شمارهٔ ۷۷
نگار من چو بلعل شکر نثار آید
غذای طوطی طبعم سخن گذار آید
دیار دل که خرابست بی شهنشه خویش
بشهریار رسد چون بشهریار آید
شهان پیاده شوند و نهند رخ بر خاک
بدان بساط که آن نازنین سوار آید
در آنزمان که ز اخلاق او سخن گوید
فرشته کیست که باری در این شمار آید
اگر فدای تو ای دلربا نگردد جان
دگر چه فایده زین جان بیقرار آید
هزار فخر کنم هر زمان به بندگیت
مرا ز شاهی عالم اگر چه عار آید
دل مرا که بجای سپند میسوزی
نگاهدار که روزی ترا بکار آید
حسین خاک رهت گشته است میترسد
که بر دل تو از آن رهگذر غبار آید
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگار من چو بلعل شکر نثار آید
غذای طوطی طبعم سخن گذار آید
هوش مصنوعی: وقتی محبوب من مانند لعل شیرین و خوشمزه میآید، کلامش برایم مانند غذایی است که طوطی در آن شوق و گوارایی میبیند.
دیار دل که خرابست بی شهنشه خویش
بشهریار رسد چون بشهریار آید
هوش مصنوعی: کشور دل که ویران است، بدون پادشاه و حاکم خودش، وقتی پادشاه بزرگ وارد شود، به سوی او میرود و به او میپیوندد.
شهان پیاده شوند و نهند رخ بر خاک
بدان بساط که آن نازنین سوار آید
هوش مصنوعی: حاکمان و بزرگان بر خاک میافتند و سر به زمین میسایند تا آن معشوق زیبا بر مبنای خود بیاید.
در آنزمان که ز اخلاق او سخن گوید
فرشته کیست که باری در این شمار آید
هوش مصنوعی: در زمانی که در مورد ویژگیهای خوب او صحبت میشود، هیچ فرشتهای نمیتواند با او رقابت کند یا به پای او برسد.
اگر فدای تو ای دلربا نگردد جان
دگر چه فایده زین جان بیقرار آید
هوش مصنوعی: اگر جانم به خاطر تو فدای نگردد، دیگر چه فایدهای دارد از این جان بیقراری که دارم؟
هزار فخر کنم هر زمان به بندگیت
مرا ز شاهی عالم اگر چه عار آید
هوش مصنوعی: هر زمان به خاطر بندگی تو به خود می بالم، حتی اگر این باعث شود که از مقام شاهی در دنیا خجالت بکشم.
دل مرا که بجای سپند میسوزی
نگاهدار که روزی ترا بکار آید
هوش مصنوعی: دل من را که به جای آتش میسوزانی، حفظ کن؛ چون ممکن است روزی به کارت بیاید.
حسین خاک رهت گشته است میترسد
که بر دل تو از آن رهگذر غبار آید
هوش مصنوعی: حسین به خاک پای تو تبدیل شده و نگران است که بر دل تو از آن مسیر غباری بنشیند.