شمارهٔ ۲۰۰
یارب مه تابان من یا نور ربانی است این
عیسی چارم آسمان یا یوسف ثانی است این
فراش دردش سوی دل آمد که جاروبی زند
در خانه غوغا دید و گفت یارب چه افغانی است این
خلوتسرای خاص شه و آنگه در او نامحرمان
زینسان روا دارد کسی آخر چه حیوانی است این
بیرون کشید آن جمله را از عشق آورد آتشی
میسوخت بام و خانه را گفتم مسلمانی است این
گفتا که ای نادان برو کاندر ضلالی تو گرو
بی تو و نه این رخت تو در خورد سلطانی است این
چون خانه شد پاک از همه آورد تخت و رختها
گفتا که میدارش نگه کز فضل ربانی است این
ناگاه آمد جذبه ای و آزاد کرد از من مرا
گفتم شهست این گفت نی چاوش خاقانی است این
وانگاه آمد پرتوی آتش کشی هستی کشی
چون رفتم از خود گفت این سبحات سبحانی است این
این بس رخ دلدار خود دیدم بچشم یار خود
بیخود شنیدم این ندا کانوار رحمانی است این
خاموش کن اکنون حسین کانجا نمیگنجد سخن
زین پس بگرد تن متن کآسایش جانی است این
غربت چو دربان بر درش بنشست و راند اغیار را
من نیز رفتم گفت رو هنگام دربانی است این
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یارب مه تابان من یا نور ربانی است این
عیسی چارم آسمان یا یوسف ثانی است این
هوش مصنوعی: ای پروردگار، آیا این ماه درخشان، نور الهی نیست؟ آیا این شخص که به زیبایی عیسی در آسمان میدرخشد، یوسف دومی نیست؟
فراش دردش سوی دل آمد که جاروبی زند
در خانه غوغا دید و گفت یارب چه افغانی است این
هوش مصنوعی: خدمتکار دردش به قلبش سرایت کرد و وقتی در خانه جنجال و هیاهو را دید، به آسمان نالید و گفت: "پروردگارا، این چه غوغایی است؟"
خلوتسرای خاص شه و آنگه در او نامحرمان
زینسان روا دارد کسی آخر چه حیوانی است این
هوش مصنوعی: در مکانی خاص که متعلق به شاه است، اگر در آنجا کسی به این شکل با نامحرمان رفتار کند، نشاندهندهی چه نوع انسانیتی است.
بیرون کشید آن جمله را از عشق آورد آتشی
میسوخت بام و خانه را گفتم مسلمانی است این
هوش مصنوعی: او تمام آن احساسات را از عشق بیرون کشید و آتشی برپا کرد که بام و خانه را میسوزاند. گفتم این نشان از ایمان و مسلمانی است.
گفتا که ای نادان برو کاندر ضلالی تو گرو
بی تو و نه این رخت تو در خورد سلطانی است این
هوش مصنوعی: گفت: ای نادان، برو و بدان که تو در گمراهی هستی. تو به دور از حقیقتی و این جامهات شایسته مقام سلطنت نیست.
چون خانه شد پاک از همه آورد تخت و رختها
گفتا که میدارش نگه کز فضل ربانی است این
هوش مصنوعی: پس از آنکه خانه به طور کامل از هر چیزی پاک و تمیز شد، تخت و وسایل را به آنجا آورد و گفت: باید از این نعمت نگهداری کرد، زیرا این هدیهای از سوی خداوند است.
ناگاه آمد جذبه ای و آزاد کرد از من مرا
گفتم شهست این گفت نی چاوش خاقانی است این
هوش مصنوعی: ناگهان نیرویی قوی به من دست داد و مرا از قید و بندها آزاد کرد. گفتم که این حالت ناشی از قدرت و مقام شاه است، اما گفت نه، این حالتی است که از خاقانی میآید.
وانگاه آمد پرتوی آتش کشی هستی کشی
چون رفتم از خود گفت این سبحات سبحانی است این
هوش مصنوعی: در آن لحظه، نوری از آتش به وجود آمد که وجود من را به شدت فرا گرفت. وقتی از خودم دور شدم، این زیبایی و لطافت را حس کردم که نشانهای از وجودی متعالی و الهی است.
این بس رخ دلدار خود دیدم بچشم یار خود
بیخود شنیدم این ندا کانوار رحمانی است این
هوش مصنوعی: من این زیبایی را در چشمان محبوبم دیدم و از صدای او به شدت تحت تأثیر قرار گرفتم. این صدا مرا به یاد لطف و رحمت الهی انداخت.
خاموش کن اکنون حسین کانجا نمیگنجد سخن
زین پس بگرد تن متن کآسایش جانی است این
هوش مصنوعی: همین حالا سکوت کن ای حسین، زیرا در اینجا دیگر جایی برای صحبت نیست. از این پس به جستجوی متن بپرداز، چرا که آرامش روحی در آن نهفته است.
غربت چو دربان بر درش بنشست و راند اغیار را
من نیز رفتم گفت رو هنگام دربانی است این
هوش مصنوعی: وقتی غم غربت بر در زندگیم نشسته و دیگران را از خودم دور کرده، من هم به دنبال رهایی از این وضعیت رفتم و گفتم که لحظهای برای دوری از این درد است.