گنجور

بخش ۵ - در بیان اینکه خودی از عشق و محبت استحکام می پذیرد

نقطهٔ نوری که نام او خودی است
زیر خاک ما شرار زندگی است
از محبت می شود پاینده تر
زنده تر سوزنده تر تابنده تر
از محبت اشتعال جوهرش
ارتقای ممکنات مضمرش
فطرت او آتش اندوزد ز عشق
عالم افروزی بیاموزد ز عشق
عشق را از تیغ و خنجر باک نیست
اصل عشق از آب و باد و خاک نیست
در جهان هم صلح و هم پیکار عشق
آب حیوان تیغ جوهر دار عشق
از نگاه عشق خارا شق شود
عشق حق آخر سراپا حق شود
عاشقی آموز و محبوبی طلب
چشم نوحی قلب ایوبی طلب
کیمیا پیدا کن از مشت گلی
بوسه زن بر آستان کاملی
شمع خود را همچو رومی بر فروز
روم را در آتش تبریز سوز
هست معشوقی نهان اندر دلت
چشم اگر داری بیا بنمایمت
عاشقان او ز خوبان خوب تر
خوشتر و زیباتر و محبوب تر
دل ز عشق او توانا می شود
خاک همدوش ثریا می شود
خاک نجد از فیض او چالاک شد
آمد اندر وجد و بر افلاک شد
در دل مسلم مقام مصطفی است
آبروی ما ز نام مصطفی است
طور موجی از غبار خانه اش
کعبه را بیت الحرم کاشانه اش
کمتر از آنی ز اوقاتش ابد
کاسب افزایش از ذاتش ابد
بوریا ممنون خواب راحتش
تاج کسری زیر پای امتش
در شبستان حرا خلوت گزید
قوم و آئین و حکومت آفرید
ماند شبها چشم او محروم نوم
تا به تخت خسروی خوابیده قوم
وقت هیجا تیغ او آهن گداز
دیده ی او اشکبار اندر نماز
در دعای نصرت آمین تیغ او
قاطع نسل سلاطین تیغ او
در جهان آئین نو آغاز کرد
مسند اقوام پیشین در نورد
از کلید دین در دنیا گشاد
همچو او بطن ام گیتی نزاد
در نگاه او یکی بالا و پست
با غلام خویش بر یک خوان نشست
در مصافی پیش آن گردون سریر
دختر سردار طی آمد اسیر
پای در زنجیر و هم بی پرده بود
گردن از شرم و حیا خم کرده بود
دخترک را چون نبی بی پرده دید
چادر خود پیش روی او کشید
ما از آن خاتون طی عریان تریم
پیش اقوام جهان بی چادریم
روز محشر اعتبار ماست او
در جهان هم پرده دار ماست او
لطف و قهر او سراپا رحمتی
آن بیاران این باعدا رحمتی
آن که بر اعدا در رحمت گشاد
مکه را پیغام «لاتثریب» داد
ما که از قید وطن بیگانه ایم
چون نگه نور دو چشمیم و یکیم
از حجاز و چین و ایرانیم ما
شبنم یک صبح خندانیم ما
مست چشم ساقی بطحاستیم
در جهان مثل می و میناستیم
امتیازات نسب را پاک سوخت
آتش او این خس و خاشاک سوخت
چون گل صد برگ ما را بو یکیست
اوست جان این نظام و او یکیست
سر مکنون دل او ما بدیم
نعرهٔ بی باکانه زد افشا شدیم
شور عشقش در نی خاموش من
می تپد صد نغمه در آغوش من
من چه گویم از تولایش که چیست
خشک چوبی در فراق او گریست
هستی مسلم تجلی گاه او
طور ها بالد ز گرد راه او
پیکرم را آفرید آئینه اش
صبح من از آفتاب سینه اش
در تپید دمبدم آرام من
گرم تر از صبح محشر شام من
ابر آذار است و من بستان او
تاک من نمناک از باران او
چشم در کشت محبت کاشتم
از تماشا حاصلی برداشتم
خاک یثرب از دو عالم خوشتر است
ای خنک شهری که آنجا دلبر است
کشته ی انداز ملا جامیم
نظم و نثر او علاج خامیم
شعر لبریز معانی گفته است
در ثنای خواجه گوهر سفته است
«نسخهٔ کونین را دیباچه اوست
جمله عالم بندگان و خواجه اوست»
کیفیت ها خیزد از صبهای عشق
هست هم تقلید از اسمای عشق
کامل بسطام در تقلید فرد
اجتناب از خوردن خربوزه کرد
عاشقی؟ محکم شو از تقلید یار
تا کمند تو شود یزدان شکار
اندکی اندر حرای دل نشین
ترک خود کن سوی حق هجرت گزین
محکم از حق شو سوی خود گام زن
لات و عزای هوس را سر شکن
لشکری پیدا کن از سلطان عشق
جلوه گر شو بر سر فاران عشق
تا خدای کعبه بنوازد ترا
شرح «انی جاعل» سازد ترا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نقطهٔ نوری که نام او خودی است
زیر خاک ما شرار زندگی است
هوش مصنوعی: نقطهٔ نوری که به خودی خود شناخته می‌شود، زیر خاک ما، شعله‌ای از زندگی را نمایان می‌کند.
از محبت می شود پاینده تر
زنده تر سوزنده تر تابنده تر
هوش مصنوعی: محبت باعث می‌شود زندگی پایدارتر، زنده‌تر، سوزان‌تر و تابان‌تر شود.
از محبت اشتعال جوهرش
ارتقای ممکنات مضمرش
هوش مصنوعی: از عشق و محبت، ذات او به ترفیع و رشد قابلیت‌های نهفته‌اش می‌رسد.
فطرت او آتش اندوزد ز عشق
عالم افروزی بیاموزد ز عشق
هوش مصنوعی: طبیعت او علاقه‌مند به عشق است و از آن انرژی می‌گیرد؛ او از این عشق می‌آموزد که چگونه می‌تواند در جهان نورافشانی کند.
عشق را از تیغ و خنجر باک نیست
اصل عشق از آب و باد و خاک نیست
هوش مصنوعی: عشق از آسیب‌ها و خطرات نمی‌ترسد، زیرا واقعیت عشق از عناصر طبیعی مانند آب، باد و خاک تشکیل شده است.
در جهان هم صلح و هم پیکار عشق
آب حیوان تیغ جوهر دار عشق
هوش مصنوعی: در دنیا هم صلح و هم نبرد وجود دارد، عشق مانند آب حیات است که به سختی می‌تواند در وجود انسان پناه بگیرد.
از نگاه عشق خارا شق شود
عشق حق آخر سراپا حق شود
هوش مصنوعی: از دیدگاه عشق، وجود ناچیز و سختی‌ها نرم و قابل‌تحمل می‌شود و در نهایت عشق حقیقی تمام وجود انسان را به سمت حقیقت می‌کشاند.
عاشقی آموز و محبوبی طلب
چشم نوحی قلب ایوبی طلب
هوش مصنوعی: عاشق شدن را بیاموز و محبوب را در جستجو کن؛ چشمی چون نوح داشته باش و قلبی مثل ایوب.
کیمیا پیدا کن از مشت گلی
بوسه زن بر آستان کاملی
هوش مصنوعی: به دنبال جواهر و ارزش واقعی باش، حتی اگر در دستانت چیزی بی‌ارزش مانند گل باشد. از عشق و محبت واقعی الهام بگیر و به سوی افرادی که کمال و بزرگی دارند، برو.
شمع خود را همچو رومی بر فروز
روم را در آتش تبریز سوز
هوش مصنوعی: شمع وجودت را مانند رومی روشن کن و شهر خود را در آتش عشق تبریز بسوزان.
هست معشوقی نهان اندر دلت
چشم اگر داری بیا بنمایمت
هوش مصنوعی: در دل تو، محبوبی پنهان وجود دارد. اگر چشم بینا داری، بیا تا به تو نشانش دهم.
عاشقان او ز خوبان خوب تر
خوشتر و زیباتر و محبوب تر
هوش مصنوعی: عاشقان او از دیگران زیباتر، دلنشین‌تر و محبوب‌تر هستند.
دل ز عشق او توانا می شود
خاک همدوش ثریا می شود
هوش مصنوعی: دل در عشق او قوی و نیرومند می‌شود و حتی خاک نیز می‌تواند هم‌پای ستاره‌ها بلند شود و جلال و شکوه پیدا کند.
خاک نجد از فیض او چالاک شد
آمد اندر وجد و بر افلاک شد
هوش مصنوعی: خاک نجد به برکت وجود او زنده و پرحرکت شد و به حالت شگفتی و وجد رسید و به آسمان‌ها صعود کرد.
در دل مسلم مقام مصطفی است
آبروی ما ز نام مصطفی است
هوش مصنوعی: در دل مؤمنان جایگاه پیامبر بزرگوار اسلام وجود دارد و افتخار و عزت ما از نام پاک او ناشی می‌شود.
طور موجی از غبار خانه اش
کعبه را بیت الحرم کاشانه اش
هوش مصنوعی: خانه‌اش بر روی کوه غباری نشسته که کعبه در آنجا قرار دارد و این مکان مقدس، مأمن اوست.
کمتر از آنی ز اوقاتش ابد
کاسب افزایش از ذاتش ابد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زمان و دوران زندگی انسان و ارزش آن به قدری کمتر از ابدیت است که نمی‌توان از آن چیزی به دست آورد. به عبارتی دیگر، هرچه که در زندگی انسان می‌گذرد، در مقایسه با همیشگی بودن ذات و وجود، بسیار کم‌ارزش و ناچیز است.
بوریا ممنون خواب راحتش
تاج کسری زیر پای امتش
هوش مصنوعی: تش gratitude به خاطر خواب آسوده‌اش که مانند تاج کسری در نظر امت اوست.
در شبستان حرا خلوت گزید
قوم و آئین و حکومت آفرید
هوش مصنوعی: در جایی آرام و پنهانی، گروهی به دور هم جمع شدند و اصول و قوانین جدیدی را برای اداره جامعه وضع کردند.
ماند شبها چشم او محروم نوم
تا به تخت خسروی خوابیده قوم
هوش مصنوعی: چشمان او در شب‌ها از خواب محروم است در حالی که دیگران در آرامش و خواب بر تخت‌های پادشاهی خود دراز کشیده‌اند.
وقت هیجا تیغ او آهن گداز
دیده ی او اشکبار اندر نماز
هوش مصنوعی: در زمانی که او به شدت خشمگین می‌شود، تیغش مانند آهن گداز است و چشمانش در حال نماز، پر از اشک است.
در دعای نصرت آمین تیغ او
قاطع نسل سلاطین تیغ او
هوش مصنوعی: در دعا برای کمک، شمشیر او به شدت نسل سلاطین را قطع می‌کند.
در جهان آئین نو آغاز کرد
مسند اقوام پیشین در نورد
هوش مصنوعی: در دنیا، سنت‌های جدیدی آغاز شد و جایگاه و حکمرانی قوم‌های قبلی را تحت تأثیر قرار داد.
از کلید دین در دنیا گشاد
همچو او بطن ام گیتی نزاد
هوش مصنوعی: در این دنیا، به گونه‌ای زندگی کن که مانند او (پیامبر یا امام) در قلبت دینی عمیق داشته باشی و از آن در شرایط مختلف استفاده کنی. از وجود خود و دنیا، چیزهای ارزشمندی را متولد کن که مورد قبول و پسند خداوند باشد.
در نگاه او یکی بالا و پست
با غلام خویش بر یک خوان نشست
هوش مصنوعی: در نگاه او، افراد با هر جایگاهی، اعم از بالا و پست، در یک میز و کنار هم قرار می‌گیرند.
در مصافی پیش آن گردون سریر
دختر سردار طی آمد اسیر
هوش مصنوعی: در یک مسابقه یا رقابت، دختری از خانواده‌ای برجسته و سرشناس به نام "طی" به اسارت درآمده است.
پای در زنجیر و هم بی پرده بود
گردن از شرم و حیا خم کرده بود
هوش مصنوعی: شخصی در حالی که به زنجیر بسته شده، با وجود این که آشکار و بی‌پرده است، به خاطر شرم و حیا سرش را خم کرده است.
دخترک را چون نبی بی پرده دید
چادر خود پیش روی او کشید
هوش مصنوعی: دخترک را وقتی بدون حجاب دید، خم شد و چادرش را جلوش گرفت.
ما از آن خاتون طی عریان تریم
پیش اقوام جهان بی چادریم
هوش مصنوعی: ما از آن بانوی پاک و بی‌نظیر، در میان مردم دنیا برهنه‌تر هستیم و بدون حجاب.
روز محشر اعتبار ماست او
در جهان هم پرده دار ماست او
هوش مصنوعی: در روز قیامت، شخصیت و ارزش ما مشخص خواهد شد و او در این جهان هم نقش نگهبان و محافظی برای ما دارد.
لطف و قهر او سراپا رحمتی
آن بیاران این باعدا رحمتی
هوش مصنوعی: محبت و خشم او تماماً رحمت است و افرادی که در برابر او هستند، از این رحمت بهره‌مند می‌شوند.
آن که بر اعدا در رحمت گشاد
مکه را پیغام «لاتثریب» داد
هوش مصنوعی: آن کسی که در برابر دشمنان رحمت و محبت عطا کرد، به مکه پیام «بخشش و عذرخواهی» را رساند.
ما که از قید وطن بیگانه ایم
چون نگه نور دو چشمیم و یکیم
هوش مصنوعی: ما که به وطن تعلق نداریم، مانند دو چشم هستیم که با هم یک نور را مشاهده می‌کنند.
از حجاز و چین و ایرانیم ما
شبنم یک صبح خندانیم ما
هوش مصنوعی: ما از سرزمین‌های مختلف مانند حجاز، چین و ایران آمده‌ایم و مانند شبنمی هستیم که در صبح یک روز شاداب می‌درخشد.
مست چشم ساقی بطحاستیم
در جهان مثل می و میناستیم
هوش مصنوعی: ما در دنیا مانند شراب و شیشه‌ای هستیم که در مستی ناشی از چشم‌های ساقی غرق شده‌ایم.
امتیازات نسب را پاک سوخت
آتش او این خس و خاشاک سوخت
هوش مصنوعی: آتش او به حدی قدرت دارد که تمام امتیازات و افتخارات نیاکان را از بین می‌برد و فقط زباله و چیزهای بی‌ارزش را می‌سوزاند.
چون گل صد برگ ما را بو یکیست
اوست جان این نظام و او یکیست
هوش مصنوعی: گل صد برگ ما را بوی واحدی می‌دهد و آن بوی اوست. او جان این نظام است و یکتاست.
سر مکنون دل او ما بدیم
نعرهٔ بی باکانه زد افشا شدیم
هوش مصنوعی: دل او را که پنهان بود، ما در نعره‌ای جسورانه نمایان کردیم.
شور عشقش در نی خاموش من
می تپد صد نغمه در آغوش من
هوش مصنوعی: شور و شوق عشق او در وجود من زنده است و احساسات زیادی در دل من نهفته است.
من چه گویم از تولایش که چیست
خشک چوبی در فراق او گریست
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم از دلتنگی‌ام برای او چه بگویم، مثل چوبی خشک که به خاطر دوری‌اش اشک می‌ریزد.
هستی مسلم تجلی گاه او
طور ها بالد ز گرد راه او
هوش مصنوعی: وجود واقعی جلوه‌گاه اوست، همچون کوهی که از گرد راه او بالاتر رفته است.
پیکرم را آفرید آئینه اش
صبح من از آفتاب سینه اش
هوش مصنوعی: وجود من مانند آینه‌ای است که صبح را به تصویر می‌کشد و من خوشبختی و روشنی خود را از عشق و دلگرمی او می‌گیرم.
در تپید دمبدم آرام من
گرم تر از صبح محشر شام من
هوش مصنوعی: در هر لحظه صدای درون من به شدت تپش دارد و حالتی پرهیجان و تکان‌دهنده از صبحی بی‌نظیر را تجربه می‌کنم، که در عین حال آرامش‌های شب مانند شام را نیز به همراه دارد.
ابر آذار است و من بستان او
تاک من نمناک از باران او
هوش مصنوعی: ابرها باعث آزار من هستند و من مانند یک تاکی هستم که از باران آنها مرطوب و شاداب می‌شوم.
چشم در کشت محبت کاشتم
از تماشا حاصلی برداشتم
هوش مصنوعی: در دل خود عشق را پرورش دادم و از تماشای آن، به نتیجه‌ای رسیدم.
خاک یثرب از دو عالم خوشتر است
ای خنک شهری که آنجا دلبر است
هوش مصنوعی: خاک یثرب (مدینه) از هر دو جهان زیباتر و بهتر است، خوشا به حال شهری که در آن معشوق و محبوب وجود دارد.
کشته ی انداز ملا جامیم
نظم و نثر او علاج خامیم
هوش مصنوعی: من در دنیای شعر و نثر او غرق شده‌ام و همان‌طور که او به ما آموزه می‌دهد، ما نیازمند درمان و آگاهی در این نگاه هستیم.
شعر لبریز معانی گفته است
در ثنای خواجه گوهر سفته است
هوش مصنوعی: این شعر بسیار پر محتوا و با معنی است و در ستایش شخصی بزرگ و ارزشمند سروده شده است که به مانند جواهری گرانبهاست.
«نسخهٔ کونین را دیباچه اوست
جمله عالم بندگان و خواجه اوست»
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که این جهان و تمام موجودات آن مانند یک کتاب بزرگ هستند و خداوند نویسنده و مدیر این کتاب است. در واقع، همه چیز تحت تدبیر و اراده الهی است و انسان‌ها نیز در این جهان نقش خاصی دارند.
کیفیت ها خیزد از صبهای عشق
هست هم تقلید از اسمای عشق
هوش مصنوعی: کیفیت‌ها و ویژگی‌ها از صبحگاهان عشق برمی‌خیزند و هم جنبه‌هایی از عشق را تقلید می‌کنند.
کامل بسطام در تقلید فرد
اجتناب از خوردن خربوزه کرد
هوش مصنوعی: کامل بسطام به دنبال الگو قرار دادن دیگران، از خوردن خربزه خودداری کرد.
عاشقی؟ محکم شو از تقلید یار
تا کمند تو شود یزدان شکار
هوش مصنوعی: عاشق هستی؟ پس با جدیت تلاش کن تا از محبوب خود تقلید نکنی؛ زیرا در این صورت ممکن است عشق تو به خداوند نیز در تو محسوس شود.
اندکی اندر حرای دل نشین
ترک خود کن سوی حق هجرت گزین
هوش مصنوعی: کمی در دل خود فکر کن و از خودت فاصله بگیر، به سمت حقیقت و خداوند حرکت کن.
محکم از حق شو سوی خود گام زن
لات و عزای هوس را سر شکن
هوش مصنوعی: به طور قاطع و استوار به حق خود برگرد و قدم بردار، و دلبستگی‌های بی‌فایده را زیر پا بگذار.
لشکری پیدا کن از سلطان عشق
جلوه گر شو بر سر فاران عشق
هوش مصنوعی: به دنبال کسانی بگرد که تحت تاثیر عشق الهی قرار دارند و برای نشان دادن این عشق، در قلب خود روشنایی و جذبه عشق را به نمایش بگذار.
تا خدای کعبه بنوازد ترا
شرح «انی جاعل» سازد ترا
هوش مصنوعی: تا زمانی که خداوند کعبه به تو توجه کند، تو را به مقام ویژه‌ای می‌رساند.

حاشیه ها

1395/04/21 09:07
عبدالله

در جهان مثل می و میناستیم میشه این مصرع رو ترجمه کنید؟

1397/03/26 09:05
محمد الهی

منظور از بطحا خانه کعبه است چه ته دره را بطحاء می نامند که خانه کعبه در آنجاست. مراد از ساقی بطحا حضرت رسول است.
مست چشم ساقی بطحاستیم در جهان مثل می و میناستیم
ما مسلمانان مانند شیشه شراب (مینا) هستیم که شراب درون آن حضرت رسول است و هر کس به شیشه می نگرد شراب درون آن را می بیند.

1401/07/25 12:09
سید رضا نوعی ( حکیم )

 

1- اصل ماجرای به اسارت درآمدن دختر حاتم طائی در منابع شیعه و اهل سنت  نقل شده که موضوع مربوط به جنگ حنین در سال هشتم هجرت است که دختر حاتم طائی نیز در میان اسرای طایفه ( طی ) بود که به همراه سایر اسرا به مدینه آورده شدند . اقبال نیز در ابیات مزبور به همین موضوع اشاره می کند :

در مصافی پیش آن گردون سریر
دختر سردار طی آمد اسیر

 

✔️منابعی که قضیه مزبور را نقل کردند عبارتند از : (( البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۶۴، تاریخ ابن خلدون ج ۲، ص ۴۷۱ - مستدرک الوسائل ج ۱۱، ص ۱۹۳ – ۱۹۴ - الجمل و النصره لسید العتره شیخ مفید ص 27 ))

2- اما اینکه اقبال می گوید : آن دختر ( پای در زنجیر و هم بی پرده بود ....) به معنی لخت و عریان بودن دختر حاتم نیست ، بلکه منظور وی از بی پرده بودن مشارالیها ، بی حاجب و بی حریم بودن آن دختر است و اینکه در بیت بعد می گوید پیامبر ( چادر خود پیش روی او کشید ) منظور رفتار خوب پیامبر نسبت به آن دختر و جامه ای در خور و نیکو به او بخشیدن ایشان و فرستادن محترمانه او به همراه فردی مطمئن به قبیله اش می باشد .

 

اتفاقا همین رفتار خوب و شایسته پیامبر (ص) با آن دختر به احترام سخاوت مندی پدرش ( حاتم طائی ) ، موجب شد که آن دختر این موضوع را در بازگشت برای برادرش تعریف کرد و برادرش نیز بخاطر همین رفتار پیامبر ، مسلمان شد و در ادامه به جمع یاران با وفای امیرالمومنین (ع) پیوست .

 

3- نقل شده است پیامبر اسلام(ص) به فرزند حاتم فرمودند: «خداوند عذاب‏ را به دلیل سخاوت از پدرت دور نمود» 

 

📚الاختصاص شیخ مفید ص 253 - الاستیعاب ابن عبدالبر ج ۳، ص157

 

4- در سخن اقبال کمی اغراق در بی چادری و لخت و عریان بودن دختر حاتم آمده که  آن نوعی اغراق و غلو شاعرانه می باشد . اقبال از داستان مزبور یک برداشت اجتماعی نیز می کند و آنرا با وضعیت مسلمانان در عصر کنونی تطبیق می دهد زیرا از نظر اقبال وضع اجتماع مسلمانان از آن بانوی طی بدتر شده است؛ در آن زمان مسلمانان بر دیگران احسان می کردند اما امروز بر عکس، مسلمانان محتاجند و دیگران بر آنها منت می گذارند.

 

ما از آن خاتون طی عریان تریم
پیش اقوام جهان بی چادریم

 

 از آنجایی که شاعر مدتی را در اروپا به سر برده است و به تکنولوژی جدید در عرصه های مختلف از نزدیک آشنایی دارد و ضرورت احساس می کند که ای کاش این تکنولوژی در دست مسلمانان می بود تا از آن استفاده انسانی می کردند. اقبال این احتیاج و درماندگی امت مسلمان را در حال حاضر به بی چادری ( کنایه از نوعی اسارت ، تحت استعمار قدرت های استکباری و آسیب پذیر بودن آنان ) تعبیر کرده .

 

5- سعدی نیز جریان مزبور ( اسارت دختر حاتم ) را به شکل دیگری نقل کرده که نکاتی غیر قابل قبول در آن است ، و آن بد رفتاری مسلمان با اسرا و قتلِ عام آنان می باشد ، که این امر هرگز با واقعیت تطبیق نمی کند ، پیامبر (ص) هرگز اجازه ظلم به اسرا را نمی داد ، مسلمانان ناگزیر بودند بدستور پیامبر با اسرا خوش رفتاری کرده و از آب و غذا و پوشاک خود به آنان بدهند و حتی  مسلمانان مجاز به مُثلِه کردن اجساد دشمن و یا مسموم کردن آب شرب و چشمه ها و بریدن درختان نیز نبودند .

 

اما سعدی طوری موضوع را گزارش کرده که مسلمانان ، اسیران بی گناه و بی دفاع را از دم تیغ گزراندند و چون گریه و زاری دختر حاتم به گوش پیامبر رسید ، دستور عفو اسیران توسط ایشان صادر شد که این مسلما اغراق گویی است و اصلا با واقعیت انطباق ندارد 

 

سعدی شیرازی در باب دوم بوستان به این شرح نقل می کند:

 

شنیدم که طی در زمان رسول
نکردند منشور ایمان قبول

فرستاد لشکر بشیر و نذیر
گرفتند از ایشان گروهی اسیر

بفرمود کشتن به شمشیر کین
که ناپاک بودند و ناپاک دین

زنی گفت: «من دختر حاتمم
بخواهید از این نامور حاکمم

کرم کن به جان من ای محترم
که مولای من بود ز اهل کرم

به فرمان پیغمبر نیک رای
گشادند زنجیرش از دست و پای

در آن قوم باقی نهادند تیغ
که رانند سیلاب خون بی دریغ

به زاری به شمشیر زن گفت زن
مرا نیز با جمله گردن بزن

مروت نبینم رهایی زبند
به تنها و یارانم اندر کمند

همی گفت و گریان بر احوال طی
به سمع رسول آمد آواز وی

ببخشود آن قوم و دیگر عطا
که هرگز نکرد اصل گوهر خطا 

📚 (بوستان سعدی/63).

 

👈همانطوریکه دربالا توضیح داده شد بدرفتاری با اسیران آنهم در حضور پیامبر (ص) و قتلِ عام آنان ، غیر قابل قبول است . جالب است که در ابیات فوق سعدی به پیامبر (ص) دروغی را نسبت می دهد و آن این است که ایشان دستور قتل اسیران را بخاطر مشرک بودنشان داد  ( بفرمود کشتن به شمشیر کین / که ناپاک بودند و ناپاک دین ) و پس از قتلِ عام گروهی از اسرا ء ، صرفاً بخاطر گریه و زاری و التماس دختر حاتم ، بقیه را بخشیده ، حال آنکه هرگز چنین چیزی در سیره پیامبر (ص ) نبوده است .

 

✔️اتفاقا پیامبر اکرم (ص) از فرصت اسارت دشمنان به بهترین نحو برای تبلیغ و ترویج اسلام و تربیت آنان استفاده می کرد . می فرمود کسانی که اسلام بیاورند ، آزاد هستند و کسانی که نمی خواهند اسلام بیاورند مجبور به این کار نیستند لیکن برای آزادی خود اگر به ده نفر مسلمان سواد بیاموزند ، آزاد می گردند و سایر افراد می بایست در قبال غرامت ، آزاد شوند اما در طول مدت اسارتشان ،  مسلمانان موظف به خوش رفتاری با آنان بودند .

 

✔️از آیه‌۴ محمد/۴۷ ( ... ( ... حَتَّیٰ إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّیٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ...) نیز استفاده می‌شود که کشتن اسیر پس از پیروزی جایز نیست و آنان باید با فدیه یا بدون فدیه آزاد گردند: «فَشُدُّوا الوَثاقَ فَاِمّا مَنّا بَعدُ و اِمّا فِداءً» سرّ تقدم «مَنّاً» بر «فِداءً»، ترجیح حرمت نفس بر گرفتن مال است؛ یعنی در حد امکان باید بر اسیر منت گذاشت و او را بدون گرفتن فدیه ، در راه خدا آزاد کرد. منظور از منت گذاشتن یعنی لطف کردن به اسیر است ، نه سرزنش نمودن و آزار روحی و تحقیر او . 

 

✔️اما اهل سنت معتقدند  آزاد کردن اسیران کافر جایز نیست؛ زیرا موجب ملحق شدن آنان به دشمن و تقویت جبهه کفر می‌شود و به آیه  «ما کانَ لِنَبِیّ اَن یَکونَ لَهُ اَسری حَتّی یُثخِنَ فِی الاَرضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنیا» استناد می کنند حال آنکه آیه مزبور مربوط به جنگ بدر و زمان مستقر نبودن اسلام بود ولی این حکم در جنگ های بعدی با آیه 4 سوره محمد ، نسخ گردید . لیکن سعدی تحت تاثیر چنین تفکری ، کشتن اسیران را جایز می داند .