شمارهٔ ۱۸۶
ای دل از وحشت سرای دار گیتی کن کران
بال همت باز کن بر پر بر اوج لامکان
چون قبای جان تو دارد طرازی از بقا
دامن همت ز گرد عالم فانی فشان
در نورد این فرش خاکی را که هنگام عروج
هست مرغ همتت را عرش کمتر آشیان
در مغیلان گاه غولانت چرا باید نشست
چون چراگاهت مقرر گشت در گلزار جان
سرمه چشم دل از خاک سیاه فقر کن
پیش از آنساعت که گردد استخوانت سرمه دان
کشتی عمرت از این غرقاب کی یابد نجات
تا هوای نفس تو باد است و شهوت بادبان
چون همای همتت بگشاد بال کبریا
باشد از یک بیضه کمتر پیش او هفت آسمان
از پی اسرار اسری شبروی کن شبروی
تا براق دولتت را برق نبود همعنان
گر بخلوتخانه وحدت ترا باری بود
خویشتن چون حلقه باری از درونشان در نشان
دلدل دل در چراگاه از ریاض خلد ساز
چشم آخر بین تو بند از آخور آخر زمان
از نوید عاطفت والله یدعوا گوش کن
تا ترا رضوان شود در روضه کمتر میزبان
توشه ای از خوشه چرخ و ثوابت کم طلب
چون خران کاه کش کمجوی راه کهکشان
چشم بر قرص مه و خورشید تا کی باشدت
بگذر و بگذار با دونان گیتی این دونان
زین ابای بی نمک دستت میالا تا شوی
بر سر خوان ابیت عند ربی میهمان
پاسبان بر بام قصرت از قصور همت است
بندگی کن تا شود حفظ خدایت پاسبان
سایبان از فضل حق گر هست هیچت باک نیست
بر در و دیوار قصرت گر نباشد سایبان
همدمی چون نیست پیدا راز پنهان خوشتر است
محرمی چون نیست حاصل مهر بهتر بر دهان
زین زبان دانی شوی فردا زبانی را زبون
گر تو نتوانی شدن امروز مالک بر زبان
بر در و دیوار کثرت آتش دل چون زنی
یابی از توفیق حق بر بام وحدت نردبان
گر غبار بندگی سازی طراز آستین
بر در قربت توانی گشت خاک آستان
دم ز آوا برکش و با رنگ بی رنگی بساز
رنگ و آوا را بهل با ارغوان و ارغنان
بادیه پر غول و تو در خواب غفلت مانده ای
با چنین خفتن عجب باشد اگر یابی امان
کعبه مقصود دور است و تو غافل خفته ای
خیز و محمل بند چون در جنبش آمد کاروان
قافله بگذشت و تو بانگ درا می نشنوی
زانکه هست از جوش غفلت گوش جان تو گران
مال و سر افشان بپای فقر و جان ایثار کن
کین متاع نازنین ناید بدستت رایگان
چون نجیب فقر آمد زیر زینت کی کند
حادثات دهر سوی تو جنیبتها روان
دیده از عیب همه اسرار باید دوختن
تا زبانت گردد از اسرار غیبی ترجمان
مرد معنی را ز قول و فعل میباید شناخت
راه حق نتوان سپردن با رداء و طیلسان
طیلسان بر دوش تو سودی نخواهد داشتن
چون تو با معجر برون آئی از این طی لسان
تا تو با خویشی نیابی هرگز از جانان خبر
بی نشان شو تا توانی یافت از وصلش نشان
از هویت دم زنی باشی عزیز هر دو کون
با هوا همراه گردی آیدت ذل هوان
کی رسی از لا بالا تا نباشد مرترا
مرکب لاهوت از الا و هو در زیر ران
دل بوسواس امل دور افتد از حضرت بلی
آدم از یک وسوسه بیرون شد از صدر جنان
راه حق در پیش و رهبر نفس هشداری حسین
منزلت پر آفتست و غول داری دیده بان
نفس چون در ملک خورسندی برافرازد علم
خسروش خاسر نماید هم بود طاغی طغان
گر ز سر نیستی و هستیت باشد خبر
کی شود از نیستی غمگین ز هستی شادمان
عمر کوته شد سکندر را بدان ملکی که هست
خضر را با مفلسی بنگر حیات جاودان
ای خداوندی که بر مرصاد جانها حاکمی
جان ما را زین رصدگاه حوادث وارهان
فکر سودای جهان جان مرا محبوس کرد
جان خلاصم ده ز فکر اینم و سودای آن
پادشاها از کمال لطف خود ده جذبه ای
وانگه این بیچاره را از ننگ هستی وارهان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دل از وحشت سرای دار گیتی کن کران
بال همت باز کن بر پر بر اوج لامکان
هوش مصنوعی: ای دل، از ترس زندگی در این دنیا دل نکن و پرچم همت را بلند کن تا بر فراز آسمانها پرواز کنی.
چون قبای جان تو دارد طرازی از بقا
دامن همت ز گرد عالم فانی فشان
هوش مصنوعی: چون جان تو زیبایی و جاودانگی دارد، پس باید تلاش و همتت را از گرد و غبار این دنیا و جهان فانی دور کنی.
در نورد این فرش خاکی را که هنگام عروج
هست مرغ همتت را عرش کمتر آشیان
هوش مصنوعی: پرندهی آرزوهای تو باید از این زمین گذر کند؛ چون هنگام پرواز، جایگاهش بالاتر از عرش است و نباید در زمین محدود بماند.
در مغیلان گاه غولانت چرا باید نشست
چون چراگاهت مقرر گشت در گلزار جان
هوش مصنوعی: در مکانی که غولها و موجودات بزرگ وجود دارند، چرا باید وقتم را تلف کنم؟ وقتی که زندگی و روح من به زیبایی و آرامش گلزارها تأسیس شده است.
سرمه چشم دل از خاک سیاه فقر کن
پیش از آنساعت که گردد استخوانت سرمه دان
هوش مصنوعی: چشم دل خود را با سرمهای از خاک سیاه فقر بیارایید، پیش از آنکه زمان بگذرد و استخوانهای شما سرمهدان شود.
کشتی عمرت از این غرقاب کی یابد نجات
تا هوای نفس تو باد است و شهوت بادبان
هوش مصنوعی: عمر تو مانند کشتیای است که در طوفانی غرقاب در حال حرکت است و نمیتواند نجات یابد، چرا که تو همچنان به خواستهها و تمایلات نفسانیات وابستهای و آنها همچون بادبان کشتی را حرکت میدهند.
چون همای همتت بگشاد بال کبریا
باشد از یک بیضه کمتر پیش او هفت آسمان
هوش مصنوعی: وقتی اراده و همت تو پر باز کند، مقام تو به اندازهای بلند خواهد بود که از یک تخم مرغ نیز کمتر نمیارزد که در برابر او هفت آسمان وجود دارد.
از پی اسرار اسری شبروی کن شبروی
تا براق دولتت را برق نبود همعنان
هوش مصنوعی: برای درک رازها و حقایق، به دنبال روشنایی و آگاهی برو، چون اگر شبرو و پر سرعت باشی، موفقیت و شکوه تو به مانند نور درخشان خواهد بود.
گر بخلوتخانه وحدت ترا باری بود
خویشتن چون حلقه باری از درونشان در نشان
هوش مصنوعی: اگر در خلوتخانهی وحدت، تو بارِ سنگینی بر دوش داری، خودت را مانند حلقهای درونی نشان بده.
دلدل دل در چراگاه از ریاض خلد ساز
چشم آخر بین تو بند از آخور آخر زمان
هوش مصنوعی: دل شاد و آرامی که در باغ بهشتی همچون چراگاهی سرسبز است، حالا چشم تو را به خود جذب کرده و در انتهای مسیر، دورنمایی از رهایی را نشان میدهد.
از نوید عاطفت والله یدعوا گوش کن
تا ترا رضوان شود در روضه کمتر میزبان
هوش مصنوعی: از خبر محبت و احساساتت، به خدا گوش بده. تا این که با رضایت و خوشحالی در بهشت، کمتر منتظر مهمان دیگر باشی.
توشه ای از خوشه چرخ و ثوابت کم طلب
چون خران کاه کش کمجوی راه کهکشان
هوش مصنوعی: از زندگی بهرهای از خوبیها و نعمتها بردار، زیرا آنچه که همیشه ثابت و پابرجاست، کمطلبی را نمیپسندد. مانند خرها که در جستجوی کاه هستند، به دنبال خوشبختی و راهی برای رسیدن به عالیترین مقامات باشید.
چشم بر قرص مه و خورشید تا کی باشدت
بگذر و بگذار با دونان گیتی این دونان
هوش مصنوعی: به چه مدت میخواهی به زیبایی و روشنایی ماه و خورشید نگاه کنی؟ بهتر است که از این زیباییها بگذری و با افرادی که در دنیا ارزش کمتری دارند، همنشینی نکنی.
زین ابای بی نمک دستت میالا تا شوی
بر سر خوان ابیت عند ربی میهمان
هوش مصنوعی: از این لباس بیمزه و بیخاصیت دوری کن تا بتوانی مهمان سفرهای شوی که در آن نزد خدا مقام و ارزشی داری.
پاسبان بر بام قصرت از قصور همت است
بندگی کن تا شود حفظ خدایت پاسبان
هوش مصنوعی: نگهبان بر بام قصر تو، از ناتوانی اراده توست. پس تو به خدمتگزاری بپرداز تا خداوند نگهبان تو باشد.
سایبان از فضل حق گر هست هیچت باک نیست
بر در و دیوار قصرت گر نباشد سایبان
هوش مصنوعی: اگر سایبانی از نعمتهای خداوند بر سر تو باشد، نگران هیچ چیز نخواهی بود، حتی اگر دیوارها و درهای کاخ تو بدون سایبان باشند.
همدمی چون نیست پیدا راز پنهان خوشتر است
محرمی چون نیست حاصل مهر بهتر بر دهان
هوش مصنوعی: وقتی در کنار کسی برای صحبت و رازگویی نیست، بهتر است که رازها را نهان نگهداریم. چون اگر همدمی برای بیان محبت و احساسات وجود نداشته باشد، بیفایده است که آنها را بیان کنیم.
زین زبان دانی شوی فردا زبانی را زبون
گر تو نتوانی شدن امروز مالک بر زبان
هوش مصنوعی: اگر امروز نتوانی زبانات را کنترل کنی، روزی ممکن است تسلط و تسلط بر زبانی را به دست آوری.
بر در و دیوار کثرت آتش دل چون زنی
یابی از توفیق حق بر بام وحدت نردبان
هوش مصنوعی: وقتی که دل پر از آتش آرزوها و آرمانهاست، اگر به توفیق الهی دست پیدا کنی، میتوانی به سطحی بالاتر و وحدتی دست یابی.
گر غبار بندگی سازی طراز آستین
بر در قربت توانی گشت خاک آستان
هوش مصنوعی: اگر لباس خواری و بندگی را برگزینی، میتوانی با افتخار بر آستان عبادت تو بایستی و خود را به خاک آنجا نزدیک کنی.
دم ز آوا برکش و با رنگ بی رنگی بساز
رنگ و آوا را بهل با ارغوان و ارغنان
هوش مصنوعی: از صدای روحبخش دم بزن و با رنگی که هیچ رنگی ندارد، به خلق رنگ و صدا ادامه بده و آن را با رنگهای ارغوانی و زعفرانی ترکیب کن.
بادیه پر غول و تو در خواب غفلت مانده ای
با چنین خفتن عجب باشد اگر یابی امان
هوش مصنوعی: در دشت پر از خطر و وحشت، تو در خواب بیخبری به سر میبری. با این حال، اگر به مشکلات و نامرئیها دقت نکردهای، چگونه میتوانی انتظار داشته باشی که از آسیبها در امان بمانی؟
کعبه مقصود دور است و تو غافل خفته ای
خیز و محمل بند چون در جنبش آمد کاروان
هوش مصنوعی: کعبه نماد هدف است و تو غافل و در خواب به سر میبری. برخیز و زودتر آماده شو، زیرا وقتی کاروان به حرکت درمیآید، وقت غفلت تمام شده است.
قافله بگذشت و تو بانگ درا می نشنوی
زانکه هست از جوش غفلت گوش جان تو گران
هوش مصنوعی: قافله دیگه رد شده و تو صدای درا رو نمیشنوی، چون غفلت باعث شده که گوش جانت سنگین بشه.
مال و سر افشان بپای فقر و جان ایثار کن
کین متاع نازنین ناید بدستت رایگان
هوش مصنوعی: اموال و جان خود را برای فقر و ایثار کردن خرج کن، زیرا این نعمت گرانبها به راحتی به دست نمیآید.
چون نجیب فقر آمد زیر زینت کی کند
حادثات دهر سوی تو جنیبتها روان
هوش مصنوعی: وقتی فقر به نجابت و افتخار خود دست یابد، دیگر حوادث و مشکلات زمانه چه تأثیری بر تو خواهند داشت؟
دیده از عیب همه اسرار باید دوختن
تا زبانت گردد از اسرار غیبی ترجمان
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی از اسرار پنهان و غیبی صحبت کنی، باید چشم خود را به روی عیوب دیگران ببندی و به آنها توجه نکنیم.
مرد معنی را ز قول و فعل میباید شناخت
راه حق نتوان سپردن با رداء و طیلسان
هوش مصنوعی: برای درک واقعی یک فرد، باید به گفتار و رفتار او نگاه کرد. مسیر درست را نمیتوان تنها با ظواهر و لباسهای زینتی پیدا کرد.
طیلسان بر دوش تو سودی نخواهد داشتن
چون تو با معجر برون آئی از این طی لسان
هوش مصنوعی: وقتی تو با حجاب و روشی خاص از این دنیا خارج شوی، هیچ چیز دیگری فایدهای نخواهد داشت.
تا تو با خویشی نیابی هرگز از جانان خبر
بی نشان شو تا توانی یافت از وصلش نشان
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو با دوستان و خواص خود نزدیکی و ارتباطی نداشته باشی، هرگز نمیتوانی از محبوب خبری به دست آوری. در صورتی که میخواهی نشانهای از وصال او پیدا کنی، باید به دنبال ارتباط و نزدیکی باشی.
از هویت دم زنی باشی عزیز هر دو کون
با هوا همراه گردی آیدت ذل هوان
هوش مصنوعی: وقتی از هویت و ویژگیهای خود سخن میگویی، عزیزم، هر دو جنبه وجودت با آرزوها و خواستههایت همنوایی پیدا میکند و این هماهنگی میتواند به تو عزت و آرامش ببخشد.
کی رسی از لا بالا تا نباشد مرترا
مرکب لاهوت از الا و هو در زیر ران
هوش مصنوعی: هرگز به مقام و مرتبهای بالا نخواهی رسید، مگر اینکه مرکب وجودت از نیروی الهی و معنوی ساخته شده باشد و آن نیروی الهی در وجود تو جاری باشد.
دل بوسواس امل دور افتد از حضرت بلی
آدم از یک وسوسه بیرون شد از صدر جنان
هوش مصنوعی: دل انسان به خاطر نگرانیها و وسواسهای بیمورد، از مقامهای بالا و معنوی دور میشود. همانطور که آدم از بهشت تنها به خاطر یک وسوسه بیرون رانده شد.
راه حق در پیش و رهبر نفس هشداری حسین
منزلت پر آفتست و غول داری دیده بان
هوش مصنوعی: در مسیر حق، حسین به عنوان راهنما و هشداری برای ما قرار دارد. منزلت او با چالشها و خطرات زیادی همراه است و باید مراقب بود.
نفس چون در ملک خورسندی برافرازد علم
خسروش خاسر نماید هم بود طاغی طغان
هوش مصنوعی: به هنگام خوشحالی و شادی، نفس انسان به رفعت و تعالی میرسد و در این شرایط، حتی بزرگترین جباران و ستمگران نیز به زوال و شکست میافتند. این نفس، در اوج شادی، میتواند سرکش و نافرمان شود.
گر ز سر نیستی و هستیت باشد خبر
کی شود از نیستی غمگین ز هستی شادمان
هوش مصنوعی: اگر از وجودت خبری نیست و فقط به فکر نیستی، چگونه میتوانی از نبودن غمگین باشی یا از وجود شادمان؟
عمر کوته شد سکندر را بدان ملکی که هست
خضر را با مفلسی بنگر حیات جاودان
هوش مصنوعی: عمر اسکندر به دلیل سلطنت و قدرتش کوتاه شد، اما فردی مانند خضر که زندگیاش به طول انجامید، در فقر و نداری زندگی میکند. این نشان میدهد که زندگی جاودانه به ثروت و مقام بستگی ندارد.
ای خداوندی که بر مرصاد جانها حاکمی
جان ما را زین رصدگاه حوادث وارهان
هوش مصنوعی: ای پروردگاری که بر نظارت جانها مسلطی، جان ما را از این تماشاگاه حوادث نجات بده.
فکر سودای جهان جان مرا محبوس کرد
جان خلاصم ده ز فکر اینم و سودای آن
هوش مصنوعی: اندیشه و آرزوی دنیا روح من را در بند کرده است، پس ای جان، مرا از این افکار و آرزوها آزاد کن.
پادشاها از کمال لطف خود ده جذبه ای
وانگه این بیچاره را از ننگ هستی وارهان
هوش مصنوعی: ای پادشاه، لطف خود را شامل حال فرما و آن چنان تأثیری در دل این بیچاره بگذار که او را از عذاب و ننگ وجود در دنیا آزاد کنی.