گنجور

شمارهٔ ۵۳

بیا که جان من از داغ انتظار بسوخت
دلم ز آتش هجرانت ای نگار بسوخت
قرار و صبر و دل و عقل بود مونس من
کنون ز آتش شوق تو هر چهار بسوخت
بحال من منگر زانکه خاطرت سوزد
از اینکه جان من خسته فکار بسوخت
مباد آنکه رسد دود غم بدامن گل
ز عندلیب ستمکش اگر هزار بسوخت
ز دور چرخ ندانم چه طالع است مرا
که کشت زار امیدم بنوبهار بسوخت
ز سوز سینه مجروح من نشد آگه
مگر کسیکه چو من از فراق یار بسوخت
در این دیار من از بهر یار معتکفم
وگرنه جان حسین اندرین دیار بسوخت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا که جان من از داغ انتظار بسوخت
دلم ز آتش هجرانت ای نگار بسوخت
هوش مصنوعی: بیا که جانم به خاطر انتظار تو درد می‌کشد و قلبم به خاطر دوری‌ات می‌سوزد، ای محبوب.
قرار و صبر و دل و عقل بود مونس من
کنون ز آتش شوق تو هر چهار بسوخت
هوش مصنوعی: آرامش، صبر، دل و عقل همواره همراه من بودند، اما اکنون به خاطر آتش شوق تو، همه آن‌ها را از دست داده‌ام.
بحال من منگر زانکه خاطرت سوزد
از اینکه جان من خسته فکار بسوخت
هوش مصنوعی: به حال من نگاه نکن، چون ممکن است خاطر تو از دیدن ناراحتی من آزار ببیند؛ در حالی که جان من از تلاش و فکرهای بی‌پایان خسته شده است.
مباد آنکه رسد دود غم بدامن گل
ز عندلیب ستمکش اگر هزار بسوخت
هوش مصنوعی: مبادا که غم و اندوه به گل لطیف آسیب برساند، اگرچه هزاران غم و درد را تحمل کرده باشد.
ز دور چرخ ندانم چه طالع است مرا
که کشت زار امیدم بنوبهار بسوخت
هوش مصنوعی: از دور فلک نمی‌دانم چه سرنوشتی برایم رقم خورده است که باغ امیدم در بهار دچار آتش سوزی شده است.
ز سوز سینه مجروح من نشد آگه
مگر کسیکه چو من از فراق یار بسوخت
هوش مصنوعی: تنها کسی که مانند من به خاطر جدایی معشوق به شدت سوخته است، از درد سینه‌ی مجروح من باخبر شده است.
در این دیار من از بهر یار معتکفم
وگرنه جان حسین اندرین دیار بسوخت
هوش مصنوعی: در این سرزمین، من به خاطر محبوبم به گوشه‌نشینی مشغولم وگرنه دلم به خاطر حسین در این جا به آتش می‌سوزد.