گنجور

بخش ۳ - در بیان اینکه اصل نظام عالم از خودی است و تسلسل حیات تعینات وجود بر استحکام خودی انحصاردارد

پیکر هستی ز آثار خودی است
هر چه می بینی ز اسرار خودی است
خویشتن را چون خودی بیدار کرد
آشکارا عالم پندار کرد
صد جهان پوشیده اندر ذات او
غیر او پیداست از اثبات او
در جهان تخم خصومت کاشته‌ست
خویشتن را غیر خود پنداشته‌ست
سازد از خود پیکر اغیار را
تا فزاید لذت پیکار را
میکشد از قوت بازوی خویش
تا شود آگاه از نیروی خویش
خود فریبی های او عین حیات
همچو گل از خون وضو عین حیات
بهر یک گل خون صد گلشن کند
از پی یک نغمه صد شیون کند
یک فلک را صد هلال آورده است
بهر حرفی صد مقال آورده است
عذر این اسراف و این سنگین دلی
خلق و تکمیل جمال معنوی
حسن شیرین عذر درد کوهکن
نافه‌ای عذر صد آهوی ختن
سوز پیهم قسمت پروانه ها
شمع عذر محنت پروانه ها
خامه ی او نقش صد امروز بست
تا بیارد صبح فردائی بدست
شعله های او صد ابراهیم سوخت
تا چراغ یک محمد بر فروخت
می شود از بهر اغراض عمل
عامل و معمول و اسباب و علل
خیزد ، انگیزد ، پرد ، تابد ، رمد
سوزد ، افروزد ، کشد ، میرد ، دمد
وسعت ایام جولانگاه او
آسمان موجی ز گرد راه او
گل به جیب فاق از گلکاریش
شب ز خوابش ، روز از بیداریش
شعله ی خود در شرر تقسیم کرد
جز پرستی عقل را تعلیم کرد
خود شکن گردید و اجزا آفرید
اندکی شفت و صحرا آفرید
باز از شفتگی بیزار شد
وز بهم پیوستگی کهسار شد
وانمودن خویش را خوی خودی است
خفته در هر ذره نیروی خودی است
قوت خاموش و بیتاب عمل
از عمل پابند اسباب عمل
چون حیات عالم از زور خودی است
پس بقدر استواری زندگی است
قطره چون حرف خودی ازبر کند
هستنی بی مایه را گوهر کند
باده از ضعف خودی بی پیکر است
پیکرش منت پذیر ساغر است
گرچه پیکر می پذیرد جام می
گردش از ما وام گیرد جام می
کوه چون از خود رود صحرا شود
شکوه سنج جوشش دریا شود
موج تا موج است در آغوش بحر
می کند خود را سوار دوش بحر
حلقه ای زد نور تا گردید چشم
از تلاش جلوه ها جنبید چشم
سبزه چون تاب دمید از خویش یافت
همت او سینه ی گلشن شکافت
شمع هم خود را بخود زنجیر کرد
خویش را از ذره ها تعمیر کرد
خود گدازی پیشه کرد از خود رمید
هم چو اشک خر ز چشم خود چکید
گر بفطرت پخته تر بودی نگین
از جراحت ها بیاسودی نگین
می شود سرمایه دار نام غیر
دوش او مجروح بار نام غیر
چون زمین بر هستی خود محکم است
ماه پابند طواف پیهم است
هستی مهر از زمین محکم تر است
پس زمین مسحور چشم خاور است
جنبش از مژگان برد شان چنار
مایه دار از سطوت او کوهسار
تار و پود کسوت او آتش است
اصل او یک دانهٔ گردن کش است
چون خودی آرد به هم نیروی زیست
می‌گشاید قلزمی از جوی زیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیکر هستی ز آثار خودی است
هر چه می بینی ز اسرار خودی است
هوش مصنوعی: وجود و شکل‌گیری هر چیز در این جهان ناشی از ذات و وجود خود آن چیز است. آنچه می‌بینی و درک می‌کنی، به عمق و اسرار وجود خودش وابسته است.
خویشتن را چون خودی بیدار کرد
آشکارا عالم پندار کرد
هوش مصنوعی: انسان وقتی به شناخت واقعی خود می‌رسد و خود را بیدار می‌کند، به وضوح دنیای ذهنی و خیالی‌اش را درک می‌کند.
صد جهان پوشیده اندر ذات او
غیر او پیداست از اثبات او
هوش مصنوعی: صدها جهان در حقیقت او نهفته است و فقط اوست که به واسطه وجودش می‌تواند خود را نشان دهد.
در جهان تخم خصومت کاشته‌ست
خویشتن را غیر خود پنداشته‌ست
هوش مصنوعی: در این دنیا، انسان‌ها با کینه و دشمنی رفتار می‌کنند و خود را از دیگران جدا می‌دانند.
سازد از خود پیکر اغیار را
تا فزاید لذت پیکار را
هوش مصنوعی: برای اینکه لذت جنگ و رقابت بیشتر شود، انسان به گونه‌ای طراحی می‌شود که بتواند با دیگران ارتباط برقرار کند و از وجود آن‌ها بهره‌مند شود.
میکشد از قوت بازوی خویش
تا شود آگاه از نیروی خویش
هوش مصنوعی: او با قدرت و توان بازوی خود تلاش می‌کند تا از نیروی داخلی و قابلیت‌های خود آگاه شود.
خود فریبی های او عین حیات
همچو گل از خون وضو عین حیات
هوش مصنوعی: خودفریبی‌های او به اندازه حیات و زندگی اهمیت دارد، مانند گل که از خون وضو نشأت می‌گیرد و زندگی بخش است.
بهر یک گل خون صد گلشن کند
از پی یک نغمه صد شیون کند
هوش مصنوعی: برای هر گل، خون صد گلزار ریخته می‌شود و به خاطر یک آواز، صد ناله و فریاد به راه می‌افتد.
یک فلک را صد هلال آورده است
بهر حرفی صد مقال آورده است
هوش مصنوعی: یک آسمان پر از ماه و ستاره به وجود آمده که برای هر سخن و گفتاری، صدها داستان و روایت در خود دارد.
عذر این اسراف و این سنگین دلی
خلق و تکمیل جمال معنوی
هوش مصنوعی: بهانه این خرج‌های بیهوده و دل سنگین مردم و تکمیل زیبایی معنوی.
حسن شیرین عذر درد کوهکن
نافه‌ای عذر صد آهوی ختن
هوش مصنوعی: حسن شیرین بهانه‌ای است برای درد دل کوهکن، مانند اینکه عذر وجود نافه‌ای است برای صد آهوی ختن.
سوز پیهم قسمت پروانه ها
شمع عذر محنت پروانه ها
هوش مصنوعی: پروانه‌ها به خاطر عشق و شور خود دائماً در حال سوختن هستند، در حالی که شمع به خاطر درد و رنج آن‌ها احساس ناامیدی و عذری دارد.
خامه ی او نقش صد امروز بست
تا بیارد صبح فردائی بدست
هوش مصنوعی: قلم او امروز هزاران نقش و تصویر خلق کرد تا فردا را با خود به همراه بیاورد.
شعله های او صد ابراهیم سوخت
تا چراغ یک محمد بر فروخت
هوش مصنوعی: شعله‌های آتش او به اندازه‌ای شدید بودند که صد ابراهیم را سوزاندند، تا اینکه نوری همچون چراغ محمد درخشید.
می شود از بهر اغراض عمل
عامل و معمول و اسباب و علل
هوش مصنوعی: انسان‌ها می‌توانند برای رسیدن به اهداف خود، از عوامل و شرایط مختلف بهره‌برداری کنند.
خیزد ، انگیزد ، پرد ، تابد ، رمد
سوزد ، افروزد ، کشد ، میرد ، دمد
هوش مصنوعی: حرکت می‌کند، شعله‌ور می‌شود، بال می‌گشاید، روشن می‌شود، فرار می‌کند، می‌سوزاند، روشن می‌سازد، می‌کشد، می‌میرد و نفس می‌کشد.
وسعت ایام جولانگاه او
آسمان موجی ز گرد راه او
هوش مصنوعی: فضای زمان برای او همچون آسمانی است که در آن موج‌های حرکت او به چشم می‌خورد.
گل به جیب فاق از گلکاریش
شب ز خوابش ، روز از بیداریش
هوش مصنوعی: گل به جیب فاق یعنی در دلش شادی و زیبایی وجود دارد. او شب‌ها از خواب بیدار می‌شود و روزها از عشق و احساساتش زنده است. در واقع، این شخص همیشه در حال تجربه کردن زیبایی و خوشی است و این حالت او را زنده و شاداب نگه می‌دارد.
شعله ی خود در شرر تقسیم کرد
جز پرستی عقل را تعلیم کرد
هوش مصنوعی: او شعله‌ی وجودش را در آتش تقسیم کرد و جز پرستی به عقل و خرد آموزه داد.
خود شکن گردید و اجزا آفرید
اندکی شفت و صحرا آفرید
هوش مصنوعی: خود را شکست و به این ترتیب اجزایی را خلق کرد، اندکی از شفت و دشت را به وجود آورد.
باز از شفتگی بیزار شد
وز بهم پیوستگی کهسار شد
هوش مصنوعی: دوباره از شدت شگفتی خسته و بی‌میل شد و از هم‌پیوندی کوه‌ها جدا شد.
وانمودن خویش را خوی خودی است
خفته در هر ذره نیروی خودی است
هوش مصنوعی: ظاهر نشان دادن شخصیت واقعی فردی است که در درونش نیروی خاصی نهفته است.
قوت خاموش و بیتاب عمل
از عمل پابند اسباب عمل
هوش مصنوعی: قدرت خاموش و ناپایدار عمل، ناشی از کارهایی است که به رفتار و اقدامات ما وابسته‌اند.
چون حیات عالم از زور خودی است
پس بقدر استواری زندگی است
هوش مصنوعی: زندگی جهان به قدر قدرت و وجود خودمان وابسته است، بنابراین به اندازه استواری و ثباتی که داریم، زندگی نیز پایدار خواهد بود.
قطره چون حرف خودی ازبر کند
هستنی بی مایه را گوهر کند
هوش مصنوعی: وقتی قطره‌ای به خود آگاهی و شناخت درونی برسد، می‌تواند چیزی که بی‌اساس و بی‌مقدار است را تبدیل به ارزش و گوهری ارزشمند کند.
باده از ضعف خودی بی پیکر است
پیکرش منت پذیر ساغر است
هوش مصنوعی: مشروب به خاطر ناتوانی از ذات خود بی‌هویت است و شکل واقعی آن در وجود پذیرش‌کننده‌ی جام است.
گرچه پیکر می پذیرد جام می
گردش از ما وام گیرد جام می
هوش مصنوعی: هرچند که ظاهر ما قابلیت پذیرش می را دارد، اما این نوشیدنی از ما تأثیر می‌پذیرد و به ما تعلق دارد.
کوه چون از خود رود صحرا شود
شکوه سنج جوشش دریا شود
هوش مصنوعی: اگر کوه از ذات خود حرکت کند و به صحرا تبدیل شود، آن‌گاه می‌توان در آن شکوه و زیبایی جوشش دریا را مشاهده کرد.
موج تا موج است در آغوش بحر
می کند خود را سوار دوش بحر
هوش مصنوعی: موج‌ها در آغوش دریا به همدیگر متصل‌اند و خود را بر دوش آب دریا به حرکت درمی‌آورند.
حلقه ای زد نور تا گردید چشم
از تلاش جلوه ها جنبید چشم
هوش مصنوعی: نوری حلقه‌ای شکل گرفت و به این ترتیب، تلاش‌های چشم برای دیدن زیبایی‌ها به حرکت درآمد.
سبزه چون تاب دمید از خویش یافت
همت او سینه ی گلشن شکافت
هوش مصنوعی: زمانی که سبزه جوانه زد و به حیات خود ادامه داد، نشانگر اراده و تلاش او بود که باعث شد دل باغ شکوفه کند و به زندگی رنگ و رونق ببخشد.
شمع هم خود را بخود زنجیر کرد
خویش را از ذره ها تعمیر کرد
هوش مصنوعی: شمع برای خود زنجیری درست کرده و خود را از ذرات و جزءهای کوچک دوباره به هم پیوند زده است.
خود گدازی پیشه کرد از خود رمید
هم چو اشک خر ز چشم خود چکید
هوش مصنوعی: او به طوری از خود فاصله گرفت که همچون اشکی که از چشم می‌ریزد، از وجود خودش دور شد.
گر بفطرت پخته تر بودی نگین
از جراحت ها بیاسودی نگین
هوش مصنوعی: اگر از نظر فطرت پخته‌تر و بالغ‌تر بودی، می‌توانستی از زخم‌ها و آسیب‌هایت بیشتر بهره ببری و به نفع خود استفاده کنی.
می شود سرمایه دار نام غیر
دوش او مجروح بار نام غیر
هوش مصنوعی: در این بیت، به مفهوم آسیب‌پذیری و صدمه‌ای که ممکن است به اعتبار یا نام افراد وارد شود اشاره شده است. در عین حال، به نگاهی انتقادی به سرمایه‌داران و تأثیرات منفی نام‌های غیر واقعی و ظاهری بر زندگی و شخصیت انسان‌ها پرداخته می‌شود. به طور کلی، این بیت به تلخی و چالش‌هایی اشاره دارد که ممکن است در اثر وابستگی به تصورات و نام‌های غیر واقعی به وجود آید.
چون زمین بر هستی خود محکم است
ماه پابند طواف پیهم است
هوش مصنوعی: زمین به واسطه‌ی ثبات و استحکامی که دارد، به حالت خود ادامه می‌دهد، در حالی که ماه همواره در حال چرخش دور آن است.
هستی مهر از زمین محکم تر است
پس زمین مسحور چشم خاور است
هوش مصنوعی: محبت و عشق از هر چیزی در این دنیا قوی‌تر و پایدارتر است، به طوری که زمین مانند جادو تحت تأثیر زیبایی‌های شرق قرار دارد.
جنبش از مژگان برد شان چنار
مایه دار از سطوت او کوهسار
هوش مصنوعی: حرکت و ناز چشمان او، مانند جود و بخشش درخت چنار است، که از قدرت و عظمت او، کوه‌ها به لرزه درمی‌آیند.
تار و پود کسوت او آتش است
اصل او یک دانهٔ گردن کش است
هوش مصنوعی: تار و پود لباس او از آتش ساخته شده و وجود اصلی او چون جوهری است که سرکش و برجسته است.
چون خودی آرد به هم نیروی زیست
می‌گشاید قلزمی از جوی زیست
هوش مصنوعی: وقتی که خودِ انسان به هم نزدیک شود، نیروی زندگی فعال می‌شود و جریانی از حیات به وجود می‌آید.

حاشیه ها

1388/10/05 12:01

بیت 4 "کاشته" بنظردرست است
بیت 9 "آورده "است
ببیت 11 ظاهرا اشکال دارد
بیت 17 آسمان باید درست باشد
بیت 20 ظاهرا اشکال دارد
بیت 39 و 40 .......
---
پاسخ: با تشکر، مواردی که اشاره فرمودید تصحیح شدند. در آخرین مورد «چون خودی رد بهم نیروی زیست» را با جایگزین حدسی «چون خودی آرد به هم نیروی زیست» جایگزین کردیم.

1388/10/06 05:01

بیت6آگاه بجای گاه
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1388/11/25 07:01

پیکر هستی ز آثار خودی است
هر چه می بینی ز اسرار خودی است..
صد جهان پوشیده اندر ذات او
غیر او پیداست از اثبات او
در جهان تخم خصومت کاشته‌ست
خویشتن را غیر خود پنداشته‌ست..
اقبال خودی یا خود اصلی یا خویشتن خویش را موردتوجه مخصوص قرار داده وخودشناسی یا خودآگاهی را توصیه میکند
ای زخود پوشیده خودرا بازیاب
در مسلمانی حرام است این حجاب
البته او دراین زمینه فتح باب نکرده چه همه راهنمایان وعرفا به اشکال مختلف به خود شناسی نظر داشته اند
بعنوان نمونه به ابیاتی از مولوی دقت کنیم
صد هزاران فضل داند از علوم
جان خودرا مینداند آن ظلوم..
قیمت هر کاله میدانی که چیست
قیمت خودرا ندانی احمقیست..
جان جمله علمها اینست این
که بدانی من کیم در یوم دین ......جای دیگر گوید
خویشتن نشناخت مسکین آدمی.
از فزونی آمد وشد در کمی
هرکسی ممکنست به نظر آورد که مهترین پدیده در جهان خودش است چه اگر نبود انگارهیچ چیزنبود. زمین وآسمان و جامعه و..معنی نداشت به قول اقبال که گفت "پیکر هستی زآثار خودی است"
وچه جالب که گفت :چون انسان خود را غیر خود میپندارد تخم خصومت میکارد(زیرا شخصیت غیر دراو حلول پیدا میکند)
حضرت علی فرمود: خود شناسی راس همه حکمتهاست و در حدیث مشهور داریم" من عرف نفسه فقد عرف ربه"
وکلام اصلی سقراط این بود که" خودرا بشناس"
متاسفانه در فرهنگ ما به خود شناسی کم توجهی شده ولذا راه ورود عرفاتهای خارجی که به این مهم میپردازند و با روحیه ما کمتر تناسب دارد باز شده است به هرحال سهل است که هرکسی مستقلا به خود شناسی توجه کند

1401/05/18 11:08
راشد اقبال

جالب فرمودید و زیبا چشم به راه نظرهای دیگر شما هستیم 

1395/10/24 11:12

بسیار زیبا بود
لطفا از کانال ما هم دیدن فرمایید:
پیوند به وبگاه بیرونی