شمارهٔ ۴ - ترجیع بند چهارم
ای رند شرابخانه عشق
وی خورده می مغانه عشق
رسوای زمانه گشت امروز
بر یاد می شبانه عشق
از هستی خویش بی نشان شو
گر میطلبی نشانه عشق
افسون خرد چه می نیوشی
از ما بشنو فسانه عشق
میدان که کناره نیست پیدا
در لجه بیکرانه عشق
آتش بجهان جان درانداز
ای دل بیکی زبانه عشق
گر سر طلبی بصدق درنه
سر بر در آستانه عشق
شد دلدل دل بسوی حضرت
تا زنده بتازیانه عشق
شهباز دل حسین بنشست
بر گوشه آستانه عشق
چون یافت نوا مقام عشاق
از قول نی و ترانه عشق
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
ای ساقی اهل عشق برخیز
در جام صفا می وفا ریز
زان باده که گر بحال توبه
ساقی چو توئی چه جای پرهیز
ز آمیزش خلق اگر چه پاکی
چون شیر و شکر بما درآمیز
رخساره باهل زهد بنمای
صد فتنه بعشوه ای برانگیز
بر آتش ما بریز آبی
هر دم چه دمی در آتش تیز
با من نفسی بساز ای بخت
چون دور فلک تو نیز مستیز
ای دل چو ره وفا سپردی
از جور و جفای دوست مگریز
فرهاد شناخت عشق شیرین
از درد خبر نداشت پرویز
ای کرده دل حسین غارت
با غمزه و طره دل آویز
بنشین که هزار فتنه برخاست
نی نی چه حکایتی است برخیز
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
ای از تو پر آفتاب خانه
بگشای در شرابخانه
در ده قدحی ز باده عشق
تا وا رهم از کتابخانه
شد غرق عرق گل ای سمنبر
از شرم تو در گلابخانه
ای کرده نسیم سنبل تو
بر نکهت مشک ناب خانه
بنما رخ خویش تا نماند
بی پرتو ماهتاب خانه
جنت که مقام راحت آمد
بی دوست بود عذابخانه
خواهم که چو ساکن خرابات
یکدم شودم خراب خانه
از مهر شبی بتاب بر من
وانگاه میان تابخانه
گر دیده بآستین نگیرم
از اشگ شود خراب خانه
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جان فزای باقی
ساقی قدحی بده بمخمور
زان می که مزاج اوست کافور
از باده پایدار کز وی
شد طالب پای دار منصور
آن می که ز یک فروغ جامش
آفاق جهان شود پر از نور
آن می که ز بوی جرعه او
افتاد کلیم و پاره شد طور
ایساقی اهل درد در ده
زان می که ز هستیم کند دور
رندی که بمیکده ترا یافت
رغبت نکند بروضه و حور
راضی نشود بقصر قیصر
قانع نبود بتاج فغفور
با من همه عمر در وصالی
در هستی خود من از تو مهجور
عمری است که از شراب عشقت
مستی حسین نیست مستور
تا چند در انتظار باشیم
از بهر علاج جان مخمور
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
آمد می عشق باز در جوش
ای رند بیا و باده مینوش
آن دردی درد کز شمیمش
روح القدس است و عقل مدهوش
گر دست دهد ز دست ساقی
بستان می عشق و خویش بفروش
چون ترک وجود خویش گوئی
بینی همه آرزو در آغوش
در میکده با مهی که دانی
مینوش شراب و پند منیوش
آفاق پر است از او ولیکن
اشکال و صور شده است روپوش
پیش آی بمنزل خرابات
دل گشته خراب و عقل مدهوش
تو با قدح حدق می حسن
می نوش حسین و باش خاموش
نی نی چو خم شراب اکنون
وقت است اگر برآوری جوش
گوئی به نگار باده پیمای
کز بهر خدای چون شب دوش
پرکن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
ما توبه زهد را شکستیم
در میکده مغان نشستیم
رسوای جهان ز دست عشقیم
باری بنگر که از چه رستیم
ما ترک وجود خویش کردیم
زیرا که صنم نمی پرستیم
با یار چو خلوتی گزیدیم
در بر رخ غیر او به بستیم
هر چند از او جفا کشیدیم
جستیم رضایش و بجستیم
با دردی درد او بسازیم
چون محرم مجلس الستیم
مانند حسین خسته هرگز
ما سینه هیچکس نخستیم
ساقی ز شرابخانه عشق
در ده قدحی که نیم مستیم
ای آفت دین و غارت عقل
باز آی که توبه ها شکستیم
تا چند طریق زهد ورزیم
اکنون که ز ننگ و نام رستیم
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
مانند قلندران قلاش
با یک دو حریف رند و اوباش
خواهیم نشست در خرابات
صد طعنه ز اهل زهد گو باش
مائیم و شراب و عشقبازی
هر چند که سر دل شود فاش
بیگانه شدم ز خویش و دیدم
در نقش وجود خویش نقاش
خورشید جهان فروز چون تافت
حاجت نبود بشمع و فراش
خورشید اگر چه هست پیدا
دیدن نتوان بچشم خفاش
بردی بکرشمه ای دل و دین
ایساقی اهل عشق شاباش
تندی مکن ای نگار و مخروش
وانگه دل اهل درد مخراش
بفروش حسین نقد هستی
آنگاه بدان نگار جماش
میگوی بصد نیازمندی
کز بهر حریف رند قلاش
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
از کعبه و دیر برکناریم
جز میکده منزلی نداریم
چون غمزه دوست نیم مستیم
چون طره یار بیقراریم
پوینده نه از پی بهشتیم
سوزنده نه از شرار ناریم
آزاد ز دوزخیم و جنت
چون بنده اختیار یاریم
مائیم و حیواة جاودانی
جان در قدمش اگر سپاریم
در ده قدحی ز باده دوش
ای ساقی جان که در خماریم
تو بنده خود شمار ما را
هر چند که ما نه در شماریم
ای مونس جان نوازشی کن
ما را که غریب این دیاریم
از بخشش بی کرانه تو
مانند حسین امیدواریم
چون از پی جرعه ای از این می
عمری است که ما در انتظاریم
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
ای عشق که آفت زمانی
سرمایه فتنه جهانی
وز تو نتوان نمود پرهیز
مانند قضای آسمانی
افزون ز تخیلات و وهمی
بیرون ز تصورات جانی
گه آفت عقل بوالفضولی
گه غارت جان ناتوانی
عالم ز تو ظاهر است لیکن
در عین ظهور خود نهانی
آفاق پر از نشانه تست
با این همه پرتو از نشانی
ای در یتیم از چه بحری
وی لعل مذاب از چه کانی
کنج دل عاشق از تو گشته
گنجینه عالم معانی
مشتاق جمال تست عاشق
تا کی ز حدیث لن ترانی
در مجلس دوستان محرم
هر لحظه برسم دوست کانی
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
ما محرم عالم بقائیم
جوینده دولت لقائیم
او گنج و جهان طلسم اعظم
مفتاح چنین طلسم مائیم
از کبر و ریا نفور گشتیم
چون واقف سر کبریائیم
مائیم خزانه معانی
در صورت اگر چه بی نوائیم
از شاهی دهر عار داریم
هر چند که از صف گدائیم
چون لاله اگر چه داغ دل هست
چون غنچه دهن نمیگشائیم
هر چند جفا نماید آن یار
ما غیر وفا نمی نمائیم
بینیم جفا و مهر ورزیم
آخر نه مرید بوالوفائیم
گوینده نکته بلی ئیم
جوینده دولت بلائیم
مانند حسین تا بکلی
از هستی خویشتن برآئیم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای رند شرابخانه عشق
وی خورده می مغانه عشق
هوش مصنوعی: ای آدم بازیگوش و شیک در میخانه عشق، تو درسی از عشق مغان (عاشقان) به دوش داری.
رسوای زمانه گشت امروز
بر یاد می شبانه عشق
هوش مصنوعی: امروز در یاد شبهای عاشقانه، به رسوایی زمانه دچار شدم.
از هستی خویش بی نشان شو
گر میطلبی نشانه عشق
هوش مصنوعی: اگر به دنبال نشانهای از عشق هستی، باید از وجود خود بیخبر و بینشان شوی.
افسون خرد چه می نیوشی
از ما بشنو فسانه عشق
هوش مصنوعی: عشق را با عقل و فکر نمیتوان درک کرد، پس بهتر است به داستانهای عاشقانه گوش دهی و از آنها بیاموزی.
میدان که کناره نیست پیدا
در لجه بیکرانه عشق
هوش مصنوعی: میدانید که در دریاچه وسیع عشق، کنارهای برای آرامش و پیدایش وجود ندارد.
آتش بجهان جان درانداز
ای دل بیکی زبانه عشق
هوش مصنوعی: ای دل، با شعلهای از عشق، جان را در آتش دنیا بیفکن و ویران کن.
گر سر طلبی بصدق درنه
سر بر در آستانه عشق
هوش مصنوعی: اگر واقعا خواهان عشق هستی، با صداقت و خلوص نیت خود را به درگاه آن عشق نزدیک کن.
شد دلدل دل بسوی حضرت
تا زنده بتازیانه عشق
هوش مصنوعی: دل عاشق به سوی محبوبش پر کشید تا از طعم عشق زنده و شاداب شود.
شهباز دل حسین بنشست
بر گوشه آستانه عشق
هوش مصنوعی: پرندهای نجیب و آزاد، که نماد عشق و دلیری است، بر کناره درگاه عشق نشسته و به تماشای زیباییهای آن پرداخته است.
چون یافت نوا مقام عشاق
از قول نی و ترانه عشق
هوش مصنوعی: وقتی عشق و صدای نی به مقام و جایگاه عاشقان رسید، احساسات و عواطف عمیق آنها به زیبایی بیان شد.
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
هوش مصنوعی: جام را پر کن و بیاور ای ساقی، از آن شراب خوشطعم و لذتبخش برای ما.
ای ساقی اهل عشق برخیز
در جام صفا می وفا ریز
هوش مصنوعی: ای ساقی عاشق، برخیز و در جام پاکی و صفا، از شراب وفا بریز.
زان باده که گر بحال توبه
ساقی چو توئی چه جای پرهیز
هوش مصنوعی: از بادهای که تو، ای ساقی، مثل تو با حال توبه مینوشی، چه جایی برای پرهیز و اجتناب باقی میماند؟
ز آمیزش خلق اگر چه پاکی
چون شیر و شکر بما درآمیز
هوش مصنوعی: اگرچه در میانهی آدمها چنان پاکی وجود دارد که مانند شیر و شکر است، اما باز هم از آن مخلوط با ما همنشینی میکند.
رخساره باهل زهد بنمای
صد فتنه بعشوه ای برانگیز
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلربای زهد را به نمایش بگذار، که با یک اشاره جذاب، صدها فتنه و دلشوره به راه میاندازد.
بر آتش ما بریز آبی
هر دم چه دمی در آتش تیز
هوش مصنوعی: هر لحظه بر روی آتش ما آب بریز تا شعلههای آن کم نشود و همیشه شعلهور بماند.
با من نفسی بساز ای بخت
چون دور فلک تو نیز مستیز
هوش مصنوعی: ای بخت، مانند دور فلک، به من کمک کن و از من دور نشو.
ای دل چو ره وفا سپردی
از جور و جفای دوست مگریز
هوش مصنوعی: ای دل، وقتی که راه وفا را انتخاب کردی، از ظلم و ستم دوست فرار نکن.
فرهاد شناخت عشق شیرین
از درد خبر نداشت پرویز
هوش مصنوعی: فرهاد نمیدانست که عشق شیرین چه دردهایی را به همراه دارد، پرویز هم از این موضوع آگاه نبود.
ای کرده دل حسین غارت
با غمزه و طره دل آویز
هوش مصنوعی: ای دلِ حسین، با نگاه و موهای زیبا، تمام امیدها و عشقهایت را به تاراج برده و دل را به درد آوردهای.
بنشین که هزار فتنه برخاست
نی نی چه حکایتی است برخیز
هوش مصنوعی: بنشین و آرام بگیر، زیرا مشکلات و آشفتگیهای زیادی به وجود آمده است. اکنون چه داستانی در پیش است، بلند شو و ببین!
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
هوش مصنوعی: کاسه را پر کن و بیاور ای ساقی، از آن شراب جانافزا و ماندنی.
ای از تو پر آفتاب خانه
بگشای در شرابخانه
هوش مصنوعی: ای کسی که به حضور تو خانه روشن و آفتابی است، در را به روی میخانه بگشا.
در ده قدحی ز باده عشق
تا وا رهم از کتابخانه
هوش مصنوعی: در ده، جامی از شراب عشق مینوشم، تا از کتابخانه بیخیال شوم و رها گردم.
شد غرق عرق گل ای سمنبر
از شرم تو در گلابخانه
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و خجالت تو، گلهای سمن در گلابخانه به شدت عرق کرده و غرق در عرق شدند.
ای کرده نسیم سنبل تو
بر نکهت مشک ناب خانه
هوش مصنوعی: ای نسیم، عطر سنبل تو را به مشام میرسانی و بوی خوش مشک خالص را به خانه میآوری.
بنما رخ خویش تا نماند
بی پرتو ماهتاب خانه
هوش مصنوعی: خودت را نشان بده تا نور ماهتاب خانهات خاموش نشود.
جنت که مقام راحت آمد
بی دوست بود عذابخانه
هوش مصنوعی: بهشت، اگر بدون دوست باشد، جای راحتی نیست و تبدیل به عذابی میشود.
خواهم که چو ساکن خرابات
یکدم شودم خراب خانه
هوش مصنوعی: میخواهم که مانند کسی که در میخانه سکنی گزیده است، یک لحظه در این خرابخانه غرق شوم.
از مهر شبی بتاب بر من
وانگاه میان تابخانه
هوش مصنوعی: از عشق شب، نوری بر من بتابد و سپس در میان آن نور زندگی کنم.
گر دیده بآستین نگیرم
از اشگ شود خراب خانه
هوش مصنوعی: اگر اشکهایم را از آستینم پنهان کنم، خانهام خراب و ویران خواهد شد.
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جان فزای باقی
هوش مصنوعی: گوارای تو که لیوان را پر کن و ای ساقی، از آن شراب جانافزایی بیاور که باقیست.
ساقی قدحی بده بمخمور
زان می که مزاج اوست کافور
هوش مصنوعی: ای ساقی، یک جام به من بده از آن شرابی که بخاطرش مزاج او مانند کافور خوشبو و خنک است.
از باده پایدار کز وی
شد طالب پای دار منصور
هوش مصنوعی: کسی که از شراب مستی پایدار به دست میآورد، مانند منصور است که از وفاداری و استقامت برخوردار است.
آن می که ز یک فروغ جامش
آفاق جهان شود پر از نور
هوش مصنوعی: آن می که با یک پرتو از خود، همه جهان را پر از نور میکند.
آن می که ز بوی جرعه او
افتاد کلیم و پاره شد طور
هوش مصنوعی: این بیت به احساس عمیق شگفتی و تحت تأثیر قرار گرفتن از زیبایی و معنویت اشاره دارد. شخصی که بوی یک جرعه از می را استشمام کرده، به حدی تحت تأثیر قرار میگیرد که به شدت دگرگون میشود و مانند کوهی که در آتش بسوزد، از هم میپاشد. این نماد نشاندهنده تجربه معنوی و حالت بیداری است که انسان را به عواطف و تجلیات بالای روحانی میکشاند.
ایساقی اهل درد در ده
زان می که ز هستیم کند دور
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که در وهلهی اول از درد و رنج رنج میبرد، به دور از آنچه که هست و واقعی است، به نوعی در پی مایهای است که او را از این دردها دور کند. این شخص به دنبال چیزی میگردد که بتواند او را از این شرایط سخت نجات دهد و به او آرامش ببخشد.
رندی که بمیکده ترا یافت
رغبت نکند بروضه و حور
هوش مصنوعی: شخصی که در میخانه مشغول خوشگذرانی است، به بهشت و نعمتهای آن رغبت و تمایل نخواهد داشت.
راضی نشود بقصر قیصر
قانع نبود بتاج فغفور
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فردی با ویژگیهای والا و بلندپروازی در زندگی خود به هیچ چیز کمتر از بهترین و بزرگترینها راضی نیست. او نمیتواند تنها به یک زندگی عادی و معمولی بسنده کند و همواره خواهان بهترینهای ممکن است.
با من همه عمر در وصالی
در هستی خود من از تو مهجور
هوش مصنوعی: تمام عمرم را در کنار تو سپری کردهام، اما در حقیقت از وجود تو دور هستم و حس تنهایی میکنم.
عمری است که از شراب عشقت
مستی حسین نیست مستور
هوش مصنوعی: مدت طولانی است که به خاطر عشق تو احساس شادی و سرخوشی ندارم و مانند مستی از شراب عاشقانهات دور شدهام.
تا چند در انتظار باشیم
از بهر علاج جان مخمور
هوش مصنوعی: چقدر باید منتظر بمانیم تا برای بهبود وضعیت دلbroken و خستهام کاری انجام دهیم؟
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
هوش مصنوعی: جام را پر کن و بیاور ای ساقی، از آن نوشیدنی زندگیبخش که باقیمانده است.
آمد می عشق باز در جوش
ای رند بیا و باده مینوش
هوش مصنوعی: عشق به قدری شورانگیز شده که حالا ای بازیگوش، بیا و نوشیدنی را سر بکش.
آن دردی درد کز شمیمش
روح القدس است و عقل مدهوش
هوش مصنوعی: این درد، دردی است که عطر و بویش، مانند روحالقدس انسان را مدهوش میکند.
گر دست دهد ز دست ساقی
بستان می عشق و خویش بفروش
هوش مصنوعی: اگر فرصتی پیش بیاید و از طرف ساقی برایت میرسد، شراب عشق را بگیر و خودت را از وابستگیهایت آزاد کن.
چون ترک وجود خویش گوئی
بینی همه آرزو در آغوش
هوش مصنوعی: اگر از خودت فاصله بگیری و وجود خود را نادیده بگیری، میبینی که همه آرزوها در آغوش تو قرار گرفتهاند.
در میکده با مهی که دانی
مینوش شراب و پند منیوش
هوش مصنوعی: در میخانه، با نور ماه که میشناسی، شراب بنوش و به توصیههای من توجه نکن.
آفاق پر است از او ولیکن
اشکال و صور شده است روپوش
هوش مصنوعی: جهان پر از وجود اوست، اما شکلها و ظواهر مختلفی به عنوان پوشش و مانع بر آن افزوده شدهاند.
پیش آی بمنزل خرابات
دل گشته خراب و عقل مدهوش
هوش مصنوعی: به سوی مکان خراباتی بیا، زیرا دل من ویران شده و عقل من در هم ریخته است.
تو با قدح حدق می حسن
می نوش حسین و باش خاموش
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب خوشگوار را با چهره زیبا و جذاب حسین بپذیر و در این لحظه خاموش باش.
نی نی چو خم شراب اکنون
وقت است اگر برآوری جوش
هوش مصنوعی: در حال حاضر زمانی است که باید شوق و هیجان خود را با دیگران تقسیم کنی، مثل زمانی که خم شراب پر از نوشیدنی خوشمزه است.
گوئی به نگار باده پیمای
کز بهر خدای چون شب دوش
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که نگار زیبا و بادهخوار، به خاطر خداوند، مانند شب گذشته در حال نرمش و زیبایی است.
پرکن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
هوش مصنوعی: لیوان را پر کن و ای ساقی، آن نوشیدنی زندهکننده را بیاور که همیشه باقی است.
ما توبه زهد را شکستیم
در میکده مغان نشستیم
هوش مصنوعی: ما از دنیای زهد و پرهیزگاری کنار کشیدیم و به میکده، جایی که شراب و شادی وجود دارد، روی آوردیم.
رسوای جهان ز دست عشقیم
باری بنگر که از چه رستیم
هوش مصنوعی: ما به خاطر عشق دچار رسوایی در دنیا شدهایم؛ حالا نگاهی بینداز که از چه چیزهایی رهایی یافتهایم.
ما ترک وجود خویش کردیم
زیرا که صنم نمی پرستیم
هوش مصنوعی: ما از خودگذشتگی کردهایم چونکه ایزد و مظهر زیبایی را نمیپرستیم.
با یار چو خلوتی گزیدیم
در بر رخ غیر او به بستیم
هوش مصنوعی: ما در خلوت با محبوب خود وقت گذراندیم و چشم را از نگاه به دیگران برگرداندیم.
هر چند از او جفا کشیدیم
جستیم رضایش و بجستیم
هوش مصنوعی: ما هر چند از او آسیب دیدیم، اما همواره در پی جلب رضایت او بودیم.
با دردی درد او بسازیم
چون محرم مجلس الستیم
هوش مصنوعی: ما باید با درد او کنار بیاییم، زیرا ما در جمعی قرار داریم که از حقایق عمیق آگاه هستیم.
مانند حسین خسته هرگز
ما سینه هیچکس نخستیم
هوش مصنوعی: ما مانند حسین، همیشه در حال تحمل سختیها هستیم و هیچکس را پیش از خود، در پذیرش این دشواریها نمیبینیم.
ساقی ز شرابخانه عشق
در ده قدحی که نیم مستیم
هوش مصنوعی: ای ساقی، از شرابخانه عشق برای ما قدحی پر کن، چون ما نیمه مست هستیم.
ای آفت دین و غارت عقل
باز آی که توبه ها شکستیم
هوش مصنوعی: ای مایهی فساد دین و ویرانکنندهی عقل، برگرد که ما توبههایمان را شکستیم.
تا چند طریق زهد ورزیم
اکنون که ز ننگ و نام رستیم
هوش مصنوعی: چقدر دیگر باید در زهد و پارسایی تلاش کنیم، حالا که از شرم و شهرت رهایی یافتهایم.
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
هوش مصنوعی: جام را پر کن و بیاور ای ساقی، از آن شراب ماندگار و جانافزایی که باقی است.
مانند قلندران قلاش
با یک دو حریف رند و اوباش
هوش مصنوعی: مانند افرادی بیدغدغه و آزاد که با چند نفر از دوستان خوشگذران و شلوغکار همراه هستند.
خواهیم نشست در خرابات
صد طعنه ز اهل زهد گو باش
هوش مصنوعی: ما در مکانی نامناسب خواهیم نشسته و به درشتی با انتقادهای افرادی که به زهد و عبادت معروف هستند، روبهرو خواهیم شد.
مائیم و شراب و عشقبازی
هر چند که سر دل شود فاش
هوش مصنوعی: ما در حال لذت بردن از شراب و عشقبازی هستیم، هرچند که راز دلمان ممکن است فاش شود.
بیگانه شدم ز خویش و دیدم
در نقش وجود خویش نقاش
هوش مصنوعی: از خود بیگانه شدم و متوجه شدم که در تصویر وجود خودم، هنرمندی در حال نقاشی است.
خورشید جهان فروز چون تافت
حاجت نبود بشمع و فراش
هوش مصنوعی: خورشید که به روشنی و زندگی بخشیدن شهرت دارد، وقتی که در آسمان میتابد، دیگر نیازی به شمع یا چراغ ندارد.
خورشید اگر چه هست پیدا
دیدن نتوان بچشم خفاش
هوش مصنوعی: خورشید اگرچه به وضوح دیده میشود، اما چشمان خفاش نمیتوانند آن را ببینند.
بردی بکرشمه ای دل و دین
ایساقی اهل عشق شاباش
هوش مصنوعی: دل و دین را با زیبایی و طراوتی که به همراه آوردی، ربودهای؛ ای کسی که اهل عشق هستی، خوشا به حالت!
تندی مکن ای نگار و مخروش
وانگه دل اهل درد مخراش
هوش مصنوعی: ای نگار، با من تندخو نباش و از خود رفتاری نکن که دل کسانی که دردی دارند را بیازاری.
بفروش حسین نقد هستی
آنگاه بدان نگار جماش
هوش مصنوعی: حسین ارزش وجود و هستیاش را به فروش میگذارد، تا به معشوق خود برسد.
میگوی بصد نیازمندی
کز بهر حریف رند قلاش
هوش مصنوعی: میگوید که با تمام نیازهای خود صحبت کن، چرا که به خاطر رفیق حقهباز و بیپروا نیازمند هستی.
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
هوش مصنوعی: بیا و جام را پر کن و ای ساقی، از آن شراب زندهکنندهای بیاور که همیشه باقی است.
از کعبه و دیر برکناریم
جز میکده منزلی نداریم
هوش مصنوعی: ما از کعبه و معبد دور هستیم و جز میخانه، جایی برای سکونت نداریم.
چون غمزه دوست نیم مستیم
چون طره یار بیقراریم
هوش مصنوعی: زمانی که دوست با ناز و غمزهاش به ما نگاه میکند، ما هم حالتی شیدا و مست داریم، مانند اینکه برای زیبایی و موهای یار بیتاب و بیقرار هستیم.
پوینده نه از پی بهشتیم
سوزنده نه از شرار ناریم
هوش مصنوعی: ما در جستجوی بهشت نیستیم و از آتش جهنم هم نمیهراسیم؛ هدف ما چیز دیگری است.
آزاد ز دوزخیم و جنت
چون بنده اختیار یاریم
هوش مصنوعی: ما از جهنم و بهشت آزاد هستیم، چون در انتخاب خود اختیار داریم و یاریمان را خود میسازیم.
مائیم و حیواة جاودانی
جان در قدمش اگر سپاریم
هوش مصنوعی: ما زندگی جاودانی را داشته و اگر جان خود را در راه او فدا کنیم، به آن خواهیم رسید.
در ده قدحی ز باده دوش
ای ساقی جان که در خماریم
هوش مصنوعی: ای ساقی جان، در این شب دوش، یک لیوان شراب به من بده، زیرا که ما در حال سرخوشی و شادی هستیم.
تو بنده خود شمار ما را
هر چند که ما نه در شماریم
هوش مصنوعی: تو ما را بنده و زیردست خود میدانی، هرچند که ما هیچگاه در زمره بندگان تو نیستیم.
ای مونس جان نوازشی کن
ما را که غریب این دیاریم
هوش مصنوعی: ای همدم عزیز، لطفی کن و ما را نوازش کن، چرا که ما در این سرزمین تنها و بیکس هستیم.
از بخشش بی کرانه تو
مانند حسین امیدواریم
هوش مصنوعی: ما به بخشش بیپایان تو چون حسین امیدواریم.
چون از پی جرعه ای از این می
عمری است که ما در انتظاریم
هوش مصنوعی: وقتی که به دنبال یک جرعه از این می هستیم، در واقع در انتظار عمر و زندگی بهتری هستیم.
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
هوش مصنوعی: نوشیدنی را پر کن و بیاور ای ساقی، آن بادهای که جان را زنده و تازه میکند.
ای عشق که آفت زمانی
سرمایه فتنه جهانی
هوش مصنوعی: ای عشق، تو که همچون آفتاب بر زمان میتابی و باعث بروز فتنهها و آشوبهای جهانی هستی.
وز تو نتوان نمود پرهیز
مانند قضای آسمانی
هوش مصنوعی: نمیتوان از تو دوری گزید همانطور که نمیتوان از سرنوشت آسمانی فرار کرد.
افزون ز تخیلات و وهمی
بیرون ز تصورات جانی
هوش مصنوعی: فراتر از خیالها و توهمها، وجودی واقعی و زنده وجود دارد.
گه آفت عقل بوالفضولی
گه غارت جان ناتوانی
هوش مصنوعی: گاه عقل به خاطر فضولی و دخالت در امور دیگران آسیب میبیند و گاهی روح ضعیف انسان مورد غارت و آسیب قرار میگیرد.
عالم ز تو ظاهر است لیکن
در عین ظهور خود نهانی
هوش مصنوعی: عالم به واسطهی وجود تو نمایان است، اما در عین این که خود را نشان میدهی، در حقیقت در پس این نمایش پنهان هستی.
آفاق پر از نشانه تست
با این همه پرتو از نشانی
هوش مصنوعی: دنیا پر از نشانههایی است که به وجود تو اشاره دارند و همه جا روشنایی و نشانههایی از تو دیده میشود.
ای در یتیم از چه بحری
وی لعل مذاب از چه کانی
هوش مصنوعی: ای دریا، تو از کدام عمق میآیی و این لعل درخشان از کدام سنگ معدن استخراج شده است؟
کنج دل عاشق از تو گشته
گنجینه عالم معانی
هوش مصنوعی: دل عاشق به خاطر تو مانند گنجینهای پر از معنا و احساسات عمیق شده است.
مشتاق جمال تست عاشق
تا کی ز حدیث لن ترانی
هوش مصنوعی: متن فوق به احساس عمیق و شوقی اشاره دارد که شخصی به دیدن و زیبایی محبوبش دارد. او بر این باور است که این عشق و اشتیاقش تا چه زمانی ادامه خواهد داشت، مخصوصاً وقتی که میداند محبوبش را هرگز نمیتواند ببیند. این بیانگر دلتنگی و غم لازم و تا حدودی ناامیدی ناشی از دوری از محبوب است.
در مجلس دوستان محرم
هر لحظه برسم دوست کانی
هوش مصنوعی: در جمع دوستان، هر لحظه باید برای دیدن دوست حاضر شوم.
پر کن قدح و بیار ساقی
زان باده جانفزای باقی
هوش مصنوعی: جام را پر کن و بیاور ساقی، از آن شرابی که جان را تازه میکند و همچنان باقی است.
ما محرم عالم بقائیم
جوینده دولت لقائیم
هوش مصنوعی: ما در دنیای راز و رمزها قرار داریم و در جستجوی یافتن نعمت و برکت ملاقات با حقیقت هستیم.
او گنج و جهان طلسم اعظم
مفتاح چنین طلسم مائیم
هوش مصنوعی: او گنج و دنیای پر از راز و رمز است و ما کلید حل این اسرار و رموز هستیم.
از کبر و ریا نفور گشتیم
چون واقف سر کبریائیم
هوش مصنوعی: ما از بزرگمنشی و تظاهر بیزار شدهایم، زیرا به حقیقت مقام والای خود آگاهیم.
مائیم خزانه معانی
در صورت اگر چه بی نوائیم
هوش مصنوعی: ما خود گنجینهای از معانی هستیم، هرچند به ظاهر بیصدا و بدون جلوهای هستیم.
از شاهی دهر عار داریم
هر چند که از صف گدائیم
هوش مصنوعی: ما از سلطنت و پادشاهی زمانه شرمندهایم، هرچند که در صف گداهای نیازمند ایستادهایم.
چون لاله اگر چه داغ دل هست
چون غنچه دهن نمیگشائیم
هوش مصنوعی: مثل لالهای هستیم که هرچند دلمان پر از غم و درد است، اما مانند غنچهای به خودش بستهایم و چیزی نمیگوییم.
هر چند جفا نماید آن یار
ما غیر وفا نمی نمائیم
هوش مصنوعی: هرچند آن معشوق به ما بدی کند، ما هرگز خیانت نخواهیم کرد.
بینیم جفا و مهر ورزیم
آخر نه مرید بوالوفائیم
هوش مصنوعی: ما در نگاه کردن به ظلم و محبت، در نهایت نه به پیروی از کسی که وفادار نیست پرداختهایم.
گوینده نکته بلی ئیم
جوینده دولت بلائیم
هوش مصنوعی: میگویند که ما با کلامی شایسته و زیبا، در جستجوی خوشبختی و موفقیت هستیم.
مانند حسین تا بکلی
از هستی خویشتن برآئیم
هوش مصنوعی: مانند حسین باید از تمام داشتهها و وجود خود دل ببریم و به طور کامل از خود گذر کنیم.