اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
راهب دیرینه افلاطون حکیم
از گروه گوسفندان قدیم
هوش مصنوعی: راهب دیرینه افلاطون، فردی حکیم و عمیقنگر است که از جمعیت گوسفندان قدیمی و ساده به دور است. او به فکر و فلسفه مشغول است و در جستجوی حقیقتها و معناهای عمیقتر زندگی است.
رخش او در ظلمت معقول گم
در کهستان وجود افکنده سم
هوش مصنوعی: چهره او در تاریکی عقل، در کوهستان وجود به جاهای دور افتاده و پنهان شده است.
آنچنان افسون نامحسوس خورد
اعتبار از دست و چشم و گوش برد
هوش مصنوعی: به گونهای جادو و魅 فيه منی که شخص را از اعتبار و توجه دیگران بینصیب میکند و او را از دید و شنید دور میسازد.
گفت سر زندگی در مردن است
شمع را صد جلوه از افسردن است
هوش مصنوعی: میگوید که زندگی واقعی در مرگ نهفته است و شمع، با سوختن و ذوب شدن، جلوههای زیبایی از خود به نمایش میگذارد.
بر تخیلهای ما فرمان رواست
جام او خواب آور و گیتی رباست
هوش مصنوعی: جام او قدرتی بر تخیلات ما دارد و میتواند ما را به خواب و دنیایی زیبا و تازه ببرد.
گوسفندی در لباس آدم است
حکم او بر جان صوفی محکم است
هوش مصنوعی: گوسفندی در لباس انسان است و نظرش بر روح عارف تأثیرگذار و قوی است.
عقل خود را بر سر گردون رساند
عالم اسباب را افسانه خواند
هوش مصنوعی: عقل ا انسانی به اوج خود رسید و قدرت و دلاوریاش را فراموش کرد، به طوری که تمامی فعالیتهای دنیوی و مادی را بیاهمیت شمرد و آنها را مانند داستانها و افسانهها پنداشت.
کار او تحلیل اجزای حیات
قطع شاخ سرو رعنای حیات
هوش مصنوعی: عمل او به تجزیه و تحلیل عناصر زندگی میپردازد و شاخ و برگ زیباییهای زندگی را قطع میکند.
فکر افلاطون زیان را سود گفت
حکمت او بود را نابود گفت
هوش مصنوعی: افلاطون در نظریهاش در مورد سود و زیان، به نوعی از حکمت و دانایی اشاره میکند که میتواند موجب نابودی حقیقت شود. به عبارت دیگر، افلاطون ممکن است در نظر خود، چیزی که به نظر زیانآور میآمده را به عنوان سود در نظر گرفته باشد و این تفکرش را نوعی حکمت معرفی کند، اما در واقع این دیدگاه میتواند به گمراهی منجر شود.
فطرتش خوابید و خوابی آفرید
چشم هوش او سرابی آفرید
هوش مصنوعی: ذهن و طبیعت او آرامش را از دست داده و دچار خواب و خیال شده است. بینش و بصیرت او نیز به توهم و خیالات بیاساس تبدیل شده است.
بسکه از ذوق عمل محروم بود
جان او وارفته ی معدوم بود
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه از لذت عمل و کار محروم بود، روح او مثل چیزی که وجود ندارد، بیحال و بیحوصله شده بود.
منکر هنگامه ی موجود گشت
خالق اعیان نامشهود گشت
هوش مصنوعی: زمانی که موجودات به وجود آمدند، انکارکنندهای در این جهان پدیدار شد که خالق چیزهای نامرئی و مشاهده نشده بود.
زنده جان را عالم امکان خوش است
مرده دل را عالم اعیان خوش است
هوش مصنوعی: افراد زنده و پرانرژی از دنیای ممکنات و تجربیات زندگی لذت میبرند، در حالی که کسانی که دلشان مرده است و روحیهشان پایین است، بیشتر به دنیای واقعیات و حقایق عمیق علاقهمند هستند.
آهوش بی بهره از لطف خرام
لذت رفتار بر کبکش حرام
هوش مصنوعی: آهو از زیبایی و ناز رفتارش بیبهره است و لذت حرکتش برای کبک ممنوع و غیرمجاز است.
شبنمش از طاقت رم بی نصیب
طایرش را سینه از دم بی نصیب
هوش مصنوعی: بالش شبنمِ نمناک از سختی و درد، فایدهای به پرندهای که در بر دارم نمیدهد، و سینهام از نفس، بینصیب مانده است.
ذوق روئیدن ندارد دانه اش
از طپیدن بی خبر پروانه اش
هوش مصنوعی: دانهای که از تپش و حرکت خبر ندارد، نمیتواند رویش کند و به گل نشیند. در واقع، برای شکوفایی و رشد، آگاهی و تلاش ضروری است.
راهب ما چاره غیر از رم نداشت
طاقت غوغای این عالم نداشت
هوش مصنوعی: راهب ما برای فرار از آشفتگیهای این جهان چارهای جز فرار نداشت و دیگر توان تحمل این هیاهو را نداشت.
دل بسوز شعله ی افسرده بست
نقش آن دنیای افیون خورده بست
هوش مصنوعی: دل را بسوزان، چرا که شعلهای خاموش در آن است. تصویری از دنیایی که به خاطر اعتیاد و افیون، تحت تأثیر منفی قرار گرفته است، در ذهن تو نقش بسته است.
از نشیمن سوی گردون پر گشود
باز سوی آشیان نامد فرود
هوش مصنوعی: پرندهای از آشیانهاش به آسمان پرواز کرد، اما دوباره به سمت آشیانهاش نرسید و به زمین فرود نیامد.
در خم گردون خیال او گم است
من ندانم درد یا خشت خم است
هوش مصنوعی: در دنیای افکارم، تنها او وجود دارد و من نمیدانم که این احساس دردی است که تجربه میکنم یا اینکه نشانهای از خستگی و شکیبایی من است.
قومها از سکر او مسموم گشت
خفت و از ذوق عمل محروم گشت
هوش مصنوعی: مردم به خاطر شادی و مستی او گیج و متحیر شدند و از لذت عمل و فعالیت بهرهمند نشدند.
حاشیه ها
راهب دیرینه افلاطون حکیم
از گروه گوسفندان قدیم
رخش او در ظلمت معقول گم
در کهستان وجود افکنده سم
آنچنان افسون نامحسوس خورد
اعتبار از دست و چشم و گوش برد
گفت سر زندگی در مردن است
شمع را صد جلوه از افسردن است
بر تخیلهای ما فرمان رواست
جام او خواب آور و گیتی رباست
گوسفندی در لباس آدم است
حکم او بر جان صوفی محکم است
عقل خود را بر سر گردون رساند
عالم اسباب را افسانه خواند
کار او تحلیل اجزای حیات
قطع شاخ سرو رعنای حیات
فکر افلاطون زیان را سود گفت
حکمت او بود را نابود گفت
فطرتش خوابید و خوابی آفرید
چشم هوش او سرابی آفرید
بسکه از ذوق عمل محروم بود
جان او وارفته ی معدوم بود
منکر هنگامه ی موجود گشت
خالق اعیان نامشهود گشت
زنده جان را عالم امکان خوش است
مرده دل را عالم اعیان خوش است
آهوش بی بهره از لطف خرام
لذت رفتار بر کبکش حرام
شبنمش از طاقت رم بی نصیب
طایرش را سینه از دم بی نصیب
ذوق روئیدن ندارد دانه اش
از طپیدن بی خبر پروانه اش
راهب ما چاره غیر از رم نداشت
طاقت غوغای این عالم نداشت
دل بسوز شعله ی افسرده بست
نقش آن دنیای افیون خورده بست
از نشیمن سوی گردون پر گشود
باز سوی آشیان نامد فرود
در خم گردون خیال او گم است
من ندانم درد یا خشت خم است
قومها از سکر او مسموم گشت
خفت و از ذوق عمل محروم گشت