گنجور

شمارهٔ ۱۹۰

با کس حدیث عشق تو گفتن نمی توان
دریست در عشق که سفتن نمی توان
لب بسته همچو غنچه و دلخون چو لاله ام
بی باد رحمت تو شکفتن نمی توان
در دل هوای یار نیارم نگاهداشت
مهری درون ذره نهفتن نمی توان
آزار خاکپای تو ما را طریق نیست
زانرو بچهره راه تو رفتن نمی توان
از رحم تا دل تو بسوزد بحال من
احوال خویش پیش تو گفتن نمی توان
ترک کمان کشم بکمین میکشد ولی
ترک هوای عشق گرفتن نمی توان
گفتا حسین شب ز سر کوی ما برو
کز ناله های زار تو خفتن نمی توان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با کس حدیث عشق تو گفتن نمی توان
دریست در عشق که سفتن نمی توان
هوش مصنوعی: گفتگو درباره عشق تو با دیگران امکان‌پذیر نیست، زیرا در عشق نمی‌توان به راحتی همه چیز را به زبان آورد.
لب بسته همچو غنچه و دلخون چو لاله ام
بی باد رحمت تو شکفتن نمی توان
هوش مصنوعی: مانند غنچه‌ای هستم که لب‌هایم بسته است و دل‌زده همچون لاله‌ای. بدون وجود نسیم رحمت تو، قادر به شکفتن و باز شدن نیستم.
در دل هوای یار نیارم نگاهداشت
مهری درون ذره نهفتن نمی توان
هوش مصنوعی: در دل من به یاد معشوق، جایی برای نگه‌داشتن محبت نیست؛ چرا که نمی‌توانم مهر را در ذره‌ای پنهان کنم.
آزار خاکپای تو ما را طریق نیست
زانرو بچهره راه تو رفتن نمی توان
هوش مصنوعی: آزار پاهای تو برای ما راهی برای عبور نگذاشته است، به همین دلیل نمی‌توانیم به سمت چهره‌ات حرکت کنیم.
از رحم تا دل تو بسوزد بحال من
احوال خویش پیش تو گفتن نمی توان
هوش مصنوعی: از زمانی که به دنیا آمده‌ام تا به حال، دلم برای احوال خودم در پیش تو می‌سوزد و نمی‌توانم آن را به تو بگویم.
ترک کمان کشم بکمین میکشد ولی
ترک هوای عشق گرفتن نمی توان
هوش مصنوعی: من از تیرکمان می‌کشم به کمین، اما نمی‌توانم عشق را ترک کنم.
گفتا حسین شب ز سر کوی ما برو
کز ناله های زار تو خفتن نمی توان
هوش مصنوعی: گفت حسین که از خیابان ما برو، زیرا ناله‌های غم‌انگیز تو اجازه خوابیدن را نمی‌دهد.