دلزده شود.
پا زدم مستانه سوی یرغمید
تا بلندیهای او آمد پدید
هوش مصنوعی: به طرز شاد و سرمستی به سمت یرغمید حرکت کردم تا بلندی‌هایش به چشمم آمد.
من چه گویم از شکوه آن مقام
هفت کوکب در طواف او مدام
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم چگونه از عظمت جایگاه او بگویم؛ او چنان شگفت‌انگیز است که هفت ستاره دائماً در دور او در حال گردش‌اند.
فرشیان از نور او روشن ضمیر
عرشیان از سرمهٔ خاکش بصیر
هوش مصنوعی: فرشتگان از روشنایی او دارای فهم و درک روشنی هستند و موجودات آسمانی از خاک او توانایی بینایی و بصیرت دارند.
حق مرا چشم و دل و گفتار داد
جستجوی عالم اسرار داد
هوش مصنوعی: خداوند، به من چشم و دل و قدرت بیان عطا کرده است تا بتوانم به دنبال کشف و درک علم و اسرار بپردازم.
پرده را بر گیرم از اسرار کل
با تو گویم از طواسین رسل
هوش مصنوعی: من پرده را کنار می‌زنم و آنچه را که پنهان است با تو در میان می‌گذارم، از اسرار و پیام‌های الهی سخن می‌گویم.