بخش ۱۰ - در حقیقت شعر و اصلاح ادبیات اسلامیه
گرم خون انسان ز داغ آرزو
آتش ، این خاک از چراغ آرزو
از تمنا می بجام آمد حیات
گرم خیز و تیزگام آمد حیات
زندگی مضمون تسخیر است و بس
آرزو افسون تسخیر است و بس
زندگی صید افکن و دام آرزو
حسن را از عشق پیغام آرزو
از چه رو خیزد تمنا دمبدم
این نوای زندگی را زیر و بم
هر چه باشد خوب و زیبا و جمیل
در بیابان طلب ما را دلیل
نقش او محکم نشیند در دلت
آرزو ها آفریند در دلت
حسن خلاق بهار آرزوست
جلوه اش پروردگار آرزوست
سینه ی شاعر تجلی زار حسن
خیزد از سینای او انوار حسن
از نگاهش خوب گردد خوب تر
فطرت از افسون او محبوب تر
از دمش بلبل نوا آموخت است
غازه اش رخسار گل افروخت است
سوز او اندر دل پروانه ها
عشق را رنگین ازو افسانه ها
بحر و بر پوشیده در آب و گلش
صد جهان تازه مضمر در دلش
در دماغش نادمیده لاله ها
ناشنیده نغمه ها هم ناله ها
فکر او با ماه و انجم همنشین
زشت را نا آشنا خوب آفرین
خضر و در ظلمات او آب حیات
زنده تر از آب چشمش کائنات
ما گران سیریم و خام و ساده ایم
در ره منزل ز پا افتاده ایم
عندلیب او نوا پرداخت است
حیله ئی از بهر ما انداخت است
تا کشد ما را بفردوس حیات
حلقه ی کامل شود قوس حیات
کاروانها از درایش گام زن
در پی آواز نایش گام زن
چون نسیمش در ریاض ما وزد
نرمک اندر لاله و گل می خزد
از فریب او خود افزا زندگی
خود حساب و نا شکیبا زندگی
اهل عالم را صلا بر خوان کند
آتش خود را چو باد ارزان کند
وای قومی کز اجل گیرد برات
شاعرش وا بوسد از ذوق حیات
خوش نماید زشت را آئینه اش
در جگر صد نشتر از نوشینه اش
بوسه ی او تازگی از گل برد
ذوق پرواز از دل بلبل برد
سست اعصاب تو از افیون او
زندگانی قیمت مضمون او
می رباید ذوق رعنائی ز سرو
جره شاهین از دم سردش تذرو
ماهی و از سینه تا سر آدم است
چون بنات آشیان اندر یم است
از نوا بر ناخدا افسون زند
کشتیش در قعر دریا افکند
نغمه هایش از دلت دزدد ثبات
مرگ را از سحر او دانی حیات
دایه ی هستی ز جان تو برد
لعل عنابی ز کان تو برد
چون زیان پیرایه بندد سود را
می کند مذموم هر محمود را
در یم اندیشه اندازد ترا
از عمل بیگانه می سازد ترا
خسته و ما از کلامش خسته تر
انجمن از دور جامش خسته تر
جوی برقی نیست در نیسان او
یک سراب رنگ و بو بستان او
حسن او را با صداقت کار نیست
در یمش جز گوهر تف دار نیست
خواب را خوشتر ز بیداری شمرد
آتش ما از نفسهایش فسرد
قلب مسموم از سرود بلبلش
خفته ماری زیر انبار گلش
از خم و مینا و جامش الحذر
از می آئینه فامش الحذر
ای ز پا افتاده ی صهبای او
صبح تو از مشرق مینای او
ای دلت از نغمه هایش سرد جوش
زهر قاتل خورده ئی از راه گوش
ای دلیل انحطاط انداز تو
از نوا افتاد تار ساز تو
آن چنان زار از تن آسانی شدی
در جهان ننگ مسلمانی شدی
از رگ گل می توان بستن ترا
از نسیمی می توان خستن ترا
عشق رسوا گشته از فریاد تو
زشت رو تمثالش از بهزاد تو
زرد از آزار تو رخسار او
سردی تو برده سوز از نار او
خسته جان از خسته جانیهای تو
ناتوان از ناتوانیهای تو
گریه ی طفلانه در پیمانه اش
کلفت آهی متاع خانه اش
سر خوش از دریوزه ی میخانه ها
جلوه دزد روزن کاشانه ها
نا خوشی ، افسرده ئی ، آزرده ئی
از لگد کوب نگهبان مرده ئی
از غمان مانند نی کاهیده ئی
وز فلک صد شکوه بر لب چیده ئی
لابه و کین جوهر آئینه اش
ناتوانی همدم دیرینه اش
پست بخت و زیر دست و دون نهاد
ناسزا و ناامید و نامراد
شیونش از جان تو سرمایه برد
لطف خواب از دیده ی همسایه برد
وای بر عشقی که نار او فسرد
در حرم زائید و در بتخانه مرد
ای میان کیسه ات نقد سخن
بر عیار زندگی او را بزن
فکر روشن بین عمل را رهبر است
چون درخش برق پیش از تندر است
فکر صالح در ادب می بایدت
رجعتی سوی عرب می بایدت
دل به سلمای عرب باید سپرد
تا دمد صبح حجاز از شام کرد
از چمن زار عجم گل چیده ئی
نو بهار هند و ایران دیده ئی
اندکی از گرمی صحرا بخور
باده ی دیرینه از خرما بخور
سر یکی اندر بر گرمش بده
تن دمی با صرصر گرمش بده
مدتی غلطیده ئی اندر حریر
خو به کرپاس درشتی هم بگیر
قرنها بر لاله پا کوبیده ئی
عارض از شبنم چو گل شوئیده ئی
خویش ر بر ریگ سوزان هم بزن
غوطه اندر چشمه ی زمزم بزن
مثل بلبل ذوق شیون تا کجا
در چمن زاران نشیمن تا کجا
ای هما از یمن دامت ارجمند
آشیانی ساز بر کوه بلند
آشیانی برق و تندر در بری
از کنام جره بازان برتری
تا شوی در خورد پیکار حیات
جسم و جانت سوزد از نار حیات
بخش ۹ - در معنی اینکه افلاطون یونانی که تصوف و ادبیات اقوام اسلامیه از افکار او اثر عظیم پذیرفته بر مسلک گوسفندی رفته است و از تخیلات او احتراز واجب است: راهب دیرینه افلاطون حکیمبخش ۱۱ - در بیان اینکه تربیت خودی را سه مراحل است مرحلهٔ اول را اطاعت و مرحلهٔ دوم را ضبط نفس، و مرحله سوم را نیابت الهی نامیده اند: «مرحلهٔ اول اطاعت»: خدمت و محنت شعار اشتر است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرم خون انسان ز داغ آرزو
آتش ، این خاک از چراغ آرزو
هوش مصنوعی: وقتی که احساسات و آرزوهای قدرتمند در دل انسان میجوشد، این احساسات مانند آتش گرم و سوزندهای میشوند. ناشی از همین آرزوها، زندگی و روشنایی نیز از این خاک برخاسته و زنده میشود.
از تمنا می بجام آمد حیات
گرم خیز و تیزگام آمد حیات
هوش مصنوعی: از آرزو و درخواست به وجود آمد زندگی، سرزنده و با نشاط به میدان آمد زندگی.
زندگی مضمون تسخیر است و بس
آرزو افسون تسخیر است و بس
هوش مصنوعی: زندگی فقط در مورد تسلط و تسخیر است و تمام آرزوهای ما نیز تحت تأثیر همین تسلط قرار دارد.
زندگی صید افکن و دام آرزو
حسن را از عشق پیغام آرزو
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک شکارچی است که آرزوهای ما را به دام میاندازد و زیباییها را از طریق عشق به ما پیغام میدهد.
از چه رو خیزد تمنا دمبدم
این نوای زندگی را زیر و بم
هوش مصنوعی: چرا هر لحظه اشتیاق و آرزو برای این ندا و صداي زندگی در دل ما زنده میشود؟
هر چه باشد خوب و زیبا و جمیل
در بیابان طلب ما را دلیل
هوش مصنوعی: هر چیزی که زیبا و خوب باشد، در میان دشت و بیابان به دنبال ما میگردد و دلایلش را نشان میدهد.
نقش او محکم نشیند در دلت
آرزو ها آفریند در دلت
هوش مصنوعی: تصویر او به صورت عمیق در قلبت جای میگیرد و آرزوهای زیادی را در درونت به وجود میآورد.
حسن خلاق بهار آرزوست
جلوه اش پروردگار آرزوست
هوش مصنوعی: زیبایی و شکوه فصل بهار، نماد آرزوهایی است که در دل داریم، و جلوهگاه آن، نشانهای از خداوند و قدرت او در تحقق آرزوهاست.
سینه ی شاعر تجلی زار حسن
خیزد از سینای او انوار حسن
هوش مصنوعی: دل شاعر نمایانگر زیبایی است که از او میجوشد و از او نور و روشنی عشق و زیبایی میتابد.
از نگاهش خوب گردد خوب تر
فطرت از افسون او محبوب تر
هوش مصنوعی: نگاه او به دنیا زیبایی بیشتری میبخشد و نیکی فطرت را از جذابیتهای او بیشتر میکند.
از دمش بلبل نوا آموخت است
غازه اش رخسار گل افروخت است
هوش مصنوعی: بلبل از صدای او یاد گرفته و غاز با چهرهی زیبا همانند گل، سرشار از جذابیت است.
سوز او اندر دل پروانه ها
عشق را رنگین ازو افسانه ها
هوش مصنوعی: عشق، احساساتی عمیق و پرشور را در دل پروانهها به وجود میآورد و آن را به صورت داستانهایی زیبا و رنگارنگ به تصویر میکشد.
بحر و بر پوشیده در آب و گلش
صد جهان تازه مضمر در دلش
هوش مصنوعی: دریا و زمین تحت پوشش آب و گل هستند و در دل آنها دنیای جدیدی پنهان شده است.
در دماغش نادمیده لاله ها
ناشنیده نغمه ها هم ناله ها
هوش مصنوعی: در مغز او، بوی خوش گلها و صدای آهنگها به گوش نمیرسد و فقط غم و اندوه را حس میکند.
فکر او با ماه و انجم همنشین
زشت را نا آشنا خوب آفرین
هوش مصنوعی: اندیشه او با ماه و ستارهها همنشین است، و زیبایی او برای زشتیها ناشناخته است.
خضر و در ظلمات او آب حیات
زنده تر از آب چشمش کائنات
هوش مصنوعی: خضر در تاریکیها آب حیات را دارد که از آب چشمانش زندهتر است و تمام موجودات عالم در آن نمایانند.
ما گران سیریم و خام و ساده ایم
در ره منزل ز پا افتاده ایم
هوش مصنوعی: ما بیخبر از دردها و مشکلات زندگی هستیم و همچنان بیتجربه و سادهایم، در حالی که در مسیر زندگی به موانع و چالشهایی برخورد کردهایم که ما را از هدف دور کرده است.
عندلیب او نوا پرداخت است
حیله ئی از بهر ما انداخت است
هوش مصنوعی: بلبل به نغمهخوانی پرداخته و نقشهای زیبا برای ما طراحی کرده است.
تا کشد ما را بفردوس حیات
حلقه ی کامل شود قوس حیات
هوش مصنوعی: تا زمانی که ما را به بهشت زندگی بکشاند، این حلقه کامل میشود و زندگی به دور خود میچرخد.
کاروانها از درایش گام زن
در پی آواز نایش گام زن
هوش مصنوعی: کاروانها به دنبال صدای دلنشین او در حال حرکت هستند و با هر قدمی که برمیدارند، به طرفش میروند.
چون نسیمش در ریاض ما وزد
نرمک اندر لاله و گل می خزد
هوش مصنوعی: وقتی نسیم ملایمی در باغهای ما میوزد، به آرامی در میان لالهها و گلها حرکت میکند.
از فریب او خود افزا زندگی
خود حساب و نا شکیبا زندگی
هوش مصنوعی: از فریب او زندگیات را بیمحابا بگذران و به حساب نکش، زندگی پر از تردید و ناامیدی را تجربه کن.
اهل عالم را صلا بر خوان کند
آتش خود را چو باد ارزان کند
هوش مصنوعی: آتش دل اهل عالم را به سمت خود فرا میخواند، همانطور که باد، چیزهای سبک را به آسانی جابجا میکند.
وای قومی کز اجل گیرد برات
شاعرش وا بوسد از ذوق حیات
هوش مصنوعی: آه ای قومی که مرگ فرصت را از شما میگیرد، شاعر شما به شوق زندگی از آن بوسه میزند.
خوش نماید زشت را آئینه اش
در جگر صد نشتر از نوشینه اش
هوش مصنوعی: آئینه به زشتی درون جگر زخمهایی که بر اثر تلخی نوشیدن میماند، جلوهای زیبا میبخشد. این نشاندهندهی این است که گاهی زیبایی و زشتی میتوانند در هم آمیخته شوند و در یک وضعیت خاص، زشتی به خوبی نمایان شود.
بوسه ی او تازگی از گل برد
ذوق پرواز از دل بلبل برد
هوش مصنوعی: بوسه او مانند عطری تازه و زیبا است که از گل میجوشد و احساساتی خوشایند و سرخوشی را در دل بلبل ایجاد میکند.
سست اعصاب تو از افیون او
زندگانی قیمت مضمون او
هوش مصنوعی: تو که به خاطر افیون او اعصاب ضعیفی داری، زندگیات هیچ ارزشی ندارد و فقط به مضمون وجود او وابسته است.
می رباید ذوق رعنائی ز سرو
جره شاهین از دم سردش تذرو
هوش مصنوعی: زیبایی و لطافت موجود در وجود سرو، دلنواز و دلرباست و از طرفی شاهین با حالتی ناپخته و سرد، این زیبایی را از بین میبرد.
ماهی و از سینه تا سر آدم است
چون بنات آشیان اندر یم است
هوش مصنوعی: ماهی در دریا زندگی میکند و به مانند انسان است که از سر تا پای او در زندگی و وجودش غرق شده است. مانند آنکه دختران در آشیانهای در دریا هستند.
از نوا بر ناخدا افسون زند
کشتیش در قعر دریا افکند
هوش مصنوعی: صدای موسیقی بر ناخدای کشتی تاثیر میگذارد و او را به عمق دریا میکشاند، به طوری که در نهایت کشتی غرق میشود.
نغمه هایش از دلت دزدد ثبات
مرگ را از سحر او دانی حیات
هوش مصنوعی: آوازهای او توانایی گرفتن آرامش از دل تو را دارد و میتوانی احساس کنی که حیات، در سحر و جادوی او نهفته است.
دایه ی هستی ز جان تو برد
لعل عنابی ز کان تو برد
هوش مصنوعی: مادر هستی از وجود تو، گوهر خوشرنگی را به ارمغان آورده است.
چون زیان پیرایه بندد سود را
می کند مذموم هر محمود را
هوش مصنوعی: وقتی زیان به زیبایی و زینت میافزاید، نفع را ناخوشایند میکند و هر چیزی که خوب و admirable به نظر میرسد، تحت تأثیر قرار میگیرد.
در یم اندیشه اندازد ترا
از عمل بیگانه می سازد ترا
هوش مصنوعی: اگر در جریانی از فکر و تفکر عمیق غرق شوی، آن اندیشهها میتوانند تو را از عمل و عملگرایی دور کنند.
خسته و ما از کلامش خسته تر
انجمن از دور جامش خسته تر
هوش مصنوعی: ما خستهایم و سخنان او نیز ما را خستهتر کرده، ولی به نظر میرسد که جمعیت دورش بیشتر از ما خسته شدهاند.
جوی برقی نیست در نیسان او
یک سراب رنگ و بو بستان او
هوش مصنوعی: در نیسان، هیچ جوی آبی وجود ندارد، بلکه تنها یک سراب زیبا و فریبنده از رنگ و عطر بستان به چشم میخورد.
حسن او را با صداقت کار نیست
در یمش جز گوهر تف دار نیست
هوش مصنوعی: زیبایی او نیازی به راستی و صداقت ندارد؛ در دل او جز گوهر عشق وجود ندارد.
خواب را خوشتر ز بیداری شمرد
آتش ما از نفسهایش فسرد
هوش مصنوعی: او خواب را از بیداری بهتر میداند و آتش درونش با نفسهای او خاموش میشود.
قلب مسموم از سرود بلبلش
خفته ماری زیر انبار گلش
هوش مصنوعی: قلبی که از درد و غم پر شده، مانند ماری پنهان و خوابیده در کنار گلهای زیباست.
از خم و مینا و جامش الحذر
از می آئینه فامش الحذر
هوش مصنوعی: از ظروف شراب و عواقب آن باید دوری کرد، زیرا آثار و نتایج آن میتواند خطرناک باشد.
ای ز پا افتاده ی صهبای او
صبح تو از مشرق مینای او
هوش مصنوعی: تو که از نشانههای بیخود شدن عشق هستی، صبح تو با زیبایی و تابشی که از مینا به وجود آمده، آغاز میشود.
ای دلت از نغمه هایش سرد جوش
زهر قاتل خورده ئی از راه گوش
هوش مصنوعی: دل تو از نغمههای او بیتأثیر شده است و گویی زهر کشندهای از طریق گوشهایت به تو رسیده است.
ای دلیل انحطاط انداز تو
از نوا افتاد تار ساز تو
هوش مصنوعی: ای دلیل افول و کاهش، تو از نوا و آهنگ تار سازت افتادهای.
آن چنان زار از تن آسانی شدی
در جهان ننگ مسلمانی شدی
هوش مصنوعی: تو به قدری آسان و بیدردسر زندگی کردهای که به یک ننگ برای مسلمانان تبدیل شدهای.
از رگ گل می توان بستن ترا
از نسیمی می توان خستن ترا
هوش مصنوعی: میتوان با لطافت گل تو را به دام انداخت و از نسیمی میتوان به راحتی تو را آزرده خاطر کرد.
عشق رسوا گشته از فریاد تو
زشت رو تمثالش از بهزاد تو
هوش مصنوعی: عشق به خاطر فریاد تو آشکار و رسوا شده و تصویر آن، زشت و نازیباست که به خاطر زیباییهای تو به وجود آمده است.
زرد از آزار تو رخسار او
سردی تو برده سوز از نار او
هوش مصنوعی: چهره او به خاطر آزار تو زرد شده و سرما و سردی تو باعث شده که آتش عشق او خاموش شود.
خسته جان از خسته جانیهای تو
ناتوان از ناتوانیهای تو
هوش مصنوعی: جانم از بیتابیهایت خسته است و ناتوانیهای تو نیز مرا ناتوان کرده است.
گریه ی طفلانه در پیمانه اش
کلفت آهی متاع خانه اش
هوش مصنوعی: گریه کردن کودکانه در ظرفی که پر از درد و حسرت است، نشانهای از بار سنگین زندگی و مشکلاتی است که در خانه وجود دارد.
سر خوش از دریوزه ی میخانه ها
جلوه دزد روزن کاشانه ها
هوش مصنوعی: خوشحال از به دست آوردن ناز و نعمت میخانهها، مانند دزدی که به زیبایی از روزنههای خانهها مینگرد.
نا خوشی ، افسرده ئی ، آزرده ئی
از لگد کوب نگهبان مرده ئی
هوش مصنوعی: تو دلتنگی و غمگینی، و از ضربههای نگهبان درد و ناامیدی آسیب دیدهای.
از غمان مانند نی کاهیده ئی
وز فلک صد شکوه بر لب چیده ئی
هوش مصنوعی: از ناراحتی همچون نیی خشک و بی روح شدهای و از آسمان، صد ناله و شکایت بر زبانت جاری است.
لابه و کین جوهر آئینه اش
ناتوانی همدم دیرینه اش
هوش مصنوعی: این بیت نشان میدهد که درون وجود انسان، لابه و کینه همچون آینهای هستند که حقیقت را به نمایش میگذارند. این احساسات هنوز هم در کنار انسان حضور دارند و به نوعی به او کمکی نمیکنند. به عبارتی، این عناصر ضعف و ناتوانی را در زندگی فرد نمایان میسازند.
پست بخت و زیر دست و دون نهاد
ناسزا و ناامید و نامراد
هوش مصنوعی: بختی که پست و حقیر است، زیر فشار و به دستان دیگران افتاده، مشتی ناسزا و ناامیدی به همراه دارد و سرنوشتش نیکو نیست.
شیونش از جان تو سرمایه برد
لطف خواب از دیده ی همسایه برد
هوش مصنوعی: صدای ناله او از روح تو ارزش و توانایی میگیرد و محبت خواب را از چشمان همسایه میسزداید.
وای بر عشقی که نار او فسرد
در حرم زائید و در بتخانه مرد
هوش مصنوعی: ناله و افسوس بر عشقی که آتش آن در مکانی مقدس خاموش شده و در جایی پرستش بتها به انتهاء رسید.
ای میان کیسه ات نقد سخن
بر عیار زندگی او را بزن
هوش مصنوعی: ای کسی که در دل خود بهایی از کلمات داری، در برابر زندگی او حقیقت را بیان کن.
فکر روشن بین عمل را رهبر است
چون درخش برق پیش از تندر است
هوش مصنوعی: فکر روشن و هشیار، راهنمای عمل است، مانند درخششی که قبل از صاعقه دیده میشود.
فکر صالح در ادب می بایدت
رجعتی سوی عرب می بایدت
هوش مصنوعی: برای دستیابی به ادب و تربیت مناسب، لازم است که به ریشهها و فرهنگ عرب بازگردی و به فکر و اندیشههای نیکو روی بیاوری.
دل به سلمای عرب باید سپرد
تا دمد صبح حجاز از شام کرد
هوش مصنوعی: دل باید به زیبایی و محبت سلمای عرب سپرده شود تا صبح حجاز از شام به سرزمینها دم بزند.
از چمن زار عجم گل چیده ئی
نو بهار هند و ایران دیده ئی
هوش مصنوعی: در چمنزارهای سرزمین عجم، گلهای تازهای را چیدهای، که بهار هند و ایران را دیدهای.
اندکی از گرمی صحرا بخور
باده ی دیرینه از خرما بخور
هوش مصنوعی: کمی از گرمای صحرا لذت ببر و نوشیدنی قدیمی را از خرما بنوش.
سر یکی اندر بر گرمش بده
تن دمی با صرصر گرمش بده
هوش مصنوعی: سر یکی را به گرما به سینۀ خود بفشار و مدتی آرامش بده.
مدتی غلطیده ئی اندر حریر
خو به کرپاس درشتی هم بگیر
هوش مصنوعی: مدتی در نرم و لطیف حریر غوطهور شدهای، حالا کمی هم از جنس زبر و خشن را تجربه کن.
قرنها بر لاله پا کوبیده ئی
عارض از شبنم چو گل شوئیده ئی
هوش مصنوعی: سالیان دراز بر لالهها پا گذاشتهای، در حالی که چهرهات به لطافتی چون گل شسته شده است.
خویش ر بر ریگ سوزان هم بزن
غوطه اندر چشمه ی زمزم بزن
هوش مصنوعی: وقتی در حال عبور از دشواریها و مشکلاتی مانند سوزان بودن ریگها هستی، خودت را به چشمهای زلال و ناب برسان و در آن غوطهور کن.
مثل بلبل ذوق شیون تا کجا
در چمن زاران نشیمن تا کجا
هوش مصنوعی: شعف و سرور بلبل در نغمهخوانی، تا چه حد است و جایی که او در چمنزارها میتواند زندگی کند، تا چه اندازه است.
ای هما از یمن دامت ارجمند
آشیانی ساز بر کوه بلند
هوش مصنوعی: ای هما، از برکت وجودت، لانهای در بالای کوه بساز.
آشیانی برق و تندر در بری
از کنام جره بازان برتری
هوش مصنوعی: آشیانی از رعد و برق و طوفان، دور از آشیانه شکارچیان بزرگتر.
تا شوی در خورد پیکار حیات
جسم و جانت سوزد از نار حیات
هوش مصنوعی: برای اینکه در جدال زندگی پیروز شوی، باید بدانی که وجودت در آتش چالشهای زندگی آزرده خواهد شد.
حاشیه ها
1394/01/22 04:03
جواد
خط سیزدهم
بحر و بر پوشیده در آب و گلشن
باید گلش باشد
1397/10/12 23:01
حبیب اکبری
در مصره 66 ره یا راه درست است