گنجور

شمارهٔ ۵۱

جان من بی رخ تو جانم سوخت
تو روان گشتی و روانم سوخت
بی تو دل را قرار و صبر نماند
کاتش عشقت این و آنم سوخت
گفتم آهی کشم ز سوز جگر
آه کز آتش زبانم سوخت
یک نشان از تو نا شده پیدا
شوق هم نام و هم نشانم سوخت
چون نسوزد ز آه من دل دوست
که دل دشمن از فغانم سوخت
آه کان ماه مهربان عمری
ساخت چون عود و ناگهانم سوخت
آتشی بود آب چشم حسین
که از او جمله خان و مانم سوخت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان من بی رخ تو جانم سوخت
تو روان گشتی و روانم سوخت
هوش مصنوعی: عشق من بدون حضور تو جانم را به تنگ آورده است، تو که از کنار من رفته‌ای، به سفر خود ادامه دادی و من همچنان در آتش عشق تو می‌سوزم.
بی تو دل را قرار و صبر نماند
کاتش عشقت این و آنم سوخت
هوش مصنوعی: بدون تو، دل آرامش و صبری ندارد؛ آتش عشقت مرا می‌سوزاند.
گفتم آهی کشم ز سوز جگر
آه کز آتش زبانم سوخت
هوش مصنوعی: گفتم از شدت ناراحتی نفسی عمیق بکشم، اما افسوس که آتش درد و رنج در دل و زبانم مرا سوزانده است.
یک نشان از تو نا شده پیدا
شوق هم نام و هم نشانم سوخت
هوش مصنوعی: با دیدن یک علامت از تو، شور و شوقی در من ایجاد شد که نام و نشانی مشترک با تو دارد و این احساس باعث شد که دلم بسوزد.
چون نسوزد ز آه من دل دوست
که دل دشمن از فغانم سوخت
هوش مصنوعی: اگر دل دوست از درد و آه من آسیب نبیند، دل دشمن به خاطر زجر و فریاد من خواهد سوخت.
آه کان ماه مهربان عمری
ساخت چون عود و ناگهانم سوخت
هوش مصنوعی: اه ای ماه مهربان، تو با زیبایی و لطافت خود عمری را مانند عود سوزاندی، اما ناگهان همه چیز به پایان رسید و من به شدت آسیب دیدم.
آتشی بود آب چشم حسین
که از او جمله خان و مانم سوخت
هوش مصنوعی: آب چشم حسین مانند آتشی بود که باعث سوختن تمام دار و ندارم شد.