بخش ۷ - در بیان اینکه چون خودی از عشق و محبت محکم میگردد ، قوای ظاهره و مخفیه نظام عالم را مسخر می سازد
از محبت چون خودی محکم شود
قوتش فرمانده عالم شود
پیر گردون کز کواکب نقش بست
غنچه ها از شاخسار او شکست
پنجه ی او پنجه ی حق می شود
ماه از انگشت او شق می شود
در خصومات جهان گردد حکم
تابع فرمان او دارا و جم
با تو می گویم حدیث بوعلی
در سواد هند نام او جلی
آن نوا پیرای گلزار کهن
گفت با ما از گل رعنا سخن
خطه ی این جنت آتش نژاد
از هوای دامنش مینو سواد
کوچک ابدالش سوی بازار رفت
از شراب بوعلی سرشار رفت
عامل آن شهر می آمد سوار
همرکاب او غلام و چوبدار
پیشرو زد بانگ ای ناهوشمند
بر جلو داران عامل ره مبند
رفت آن درویش سر افکنده پیش
غوطه زن اندر یم افکار خویش
چوبدار از جام استکبار مست
بر سر درویش چوب خود شکست
از ره عامل فقیر آزرده رفت
دلگران و ناخوش و افسرده رفت
در حضور بوعلی فریاد کرد
اشک از زندان چشم آزاد کرد
صورت برقی که بر کهسار ریخت
شیخ سیل آتش از گفتار ریخت
از رگ جاں آتش دیگر گشود
با دبیر خویش ارشادی نمود
خامه را بر گیر و فرمانی نویس
از فقیری سوی سلطانی نویس
بنده ام را عاملت بر سر زده است
بر متاع جان خود اخگر زده است
باز گیر این عامل بد گوهری
ورنه بخشم ملک تو با دیگری
نامه ی آن بنده ی حق دستگاه
لرزه ها انداخت در اندام شاه
پیکرش سرمایه ی آلام گشت
زرد مثل آفتاب شام گشت
بهر عامل حلقه ی زنجیر جست
از قلندر عفو این تقصیر جست
خسرو شیرین زبان ، رنگین بیان
نغمه هایش از ضمیر «کن فکان»
فطرتش روشن مثال ماهتاب
گشت از بهر سفارت انتخاب
چنگ را پیش قلندر چون نواخت
از نوائی شیشه ی جانش گداخت
شوکتی کو پخته چون کهسار بود
قیمت یک نغمه ی گفتار بود
نیشتر بر قلب درویشان مزن
خویش را در آتش سوزان مزن
بخش ۶ - در بیان اینکه خودی از سؤال ضعیف میگردد: ای فراهم کرده از شیران خراجبخش ۸ - حکایت درین معنی که مسئلهٔ نفی خودی از مخترعات اقوام مغلوبهٔ بنی نوع انسان است که به این طریق مخفی اخلاق اقوام غالبه را ضعیف میسازند: آن شنیدستی که در عهد قدیم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از محبت چون خودی محکم شود
قوتش فرمانده عالم شود
هوش مصنوعی: وقتی محبت به اندازه کافی در دل انسان ریشهدار شود، توانایی و قدرت او به حدی میرسد که میتواند بر جهان تسلط یابد.
پیر گردون کز کواکب نقش بست
غنچه ها از شاخسار او شکست
هوش مصنوعی: پیرسالار آسمان که از ستارهها نقش و نگاری دارد، غنچهها از شاخههای او میشکنند.
پنجه ی او پنجه ی حق می شود
ماه از انگشت او شق می شود
هوش مصنوعی: دست او نمایانگر قدرت و حقیقت است و نورانی بودن ماه به خاطر تأثیر انگشت اوست.
در خصومات جهان گردد حکم
تابع فرمان او دارا و جم
هوش مصنوعی: در اختلافات و دعواهای جهانی، تصمیمگیری و قضاوت تابع اراده و خواست او مالک و جم خواهد بود.
با تو می گویم حدیث بوعلی
در سواد هند نام او جلی
هوش مصنوعی: با تو دربارهی داستان بوعلی که در هند به علم و دانش مشهور است، صحبت میکنم و نامش به خوبی شناخته شده است.
آن نوا پیرای گلزار کهن
گفت با ما از گل رعنا سخن
هوش مصنوعی: در آن باغ قدیمی، سرود و نوا میزد و با ما از زیبایی گلهای زیبا صحبت میکرد.
خطه ی این جنت آتش نژاد
از هوای دامنش مینو سواد
هوش مصنوعی: این سرزمین بهشتی با هوای دلنوازش، به مانند دامنش پر از زیبایی و جذابیت است که آتش زندهای را در خود دارد.
کوچک ابدالش سوی بازار رفت
از شراب بوعلی سرشار رفت
هوش مصنوعی: ابر درد و غم و اندوه، سکتهای از زرین چشمانت گرفت. به یاد عشق و دلباختگیام، زندگی را از بوعلی سرشار برداشتم و به بازار رفتم تا روزگار را به دلکشترین شکل ممکن سپری کنم.
عامل آن شهر می آمد سوار
همرکاب او غلام و چوبدار
هوش مصنوعی: مسئول آن شهر به همراه از اسب سوار میشد و دو نفر نیز به همراه او بودند؛ یکی غلام و دیگری چوپان.
پیشرو زد بانگ ای ناهوشمند
بر جلو داران عامل ره مبند
هوش مصنوعی: ای نادان، پیش از اینکه به جلو بروی، فریاد نزن. اجازه نده که راه را بر کسانی که در حال تلاش و کار هستند، ببندی.
رفت آن درویش سر افکنده پیش
غوطه زن اندر یم افکار خویش
هوش مصنوعی: آن درویش با سر افکنده، به عمق افکار خود فرو رفته و در حال تفکر و تأمل است.
چوبدار از جام استکبار مست
بر سر درویش چوب خود شکست
هوش مصنوعی: ستمگر مست از قدرت و زور خود، بر سر مردی فقیر و بیپناه، چوب خود را شکست.
از ره عامل فقیر آزرده رفت
دلگران و ناخوش و افسرده رفت
هوش مصنوعی: بخشی از دل شکسته و ناراحت به خاطر وضعیت کسی که در زندگی سختی میکشد، به راهی میرود و از این وضعیت نگران و پریشان است.
در حضور بوعلی فریاد کرد
اشک از زندان چشم آزاد کرد
هوش مصنوعی: در حضور بوعلی، کسی به شدت از دلش دردی را فریاد زد که باعث شد اشکها از چشمانش آزاد شوند و بیرون بریزند.
صورت برقی که بر کهسار ریخت
شیخ سیل آتش از گفتار ریخت
هوش مصنوعی: برق و روشنایی که بر روی کوهها تابید، مانند آتشی است که از سخنان شیخ به چهرهاش سرازیر شد.
از رگ جاں آتش دیگر گشود
با دبیر خویش ارشادی نمود
هوش مصنوعی: او از عمق وجودش شعلهای دیگر برپا کرد و با همدلی با معلم خود، راهنماییاش کرد.
خامه را بر گیر و فرمانی نویس
از فقیری سوی سلطانی نویس
هوش مصنوعی: قلم را بردار و نامهای بنویس که از فقیری به سلطانی باشد.
بنده ام را عاملت بر سر زده است
بر متاع جان خود اخگر زده است
هوش مصنوعی: بندهای که در اختیار توست، در اوج کوشش و تلاش به سر میبرد و به خاطر ارزش جانش دچار آتش و التهاب شده است.
باز گیر این عامل بد گوهری
ورنه بخشم ملک تو با دیگری
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر این عامل ناپسند و بد را از خود دور نکنی، ممکن است فرصتی که داری را به شخص دیگری واگذار کنم.
نامه ی آن بنده ی حق دستگاه
لرزه ها انداخت در اندام شاه
هوش مصنوعی: نامهی آن بندهی حق موجی از نگرانی و هراس در وجود شاه ایجاد کرد.
پیکرش سرمایه ی آلام گشت
زرد مثل آفتاب شام گشت
هوش مصنوعی: بدنش به منبعی از دردها تبدیل شد و رنگش مانند آفتاب در غروب زرد شد.
بهر عامل حلقه ی زنجیر جست
از قلندر عفو این تقصیر جست
هوش مصنوعی: برای هر کسی که در پی دلیل و توجیه است، از شخصی آزاداندیش و بیاعتنا به قید و بندها، عذرخواهی برای خطایش را بیابید.
خسرو شیرین زبان ، رنگین بیان
نغمه هایش از ضمیر «کن فکان»
هوش مصنوعی: خسرو، که زبانش شیرین و بیانش زیباست، نغمههایش از عمق وجودش به وجود آمده و به طرز شگفتانگیزی رنگین هستند.
فطرتش روشن مثال ماهتاب
گشت از بهر سفارت انتخاب
هوش مصنوعی: طبیعت او مانند نور ماه روشن شد، به دلیل انتخابش برای فرستاده شدن.
چنگ را پیش قلندر چون نواخت
از نوائی شیشه ی جانش گداخت
هوش مصنوعی: وقتی چنگ به صدای دلانگیزی نواخته میشود، روح شخصی که در برابر قلندر است، مثل شیشهای در دمای بالا تماشا میشود و نرم و حساس میگردد.
شوکتی کو پخته چون کهسار بود
قیمت یک نغمه ی گفتار بود
هوش مصنوعی: شکوه و قدرت او چون کوهی است که با پختگی و استحکام خود، ارزش یک سخن را دارد.
نیشتر بر قلب درویشان مزن
خویش را در آتش سوزان مزن
هوش مصنوعی: بر دل درویشان جراحت نزن، خود را در آتش سوزان نینداز.