گنجور

شمارهٔ ۷۵

مرا ز مدرسه عشقت بخانقاه کشید
بصدر صفه دولت ز پایگاه کشید
حدیث آتش عشقم مگر رسید به نی
که نی ز سوز درون صد هزار آه کشید
دلم چو پای ارادت نهاد در ره عشق
نخست دست تمنا ز مال و جاه کشید
کسی که بدرقه اش عشق شد بکعبه وصل
نه خوف بادیه دید و نه رنج راه کشید
شکست لشکر صبر و گریخت شحنه عقل
چو در دیار دلم عشق تو سپاه کشید
رخت بدعوی خونم نوشت خط آنگاه
دو ترک کافر سرمست را گواه کشید
تن نزار من زار شد هلاک از غم
که بار کوه نیارم به برگ کاه کشید
چه غم ز سرزنش یار و طعنه اغیار
مرا که سایه لطف تو در پناه کشید
اگر گناه بود سر بپایت افکندن
حسین دست نخواهد از این گناه کشید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا ز مدرسه عشقت بخانقاه کشید
بصدر صفه دولت ز پایگاه کشید
هوش مصنوعی: عشق تو مرا از مدرسه دور کرد و به خانقاه و جایگاه‌های عالی کشاند. محبت تو باعث شد تا از شرایط عادی و معمولی زندگی فاصله بگیرم و به جستجوی حقیقت و معنای عمیق‌تر بروم.
حدیث آتش عشقم مگر رسید به نی
که نی ز سوز درون صد هزار آه کشید
هوش مصنوعی: داستان عشق و آتش درون من را شاید نی آورد، چرا که نی به خاطر سوز درونش صدها هزار آه را از دلش بیرون می‌آورد.
دلم چو پای ارادت نهاد در ره عشق
نخست دست تمنا ز مال و جاه کشید
هوش مصنوعی: دل من، مانند پای کسی که در مسیر عشق گام برداشته، ابتدا به طرف خواسته‌ها و آرزوهایم از مال و مقام رو آورد.
کسی که بدرقه اش عشق شد بکعبه وصل
نه خوف بادیه دید و نه رنج راه کشید
هوش مصنوعی: کسی که عشق او را همراهی کرد، به مقصد وصال رسید و نه ترس از مسیر داشت و نه زحمت سفر را متحمل شد.
شکست لشکر صبر و گریخت شحنه عقل
چو در دیار دلم عشق تو سپاه کشید
هوش مصنوعی: صبر مثل یک لشکر شکست خورد و عقل هم مثل سرداری که می‌گریزد، فرار کرد، چون عشق تو به سرزمین دلم حمله‌ور شد.
رخت بدعوی خونم نوشت خط آنگاه
دو ترک کافر سرمست را گواه کشید
هوش مصنوعی: لباس خونین من به شکایت و دعوی نوشته شد، سپس دو مرد کافر خوشحال به عنوان شاهد حاضر شدند.
تن نزار من زار شد هلاک از غم
که بار کوه نیارم به برگ کاه کشید
هوش مصنوعی: جسم نحیف من از شدت غم زار و نزار شده و به قدری در فشار هستم که تحمل بار سنگینی مانند کوه را ندارم، حتی اگر به اندازه‌ی یک برگ کاه باشد.
چه غم ز سرزنش یار و طعنه اغیار
مرا که سایه لطف تو در پناه کشید
هوش مصنوعی: چه غمی دارم از سرزنش و طعنه‌های دیگران وقتی که سایه محبت تو بر من سایه افکنده است.
اگر گناه بود سر بپایت افکندن
حسین دست نخواهد از این گناه کشید
هوش مصنوعی: اگر گناه باشد که سر بر پای تو بگذارم، حسین هرگز از این کار دست نخواهد کشید.