گنجور

بخش ۱۹ - الوقت سیف

سبز بادا خاک پاک شافعی
عالمی سر خوش ز تاک شافعی
فکر او کوکب ز گردون چیده است
سیف بران وقت را نامیده است
من چه گویم سر این شمشیر چیست
آب او سرمایه دار از زندگیست
صاحبش بالاتر از امید و بیم
دست او بیضا تر از دست کلیم
سنگ از یک ضربت او تر شود
بحر از محرومی نم بر شود
در کف موسی همین شمشیر بود
کار او بالاتر از تدبیر بود
سینه ی دریای احمر چاک کرد
قلزمی را خشک مثل خاک کرد
پنجه ی حیدر که خیبر گیر بود
قوت او از همین شمشیر بود
گردش گردون گردان دیدنی است
انقلاب روز و شب فهمیدنی است
ای اسیر دوش و فردا در نگر
در دل خود عالم دیگر نگر
در گل خود تخم ظلمت کاشتی
وقت را مثل خطی پنداشتی
باز با پیمانه ی لیل و نهار
فکر تو پیمود طول روزگار
ساختی این رشته را زنار دوش
گشته ئی مثل بتان باطل فروش
کیمیا بودی و مشت گل شدی
سر حق زائیدی و باطل شدی
مسلمی؟ آزاد این زنار باش
شمع بزم ملت احرار باش
تو که از اصل زمان آگه نه ئی
از حیات جاودان آگه نه ئی
تا کجا در روز و شب باشی اسیر
رمز وقت از «لی مع الله» یاد گیر
این و آن پیداست از رفتار وقت
زندگی سریست از اسرار وقت
اصل وقت از گردش خورشید نیست
وقت جاوید است و خور جاوید نیست
عیش و غم عاشور و هم عید است وقت
سر تاب ماه و خورشید است وقت
وقت را مثل مکان گسترده ئی
امتیاز دوش و فردا کرده ئی
ای چو بو رم کرده از بستان خویش
ساختی از دست خود زندان خویش
وقت ما کو اول و آخر ندید
از خیابان ضمیر ما دمید
زنده از عرفان اصلش زنده تر
هستی او از سحر تابنده تر
زندگی از دهر و دهر از زندگی است
«لاتسبوالدهر» فرمان نبی است
نکته ای می گویمت روشن چو در
تا شناسی امتیاز عبد و حر
عبد گردد یاوه در لیل و نهار
در دل حر یاوه گردد روزگار
عبد از ایام می باند کفن
روز و شب را می تند بر خویشتن
مرد حر خود را ز گل بر می کند
خویش را بر روزگاران می تند
عبد چون طایر بدام صبح و شام
لذت پرواز بر جانش حرام
سینه ی آزاده ی چابک نفس
طایر ایام را گردد قفس
عبد را تحصیل حاصل فطرت است
واردات جان او بی ندرت است
از گران خیزی مقام او همان
ناله های صبح و شام او همان
دمبدم نو آفرینی کار حر
نغمه پیهم تازه ریزد تار حر
فطرتش زحمت کش تکرار نیست
جاده ی او حلقه ی پرگار نیست
عبد را ایام زنجیر است و بس
بر لب او حرف تقدیر است و بس
همت حر با قضا گردد مشیر
حادثات از دست او صورت پذیر
رفته و آینده در موجود او
دیرها آسوده اندر زود او
آمد از صوت و صدا پاک این سخن
در نمی آید به ادراک این سخن
گفتم و حرفم ز معنی شرمسار
شکوه ی معنی که با حرفم چه کار
زنده معنی چون به حرف آمد بمرد
از نفس های تو نار او فسرد
نکته ی غیب و حضور اندر دل است
رمز ایام و مرور اندر دل است
نغمه ی خاموش دارد ساز وقت
غوطه در دل زن که بینی راز وقت
یاد ایامی که سیف روزگار
با توانا دستی ما بود یار
تخم دین در کشت دلها کاشتیم
پرده از رخسار حق برداشتیم
ناخن ما عقده ی دنیا گشاد
بخت این خاک از سجود ما گشاد
از خم حق باده ی گلگون زدیم
بر کهن میخانه ها شبخون زدیم
ای می دیرینه در مینای تو
شیشه آب از گرمی صهبای تو
از غرور و نخوت و کبر و منی
طعنه بر ناداری ما میزنی
جام ما هم زیب محفل بوده است
سینه ی ما صاحب دل بوده است
عصر نو از جلوه ها آراسته
از غبار پای ما برخاسته
کشت حق سیراب گشت از خون ما
حق پرستان جهان ممنون ما
عالم از ما صاحب تکبیر شد
از گل ما کعبه ها تعمیر شد
حرف اقرأ حق بما تعلیم کرد
رزق خویش از دست ما تقسیم کرد
گرچه رفت از دست ما تاج و نگین
ما گدایان را بچشم کم مبین
در نگاه تو زیان کاریم ما
کهنه پنداریم ما ، خواریم ما
اعتبار از لااله داریم ما
هر دو عالم را نگه داریم ما
از غم امروز و فردا رسته ایم
با کسی عهد محبت بسته ایم
در دل حق سر مکنونیم ما
وارث موسی و هارونیم ما
مهر و مه روشن ز تاب ما هنوز
برقها دارد سحاب ما هنوز
ذات ما آئینهٔ ذات حق است
هستی مسلم ز آیات حق است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سبز بادا خاک پاک شافعی
عالمی سر خوش ز تاک شافعی
هوش مصنوعی: خاک پاک شافعی باید همیشه سبز و شاداب باشد، مانند خوشی و نشاطی که از انگور شافعی برمی‌خیزد.
فکر او کوکب ز گردون چیده است
سیف بران وقت را نامیده است
هوش مصنوعی: فکر او همانند ستاره‌ای است که از آسمان چیده شده و سیف بران (شمشیری) راهی است که به زمان حال اشاره دارد.
من چه گویم سر این شمشیر چیست
آب او سرمایه دار از زندگیست
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم در مورد این شمشیر چه بگویم، زیرا آب آن، زندگی را برای ثروتمند به ارمغان آورده است.
صاحبش بالاتر از امید و بیم
دست او بیضا تر از دست کلیم
هوش مصنوعی: صاحب این کار فراتر از انتظارات و نگرانی‌هاست، و دست او از دست کلیم (حضرت موسی) نیز با شکوه‌تر و بزرگ‌تر است.
سنگ از یک ضربت او تر شود
بحر از محرومی نم بر شود
هوش مصنوعی: سنگ با یک ضربه نرم می‌شود، در حالی که دریا از نبود باران خشک می‌شود.
در کف موسی همین شمشیر بود
کار او بالاتر از تدبیر بود
هوش مصنوعی: موسی در دستش همین شمشیر را داشت و اقداماتی که انجام داد فراتر از تدبیر و فکر بود.
سینه ی دریای احمر چاک کرد
قلزمی را خشک مثل خاک کرد
هوش مصنوعی: دل دریا مانند دریا شکافته شد و هوای خشک و بیابانی را به خاکی تبدیل کرد.
پنجه ی حیدر که خیبر گیر بود
قوت او از همین شمشیر بود
هوش مصنوعی: پنجه‌ی حیدر، که خیبر را فتح کرد، قدرت او ناشی از همین شمشیر بود.
گردش گردون گردان دیدنی است
انقلاب روز و شب فهمیدنی است
هوش مصنوعی: حرکت و چرخش دنیا در روز و شب قابل مشاهده و درک است.
ای اسیر دوش و فردا در نگر
در دل خود عالم دیگر نگر
هوش مصنوعی: ای که در دام شب و روز به سر می‌بری، به آینده و دل خود توجه کن و دنیای تازه‌ای را در درون خود ببین.
در گل خود تخم ظلمت کاشتی
وقت را مثل خطی پنداشتی
هوش مصنوعی: تو در دل خود، بذر تاریکی را نهفته‌ای و زمان را چون خطی مستقیم تصور کرده‌ای.
باز با پیمانه ی لیل و نهار
فکر تو پیمود طول روزگار
هوش مصنوعی: دوباره با پیمانه‌ای که شب و روز را اندازه می‌گیرد، در فکر تو، طول روزهای زندگی را پیمودم.
ساختی این رشته را زنار دوش
گشته ئی مثل بتان باطل فروش
هوش مصنوعی: تو این زنجیر را به دوش خود انداخته‌ای، مانند بت‌های فریبنده که برای دیگران می‌فروشند.
کیمیا بودی و مشت گل شدی
سر حق زائیدی و باطل شدی
هوش مصنوعی: تو مانند کیمیا هستی که به طلا تبدیل می‌شود و با گل و رنگ‌های مختلف در می‌آمیزی. تو به حقیقت و واقعیّت دست یافتی و از دروغ و بی‌اساس دور شده‌ای.
مسلمی؟ آزاد این زنار باش
شمع بزم ملت احرار باش
هوش مصنوعی: آیا مسلمان هستی؟ پس باید آزاد باشی. مانند شمعی رشد کن و روشنی‌بخش محفل‌هایی باش که به آزادی اهمیت می‌دهند.
تو که از اصل زمان آگه نه ئی
از حیات جاودان آگه نه ئی
هوش مصنوعی: تو که از حقیقت زمان خبر نداری، از زندگی ابدی هم چیزی نمی‌دانی.
تا کجا در روز و شب باشی اسیر
رمز وقت از «لی مع الله» یاد گیر
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی در چنگال زمان بمانی؟ از مفهوم "با خدا بودن" درس بگیر.
این و آن پیداست از رفتار وقت
زندگی سریست از اسرار وقت
هوش مصنوعی: زندگی نشان‌دهنده‌ای از رفتارهای مختلف است و در هر لحظه واقعیت‌هایی وجود دارد که در پس آن اسراری نهفته است.
اصل وقت از گردش خورشید نیست
وقت جاوید است و خور جاوید نیست
هوش مصنوعی: زمان واقعی به چرخش خورشید وابسته نیست؛ زمان جاودانه است در حالی که خورشید خود جاودانه نیست.
عیش و غم عاشور و هم عید است وقت
سر تاب ماه و خورشید است وقت
هوش مصنوعی: شادی و اندوه در روز عاشورا و جشن‌ها مانند هم هستند و زمان مناسبی برای درخشش ماه و خورشید است.
وقت را مثل مکان گسترده ئی
امتیاز دوش و فردا کرده ئی
هوش مصنوعی: زمان را مانند فضایی در نظر بگیر که روزهایی، چون دیروز و فردا را از هم تفکیک کرده‌ای.
ای چو بو رم کرده از بستان خویش
ساختی از دست خود زندان خویش
هوش مصنوعی: ای که مانند بویی به دور از باغ خود به سر می‌بری، خود را به زنجیر افکار و محدودیت‌های خود گرفتار ساختی.
وقت ما کو اول و آخر ندید
از خیابان ضمیر ما دمید
هوش مصنوعی: زمان ما هیچ ابتدایی و پایانی ندارد، زیرا خیابان وجود ما همیشه در حال حرکت است و ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
زنده از عرفان اصلش زنده تر
هستی او از سحر تابنده تر
هوش مصنوعی: عشق و معرفت زندگی را به شکلی عمیق‌تر و غنی‌تر می‌کند و حقیقتی در آن نهفته است که از هر نوع جادو و سحر قوی‌تر و تابناک‌تر است.
زندگی از دهر و دهر از زندگی است
«لاتسبوالدهر» فرمان نبی است
هوش مصنوعی: زندگی و زمان، هر یک بخشی جدایی‌ناپذیر از دیگری هستند. باید در برابر زمان اعتراض نکرد و آن را ننگین ندانست؛ زیرا این یک دستور از پیامبر است.
نکته ای می گویمت روشن چو در
تا شناسی امتیاز عبد و حر
هوش مصنوعی: یک نکته روشن را به تو می‌گویم تا بتوانی تفاوت میان بنده و آزاد را درک کنی.
عبد گردد یاوه در لیل و نهار
در دل حر یاوه گردد روزگار
هوش مصنوعی: انسان اگر در هر زمان و مکانی به کارهای بیهوده و بی‌ارزش مشغول باشد، به نوعی بنده و غلام آن کارها می‌شود و در این حالت، زندگی‌اش به بی‌معنی و بی‌خودی می‌گذرد.
عبد از ایام می باند کفن
روز و شب را می تند بر خویشتن
هوش مصنوعی: انسان در طول زندگی‌اش به کار و تلاش مشغول است و زمان را به‌گونه‌ای می‌گذرانید که در هر لحظه باید به سرانجام خود و نتیجه اعمالش فکر کند. در واقع، او همچون پارچه‌ای طولانی، روزها و شب‌های زندگی‌اش را به هم می‌دوزد و بر خود می‌پوشاند.
مرد حر خود را ز گل بر می کند
خویش را بر روزگاران می تند
هوش مصنوعی: مرد بزرگ و آزاد می‌تواند خود را از ناملایمات جدا کند و به سمت روزهای بهتر و روشن‌تر حرکت کند.
عبد چون طایر بدام صبح و شام
لذت پرواز بر جانش حرام
هوش مصنوعی: انسانی که مانند پرنده‌ای در قید و بند است، هر روز و شب تحت فشار و مشکلات قرار دارد و از لذت واقعی زندگی و پرواز آزاد از مشکلات محروم است.
سینه ی آزاده ی چابک نفس
طایر ایام را گردد قفس
هوش مصنوعی: دل آزاد و پویای انسان، چون تابه چشمه‌ی زمان، به دیوار قفسی تبدیل می‌شود.
عبد را تحصیل حاصل فطرت است
واردات جان او بی ندرت است
هوش مصنوعی: انسان در پی شناخت و فهم وجود خود است و ویژگی‌های ذاتی‌اش به او کمک می‌کند که واردات و تجربه‌های درونی‌اش به راحتی به او دسترسی پیدا کنند.
از گران خیزی مقام او همان
ناله های صبح و شام او همان
هوش مصنوعی: مقام او به اندازه بلندی و عظمتش بالا است که تنها ناله‌های صبح و شام او، نشان‌دهنده‌ی حال و احساسات اوست.
دمبدم نو آفرینی کار حر
نغمه پیهم تازه ریزد تار حر
هوش مصنوعی: هر لحظه به خلقی نو مشغول است و کار او مانند نغمه‌ای تازه و پیوسته در حال طنین‌انداز شدن است.
فطرتش زحمت کش تکرار نیست
جاده ی او حلقه ی پرگار نیست
هوش مصنوعی: طبیعت او به تلاش و زحمت عادت کرده و مسیرش هم مانند یک دایره‌ی مکرر نیست.
عبد را ایام زنجیر است و بس
بر لب او حرف تقدیر است و بس
هوش مصنوعی: به کارگر، زمان تنها زنجیری است که او را به خود وابسته کرده و فقط بر زبان او، سخن از سرنوشت و تقدیر جاری است.
همت حر با قضا گردد مشیر
حادثات از دست او صورت پذیر
هوش مصنوعی: همت و اراده‌ی حر باعث می‌شود که تقدیر و سرنوشت، به خواست او شکل بگیرد و حوادث تحت کنترل او درآید.
رفته و آینده در موجود او
دیرها آسوده اندر زود او
هوش مصنوعی: او به گذشته رفته و از آینده دور است؛ در درونش، جاودانگی آسوده به انتظار زمان‌های نزدیک نشسته است.
آمد از صوت و صدا پاک این سخن
در نمی آید به ادراک این سخن
هوش مصنوعی: این گفتار پاک و بی‌صدا است و مفهوم آن به راحتی قابل درک نیست.
گفتم و حرفم ز معنی شرمسار
شکوه ی معنی که با حرفم چه کار
هوش مصنوعی: من گفتم و از اینکه کلامم عمیق و بامعناست، شرمنده شدم. حس می‌کنم که این سخن، چه تأثیری بر معانی بزرگ و زیبا دارد.
زنده معنی چون به حرف آمد بمرد
از نفس های تو نار او فسرد
هوش مصنوعی: وقتی که معنی زنده به زبان آورده شود، از نفس‌های تو جانش کم می‌شود و تب‌اش فروکش می‌کند.
نکته ی غیب و حضور اندر دل است
رمز ایام و مرور اندر دل است
هوش مصنوعی: حضور و غیابی که در قلب انسان وجود دارد، راز زمان‌ها و گذر آن در دل است.
نغمه ی خاموش دارد ساز وقت
غوطه در دل زن که بینی راز وقت
هوش مصنوعی: ساز زمان سکوتی دارد که باید به عمق دل توجه کنی تا رازهای آن را ببینی.
یاد ایامی که سیف روزگار
با توانا دستی ما بود یار
هوش مصنوعی: یاد روزهایی که سرنوشت به کمک ما بود و زمانه به نفع ما پیش می‌رفت.
تخم دین در کشت دلها کاشتیم
پرده از رخسار حق برداشتیم
هوش مصنوعی: ما بذر دین را در دل‌هایمان کاشتیم و پرده‌هایی که روی حقیقت بود را کنار زدیم.
ناخن ما عقده ی دنیا گشاد
بخت این خاک از سجود ما گشاد
هوش مصنوعی: ناخن ما به دنیا را باز کرده و بخت این سرزمین به خاطر سجده‌ها و عبادت‌های ما گشوده شده است.
از خم حق باده ی گلگون زدیم
بر کهن میخانه ها شبخون زدیم
هوش مصنوعی: ما از میخانه‌های قدیمی به می نوشیدیم و حالتی شاداب و سرمست به خود گرفتیم.
ای می دیرینه در مینای تو
شیشه آب از گرمی صهبای تو
هوش مصنوعی: ای شراب کهنه، در لیوان تو، شیشه‌ای که آب دارد، به خاطر گرمای خاصی که از تو می‌گیرد.
از غرور و نخوت و کبر و منی
طعنه بر ناداری ما میزنی
هوش مصنوعی: تو به ما طعنه می‌زنی و از خودخواهی و تکبر و فخر فروشی‌ات به ناداری ما اشاره می‌کنی.
جام ما هم زیب محفل بوده است
سینه ی ما صاحب دل بوده است
هوش مصنوعی: جام ما همواره در محافل زیبایی خاصی داشته و دل ما همواره برای عشق و احساسات عمیق پر بوده است.
عصر نو از جلوه ها آراسته
از غبار پای ما برخاسته
هوش مصنوعی: عصر جدید با زیبایی‌هایی که از نشانه‌های قدم‌هایمان برمی‌خیزد، شکل گرفته است.
کشت حق سیراب گشت از خون ما
حق پرستان جهان ممنون ما
هوش مصنوعی: خاکی که با خون ما آبیاری شده، اکنون به بار نشسته و باعث شکرگزاری دیگران شده است که به راستی حق‌پرست هستند.
عالم از ما صاحب تکبیر شد
از گل ما کعبه ها تعمیر شد
هوش مصنوعی: جهان به واسطه وجود ما به عظمت و بزرگی دست یافته و از جمال ما مکان‌های مقدس مانند کعبه بازسازی و آباد شده‌اند.
حرف اقرأ حق بما تعلیم کرد
رزق خویش از دست ما تقسیم کرد
هوش مصنوعی: خداوند به شما آموخته است که چطور مطالعه کنید و بر اساس آن به شما روزی می‌دهد. خداوند رزق و روزی هر کسی را خودش تعیین کرده و تقسیم می‌کند.
گرچه رفت از دست ما تاج و نگین
ما گدایان را بچشم کم مبین
هوش مصنوعی: هرچند که قدرت و ثروت ما از دست‌مان رفته، اما ای کسانی که در فقر زندگی می‌کنید، به ما کم‌ارزش نگاه نکنید.
در نگاه تو زیان کاریم ما
کهنه پنداریم ما ، خواریم ما
هوش مصنوعی: در نگاه تو، ما دچار زیان و خسارت هستیم و به نظر می‌رسد که به باورهای قدیمی خود چسبیده‌ایم، در نتیجه بی‌ارزش و بی‌پایه به نظر می‌آییم.
اعتبار از لااله داریم ما
هر دو عالم را نگه داریم ما
هوش مصنوعی: ما به اعتبار لااله (یعنی کلمه توحید) اهمیت می‌دهیم و با این باور می‌توانیم خیلی چیزها را در دو دنیا حفظ کنیم و از آن‌ها مراقبت کنیم.
از غم امروز و فردا رسته ایم
با کسی عهد محبت بسته ایم
هوش مصنوعی: ما از نگرانی‌های روز و فردا آزاد شده‌ایم و با کسی پیمان دوستی بسته‌ایم.
در دل حق سر مکنونیم ما
وارث موسی و هارونیم ما
هوش مصنوعی: ما در درون خود رازهایی داریم و از نسل موسی و هارون هستیم.
مهر و مه روشن ز تاب ما هنوز
برقها دارد سحاب ما هنوز
هوش مصنوعی: درخشش خورشید و ماه هنوز تحت تأثیر تابش ما باقی مانده است و ابرها همچنان از این نور بهره‌مند هستند.
ذات ما آئینهٔ ذات حق است
هستی مسلم ز آیات حق است
هوش مصنوعی: وجود ما مانند آینه‌ای است که تجلیات و ویژگی‌های خداوند را نشان می‌دهد و وجود واقعی ما به واسطه نشانه‌ها و آیات خداوندی است.

حاشیه ها

1393/02/11 01:05
امین کیخا

علامه می فرماید وقت را همچون خطی پنداشتی . نماره ( اشاره ) دارد به non- liner بودن و نا خطی بودن زمان که شگفت باوریست . درود بر این مرد غورکاو .

1393/02/11 01:05
امین کیخا

کسی را به چشم کم دیدن بسیار زیبا به کار رفته است

1393/02/11 01:05
امین کیخا

دهر به فارسی یک لغت زیبای دیگر دارد و آن دیرند است . از مصطفی ص بازگو شده است که به دهر دشنام ندهید . در میان بینشوران و رازدانان گویا دهر جلوه ی ذات مبارک الهی است .

1399/05/11 15:08
اقبال دوست

حدیث قدسی از پیامبر روایت شده است که
خداوند می فرماید: لاتسبوا الدهر فانا الدهر اقلب الیل و النهار
به زمانه دشنام ندهید؛ زمانه من هستم: شب و روز را دگرگون میکنم

1399/09/22 12:11
محمد متین غفوری

اشاره به کلام امام شافعی:الوقت کالسیف ان لم تقطعه قطعک

1402/03/03 18:06
یزدانپناه عسکری

11- در گل خود تخم ظلمت کاشتی - وقت را مثل خطی پنداشتی 

16- تو که از اصل زمان آگه نه ئی - از حیات جاودان آگه نه ئی 

17- تا کجا در روز و شب باشی اسیر - رمز وقت از «لی مع الله» یاد گیر

19- وقت را مثل مکان گسترده ئی - امتیاز دوش و فردا کرده ئی 

21- وقت ما کو اول و آخر ندید - از خیابان ضمیر ما دمید 

***

[مولانا] *

آن ز تیزی مستمر شکل آمده ست‏ - چون شرر کش تیز جنبانی به دست‏

شاخ‏ آتش‏ را بجنبانی به ساز -  در نظر آتش نماید بس دراز

این درازی مدت از تیزی صنع‏ -  می‏ نماید سرعت انگیزی صنع‏

[یزدانپناه عسکری]

تداوم و پیوستگی شعلهٔ آتش در آتش گردان و پنداشتن آن چون خطی نورانی 

 __________

* مثنوی معنوی