برگردان به زبان ساده
نیست در خشک و تر بیشهٔ من کوتاهی
چوب هر نخل که منبر نشود دارکنم
هوش مصنوعی: در جنگل من، هیچ چیز از نظر بلندی و کوتاهی با ارزش نیست؛ حتی چوب هر نخیلی که نمیتواند به منبر تبدیل شود، برای من اهمیت ندارد.
نظیری نیشابوری
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به ویژگیهای خاص و بینظیری دارد که شخص یا چیزی از دیگران متمایز میشود. در واقع، بیانگر آن است که این شخص یا چیز قابل مقایسه با دیگران نیست و در نوع خود منحصر به فرد است.
راه شب چون مهر عالمتاب زد
گریهٔ من بر رخ گل ، آب زد
هوش مصنوعی: وقتی شب مانند ماه روشن شد، اشکهای من روی گل مانند آب فرو ریخت.
اشک من از چشم نرگس خواب شست
سبزه از هنگامه ام بیدار رست
هوش مصنوعی: اشک من از چشم نرگس، خواب را از سبزه شست و بیدار کرد.
باغبان زور کلامم آزمود
مصرعی کارید و شمشیری درود
هوش مصنوعی: باغبان توانایی سخن گفتن و قدرت من را امتحان کرد. او شعری از من برداشت و با هنری خاص آن را مورد ستایش قرار داد.
در چمن جز دانهٔ اشکم نکشت
تار افغانم به پود باغ رشت
هوش مصنوعی: در میان چمن، تنها دانهٔ اشکم را کاشتهام و تار زندگیام به خوبی و زیبایی در باغ رشت تنیده شده است.
ذره ام مهر منیر آن من است
صد سحر اندر گریبان من است
هوش مصنوعی: ذرهای از وجودم تحت تأثیر نوری است که مهر و محبت او را در دل دارم، و این محبت آنقدر قوی است که مانند هزار جادو در وجود من اثر گذاشته است.
خاک من روشن تر از جام جم است
محرم از نازادهای عالم است
هوش مصنوعی: خاک من از شیشهی جم (جام جم) که نماد روشنایی و زیبایی است، نورانیتر است و آنچه در این خاک وجود دارد، از تمام ناز و عشقهای عالم مقدستر و باارزشتر است.
فکرم آن آهو سر فتراک بست
کو هنوز از نیستی بیرون نجست
هوش مصنوعی: فکر من همانند آهوئی است که به دام افتاده و هنوز از عدم و نیستی رها نشده است.
سبزه ناروئیده زیب گلشنم
گل بشاخ اندر نهان در دامنم
هوش مصنوعی: سبزهای که هنوز جوانه نزده، زیبایی گلستان من است و گلی که در شاخهای پنهان شده، در آغوش من جای دارد.
محفل رامشگری برهم زدم
زخمه بر تار رگ عالم زدم
هوش مصنوعی: در جمعی که شادمانی و موسیقی به پا بود، من آن فضا را بر هم زدم و با نواختن بر رشتههای هستی، تحولی در عالم ایجاد کردم.
بسکه عود فطرتم نادر نوا ست
هم نشین از نغمه ام نا آشنا ست
هوش مصنوعی: بسیار از ویژگیهای طبیعی من نادر و خاص است، به طوری که حتی همصحبتانم نیز با صدای من آشنا نیستند.
در جهان خورشید نوزائیده ام
رسم و آئین فلک نادیده ام
هوش مصنوعی: من در این دنیا به مانند خورشید تازهای به وجود آمدهام و آداب و رسوم آسمان را نمیشناسم.
رم ندیده انجم از تابم هنوز
هست نا آشفته سیمابم هنوز
هوش مصنوعی: آسمان ستارهها را هنوز ندیدهام، اما تابشِ آنها در درون من وجود دارد و من هنوز در حالتی آرام و بیسر و صدا هستم.
بحر از رقص ضیایم بی نصیب
کوه از رنگ حنایم بی نصیب
هوش مصنوعی: دریا از زیباییهای من بیبهره است و کوه نیز از رنگ و زیبایی حنای من بینصیب مانده است.
خوگر من نیست چشم هست و بود
لرزه بر تن خیزم از بیم نمود
هوش مصنوعی: چشم من به زیباییهای دنیا عادت نکرده است و وجودم از ترس چهرهای که نمیشناسم میلرزد.
بامم از خاور رسید و شب شکست
شبنم نو برگل عالم نشست
هوش مصنوعی: سپیده صبح از سمت شرق درخشید و شب تار را شکست، مثل شبنمی که بر روی گلهای دنیا نشسته است.
انتظار صبح خیزان می کشم
ای خوشا زرتشتیان آتشم
هوش مصنوعی: در انتظار صبح زود هستم و خوشحالم از این که زرتشتیان آتش را مقدس میدانند و به آن احترام میگذارند.
نغمه ام ، از زخمه بی پرواستم
من نوای شاعر فرداستم
هوش مصنوعی: آواز من ناشی از رنج و درد من است و من صدای شاعر آینده هستم.
عصر من دانندهٔ اسرار نیست
یوسف من بهر این بازار نیست
هوش مصنوعی: زمانهای که من در آن زندگی میکنم، کسی نیست که به اسرار آگاه باشد؛ یوسف من در این بازار برای این موضوع نیست.
ناامید استم ز یاران قدیم
طور من سوزد که می آید کلیم
هوش مصنوعی: من از دوستان قدیم ناامید شدهام، طوری که آتش وجودم را میسوزاند و این درد به اندازهای است که مانند کلیم (موسی) به کوه طور میآید.
قلزم یاران چو شبنم بی خروش
شبنم من مثل یم طوفان بدوش
هوش مصنوعی: دوستان و یاران من مانند شبنم هستند که بدون صدا و آرام در سکوت قرار دارند، اما من مانند یک دریا با طوفان، پُر از هیاهو و شور و شوق هستم.
نغمه ی من از جهان دیگر است
این جرس را کاروان دیگر است
هوش مصنوعی: آواز من از دنیایی متفاوت نشأت میگیرد و این صدا، مربوط به کاروانی دیگر است.
ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد
چشم خود بر بست و چشم ما گشاد
هوش مصنوعی: بسیاری از شاعران پس از مرگ خود، نام و آثارشان شناخته میشود و بر شهرتشان افزوده میگردد، در حالی که در زمان حیاتشان، به اندازه کافی دیده نشده بودند.
رخت باز از نیستی بیرون کشید
چون گل از خاک مزار خود دمید
هوش مصنوعی: وجودش از نیستی بهسمت زندگی پا گذاشت، مانند گلی که از خاک آرامگاه خود بالا میآید و شکوفا میشود.
کاروان ها گرچه زین صحرا گذشت
مثل گام ناقه کم غوغا گذشت
هوش مصنوعی: کاروانها هرچند از این بیابان عبور کردند، اما مانند گامهای آرام شتر، با سکوت و کمهیاهو رد شدند.
عاشقم ، فریاد ، ایمان من است
شور حشر از پیش خیزان من است
هوش مصنوعی: عشق من به تو باعث میشود که احساساتم را به وضوح فریاد بزنم و این شور و اشتیاقی که دارم، نشاندهندهٔ ایمان عمیق من به زندگی و دنیای پیرامونم است.
نغمه ام ز اندازهٔ تار است بیش
من نترسم از شکست عود خویش
هوش مصنوعی: آواز من از ظرفیت و توانایی کم است، اما از شکستن ساز خود نمیترسم.
قطره از سیلاب من بیگانه به
قلزم از آشوب او دیوانه به
هوش مصنوعی: قطرهای که از جوی من جداست، در دریای طوفانی او نیز دیوانه و ناآرام است.
در نمی گنجد بجو عمان من
بحرها باید پی طوفان من
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که احساسات و آرزوهای شاعر به قدری عمیق و وسیع هستند که در هیچ چهارچوب یا مرزی نمیگنجند. او مانند یک دریا است که برای تجربههای بزرگ و طوفانی که در دل دارد، نیاز به فضایی بسیار بزرگتر از آنچه که در اطرافش هست، دارد.
غنچه کز بالیدگی گلشن نشد
در خور ابر بهار من نشد
هوش مصنوعی: غنچهای که نتوانسته در باغ به بار بنشیند، نتوانسته از بارش باران بهاری بهرهمند شود.
برقها خوابیده در جان من است
کوه و صحرا باب جولان من است
هوش مصنوعی: در وجود من نیرویی پنهان است که به من امکان میدهد در جایی مانند کوه و دشت حرکت کنم و آزادی داشته باشم.
پنجه کن با بحرم ار صحراستی
برق من در گیر اگر سیناستی
هوش مصنوعی: اگر تو اهل دریا هستی، با من درگیر شو و به من چنگ بزن. اگر هم اهل صحرا هستی، برقی که در وجودم است را در خودت احساس کن.
چشمهٔ حیوان براتم کرده اند
محرم راز حیاتم کرده اند
هوش مصنوعی: چشمهای از زندگی به من دادهاند که راز وجودم را فاش کرده است.
ذره از سوز نوایم زنده گشت
پر گشود و کرمک تابنده گشت
هوش مصنوعی: ذرهای از سوز صدایم زنده شد و پروانهای پرواز کرد و کرمی که درخشان بود، سر بلند کرد.
هیچکس ، رازی که من گویم ، نگفت
همچو فکر من دُر معنی نسفت
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازهای که من فکر میکنم، رازی را که من میگویم درک نکرده است.
سر عیش جاودان خواهی بیا
هم زمین ، هم آسمان خواهی بیا
هوش مصنوعی: اگر به دنبال لذت ابدی هستی، بیا و هم در این دنیا و هم در آن دنیا تجربه کن.
پیر گردون بامن این اسرار گفت
از ندیمان رازها نتوان نهفت
هوش مصنوعی: سایهی دوران به من از رازهای زندگی سخن گفت و از دوستان نمیتوان هیچ رمزی را پنهان کرد.
ساقیا برخیز و می در جام کن
محو از دل کاوش ایام کن
هوش مصنوعی: ای ساقی، بلند شو و شراب را در جام بریز. از دل خود غمها و یاد روزها را فراموش کن.
شعله ی آبی که اصلش زمزم است
گر گدا باشد پرستارش جم است
هوش مصنوعی: شعله ی آبی که از خود آب زمزم دارد، حتی اگر تحت care یک گدا باشد، نشان دهنده ی اهمیت و ارزش آن است که به وسیله ی فردی بزرگ مانند جم (که نماد بزرگی و اصالت است) حمایت شده است.
می کند اندیشه را هشیار تر
دیده ی بیدار را بیدار تر
هوش مصنوعی: فکر و اندیشه را واقعبینتر و آگاهی را عمیقتر میکند.
اعتبار کوه بخشد کاه را
قوت شیران دهد روباه را
هوش مصنوعی: قدرت و عظمت کوه به کاه اعتبار میدهد و در عین حال، شجاعت و توانایی شیران را به روباه میبخشد.
خاک را اوج ثریا میدهد
قطره را پهنای دریا میدهد
هوش مصنوعی: زمین را به بالاترین قلهها میبرد و قطره را به وسعت دریا میرساند.
خامشی را شورش محشر کند
پای کبک از خون باز احمر کند
هوش مصنوعی: سکوت میتواند به اندازهای نیرویی قوی به وجود آورد که حتی صدای قدمهای کبک را از شدت خون را به رنگ سرخ درآورد.
خیز و در جامم شراب ناب ریز
بر شب اندیشه ام مهتاب ریز
هوش مصنوعی: بیدار شو و در لیوانم شراب خالص بریز، تا نور ماه بر افکار شبانهام بتابد.
تا سوی منزل کشم آواره را
ذوق بیتابی دهم نظاره را
هوش مصنوعی: تا زمانی که به خانه برسم، به این آواره بیتاب اجازه میدهم لذت تماشا را بچشد.
گرم رو از جستجوی نو شوم
روشناس آرزوی نو شوم
هوش مصنوعی: اگر به دنبال تجربههای جدید بروم و دلتنگیهای تازهای را جستجو کنم، به آرزویی تازه و ناشناخته دست مییابم.
چشم اهل ذوق را مردم شوم
چون صدا در گوش عالم گم شوم
هوش مصنوعی: چشمهای افرادی که به زیباییها و هنر حساس هستند، من را مانند مردم عادی میبینند و به یاد نخواهند آورد، مثل صدایی که در فضای دنیا به تدریج محو میشود.
قیمت جنس سخن بالا کنم
آب چشم خویش در کالا کنم
هوش مصنوعی: من ارزش کلام خود را افزایش میدهم و اشکهای خود را به عنوان بهایی برای آن قرار میدهم.
باز بر خوانم ز فیض پیر روم
دفتر سر بسته اسرار علوم
هوش مصنوعی: من دوباره در سفرهام، از الطاف معلم پیر، دفتر را باز میکنم و به خواندن اسرار دانش میپردازم.
جان او از شعله ها سرمایه دار
من فروغ یک نفس مثل شرار
هوش مصنوعی: روح او همچون شعلهها برای من ارزشمند است، نوری که در یک دم میدرخشد، شبیه به جرقهای است.
شمع سوزان تاخت بر پروانه ام
باده شبخون ریخت بر پیمانه ام
هوش مصنوعی: شمعی که شعلهور است به پروانهام حمله کرد و میخوردن شب، به دلیل شادی و سرور در پیمانهام جاری شد.
پیر رومی خاک را اکسیر کرد
از غبارم جلوه ها تعمیر کرد
هوش مصنوعی: پیر رومی با دگرگون کردن خاک، آن را به مایهای با ارزش تبدیل کرد و از غبار من، زیباییها و جلوههایی را پدید آورد.
ذره از خاک بیابان رخت بست
تا شعاع آفتاب آرد بدست
هوش مصنوعی: ذرهای از خاک بیابان به سمت نور خورشید حرکت کرد تا به روشنی آن دست یابد.
موجم و در بحر او منزل کنم
تا در تابنده ئی حاصل کنم
هوش مصنوعی: من مانند موج هستم و میخواهم در دریا سکونت کنم تا به روشنایی و روشنی دست یابم.
من که مستی ها ز صهبایش کنم
زندگانی از نفس هایش کنم
هوش مصنوعی: من در حال و هوای شگفتانگیز عشقش غرق شدهام و زندگیام را مدیون نفسهای او میدانم.
شب دل من مایل فریاد بود
خامشی از «یا ربم» آباد بود
هوش مصنوعی: شب، دل من خواهان فریاد بود، اما سکوتی در آن جریان داشت که پر از نام و یاد «پروردگارم» بود.
شکوه شوب غم دوران بدم
از تهی پیمانگی نالان بدم
هوش مصنوعی: من از غم و اندوه روزگار در دل خود ناله میزدم و به خاطر بیوفایی و بیپناهیام، از ته دل ناراحت و گلهمند بودم.
این قدر نظاره ام بیتاب شد
بال و پر بشکست و خر در خواب شد
هوش مصنوعی: خیلی به تو نگاه کردم که دلم به اندازهای بیتاب شد که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و در نهایت، مثل یک خر که در خواب است، گیج و بیخبر شدم.
روی خود بنمود پیر حق سرشت
کو بحرف پهلوی قرآن نوشت
هوش مصنوعی: پیر دانا و حقطلبی به ما نشان داد که سخنانی در قرآن به زبان پهلوی نوشته شده است.
گفت «ای دیوانه ی ارباب عشق
جرعه ئی گیر از شراب ناب عشق
هوش مصنوعی: میگوید: ای دیوانهای که درگیر عشق هستی، کمی از شراب خالص عشق بنوش.
بر جگر هنگامه ی محشر بزن
شیشه بر سر ، دیده بر نشتر بزن
هوش مصنوعی: در روز قیامت، وقتی که اوضاع به شدت نابسامان است، به خودت ضربه بزن و از درد نترس، زیرا باید بر مشکلات غلبه کنی و با چشمانی باز به حقایق نگاه کنی.
خنده را سرمایه ی صد ناله ساز
اشک خونین را جگر پرکاله ساز
هوش مصنوعی: خنده، داراییای است که میتواند صدها ناله را به ساز موسیقی تبدیل کند و اشکهای خونین را به تکههای نرم و لطیف دل بدل کند.
تا بکی چون غنچه می باشی خموش
نکهت خود را چو گل ارزان فروش
هوش مصنوعی: چقدر باید خاموش بمانی و شبیه غنچه باشی؟ بگذار عطر و زیباییات را مانند گل به نمایش بگذاری و ارزش خود را حفظ کنی.
در گره هنگامه داری چون سپند
محمل خود بر سر آتش به بند
هوش مصنوعی: در زمانهای پرهیاهو و آشفتگی، مثل یک درخت سپند که بر برافراشته میماند، به آرامی خود را بر روی آتش نگهدار.
چون جرس خر ز هر جزو بدن
ناله ی خاموش را بیرون فکن
هوش مصنوعی: زمانی که صدای زنگ از خر به گوش میرسد، باید احساسات و صداهای درونی را که در وجود تو خاموش ماندهاند، آزادسازی کنی و به بیرون بیاوری.
آتش استی بزم عالم بر فروز
دیگران را هم ز سوز خود بسوز
هوش مصنوعی: آتش وجود تو در مجالس جهانیان شعلهور است؛ از شدت حرارت خود، دیگران را هم بسوزان.
فاش گو اسرار پیر می فروش
موج می شو کسوت مینا بپوش
هوش مصنوعی: به صراحت بگو رازهای پیر فروشنده شراب را. مانند موج، به درون این دنیای ناب بینظیر برو و لباس مینا را به تن کن.
سنگ شو آئینهٔ اندیشه را
بر سر بازار بشکن شیشه را
هوش مصنوعی: به خودت غلیظی و جدیت ببخش و به آینهای که نشاندهندهٔ افکار و آرزوهایت است، ضربهای بزن تا همه چیز را به روشنی ببینی. در واقع، اگر میخواهی حقیقت را کشف کنی و درک عمیقتری نسبت به خود بدست آوری، باید از محدودیتها و رنجها عبور کنی.
از نیستان همچو نی پیغام ده
قیس را از قوم «حی» پیغام ده
هوش مصنوعی: از نیستان مانند نی برای قیس پیام بفرست و از قوم «حی» هم پیام برسان.
ناله را انداز نو ایجاد کن
بزم را از های و هو آباد کن
هوش مصنوعی: نوا را به گوش بزن و شور و حال تازهای بهوجود آور، تا جشن و سرور را با صداها و حال و هوای شاداب پر کنی.
خیز و جان نو بده هر زنده را
از «قم» خود زنده تر کن زنده را
هوش مصنوعی: برخیز و به هر زندهای روح تازهای ببخش و از جایی که خود زندهتری، به زندگی او جان تازهای بده.
خیز و پا بر جاده ی دیگر بنه
جوش سودای کهن از سر بنه
هوش مصنوعی: برخیز و به سمت راهی جدید برو و اشتیاق قدیمی را از سر دور کن.
آشنای لذت گفتار شو
ای درای کاروان بیدار شو»
هوش مصنوعی: دوست صمیمی و لذتبخش، به گفتگو و ارتباط بپرداز و ای مسافر راه زندگی، چشمانت را باز کن و به دنیای اطرافت توجه کن.
زین سخن آتش به پیراهن شدم
مثل نی هنگامه بستن شدم
هوش مصنوعی: به خاطر این حرف، مثل نی که در زمان هیاهو و شور و شوق میلرزد، آتش به پیراهنم افتاد و به شدت عاطفی و هیجانزده شدم.
چون نوا از تار خود برخاستم
جنتی از بهر گوش راستم
هوش مصنوعی: وقتی که نوا از تار سازم به گوشم رسید، احساس کردم که بهشتی برای گوشم بوجود آمده است.
بر گرفتم پرده از راز خودی
وا نمودم سر اعجاز خودی
هوش مصنوعی: من پرده را از راز درون خود برداشتم و نشان دادم که چه تواناییها و شگفتیهایی در درونم نهفته است.
بود نقش هستیم انگاره ئی
نا قبولی ، ناکسی ، ناکاره ئی
هوش مصنوعی: نقش ما در هستی، تصویری ناخوشایند و ناپسند از بیارزشی و بیکسی است.
عشق سوهان زد مرا ، آدم شدم
عالم کیف و کم عالم شدم
هوش مصنوعی: عشق به من سختی و زحمت داد و من را به انسانی با دانش و آگاهی تبدیل کرد. حالا درک و داناییام بیشتر شده است.
حرکت اعصاب گردون دیده ام
در رگ مه گردش خون دیده ام
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به توصیف حرکات و تغییرات طبیعی در جهان میپردازد. او به مشاهده حرکتهای عمیق و جریانهای زندگی در طبیعت و درون خود اشاره میکند. این توصیفها نشاندهندهی پیوستگی و هماهنگی بین اجزای مختلف زندگی و طبیعت هستند.
بهر انسان چشم من شبها گریست
تا دریدم پرده ی اسرار زیست
هوش مصنوعی: چشم من در شبها برای انسان گریه کرد تا اینکه پردهی رموز زندگی را کنار زدم.
از درون کارگاه ممکنات
بر کشیدم سر تقویم حیات
هوش مصنوعی: از دل دنیای ممکنات و احتمالات، سرنوشت زندگیام را به تصویر کشیدم.
من که این شب را چو مه آراستم
گرد پای ملت بیضاستم
هوش مصنوعی: من این شب را مانند ماه زیبا ساختهام و در کنار این ملت بزرگ ایستادهام.
ملتی در باغ و راغ آوازه اش
آتش دلها سرود تازه اش
هوش مصنوعی: مردم یک سرزمین در باغها و چمنزارها به آواز بلند و دلنشین خود میپردازند که همگان را مجذوب میکند و احساسات عمیق را برمیانگیزد.
ذره کشت و آفتاب انبار کرد
خرمن از صد رومی و عطار کرد
هوش مصنوعی: یک دانه را میکارد و خورشید آن را پرورش میدهد تا از تلاش و کارش، برداشت خوبی به دست آورد و سود زیادی از آن ببرد.
آه گرمم ، رخت بر گردون کشم
گرچه دودم از تبار آتشم
هوش مصنوعی: من با تمام وجودم احساس میکنم، اگرچه ممکن است حس نکنم که در حال سوختن هستم.
خامه ام از همت فکر بلند
راز این نه پرده در صحرا فکند
هوش مصنوعی: قلم من از تلاش و اندیشهی بزرگتر از خودم، راز این مسأله را در بیابان نگه نمیدارد.
قطره تا همپایه ی دریا شود
ذره از بالیدگی صحرا شود
هوش مصنوعی: قطره باید تلاش کند تا به اندازه دریا بزرگ شود و ذره هم باید با بالندگی و رشد خود به جایگاه بالاتری در صحرا برسد.
شاعری زین مثنوی مقصود نیست
بت پرستی ، بت گری مقصود نیست
هوش مصنوعی: شاعر در اینجا میگوید که هدف او از این سخنان، پرستش بتها یا در پی بتپرستی نیست، بلکه مقصود چیز دیگری است.
هندیم از پارسی بیگانه ام
ماه نو باشم تهی پیمانه ام
هوش مصنوعی: من از هند هستم و با زبان فارسی بیگانهام، مانند ماه نو که خالی از نور و جلوه است.
حسن انداز بیان از من مجو
خوانسار و اصفهان از من مجو
هوش مصنوعی: از من توقع نداشته باش که زیباییهای بیان و هنر را به اندازهی خوانسار و اصفهان به نمایش بگذارم.
گرچه هندی در عذوبت شکر است
طرز گفتار دری شیرین تر است
هوش مصنوعی: هرچند شکر هندی از نظر طعم خیلی شیرین است، اما شیوه سخن گفتن دری از آن هم شیرینتر و دلپذیرتر است.
فکر من از جلوه اش مسحور گشت
خامهٔ من شاخ نخل طور گشت
هوش مصنوعی: ذهن من از زیبایی او تحت تأثیر قرار گرفت و قلم من مثل شاخهای از نخل به اوج رسید.
پارسی از رفعت اندیشه ام
در خورد با فطرت اندیشه ام
هوش مصنوعی: زبان فارسی با بلندی اندیشهام همخوانی دارد و با ذات و فطرت تفکر من سازگار است.
خرده بر مینا مگیر ای هوشمند
دل بذوق خرده ی مینا به بند
هوش مصنوعی: به حرص و حسد بر مینا (ظرف شفاف) خرده نگیر، ای فرد باهوش؛ زیرا ذوق و زیبایی مینا تو را در بند خود خواهد کرد.