شمارهٔ ۱۸۵
الا ای طایر سدره نشیمن
چرا کردی در این کاشانه مسکن
ترا از بهر جولانگاه نزهت
فراز عرش رحمانست گلشن
تو ای شهباز قدسی چون کبوتر
طناب حرص کردی طوق گردن
هلا ای رستم پیکار وحدت
فرو مگذار اندر چاه بیژن
چو جغد ای طایر قدسی نشاید
بسر بردن در این ویرانه گلخن
تو اندر خانه تاریک و عالم
ز خورشید حقایق گشته روشن
گر از خانه برون نتوانی آمد
برای روشنی بگذار روزن
دل مردان نرفتی زانکه هردم
فریبت میدهد نیرنگ این زن
تو چون طفلی و عالم چون مشیمه
مخور خون زانکه شد هنگام زادن
قبائی از بقا چون داد شاهت
ز دوش جان لباس تن بیفکن
برای اقتباس نور بگذر
ز رخت خویش در وادی ایمن
دهن بسته چو غنچه چند باشی
چو گل خنده زنان بیرون شو از تن
چو خواندی نکته الحق عریان
چو کرم پیله گرد خویش کم تن
ز سر عشق آبستن شود دل
اگر نفس از هوا گردد ستردن
گریبانت بدست آور ز چاکی
بکش بر طارم افلاک دامن
چو در جنگ آمدی با نفس و شیطان
بچنگ آور ز حکمت تیغ و جوشن
ز چنگ دیو نفس ار باز رستی
نتابد پنجه تو گیو و بهمن
بسان طره مشکین خوبان
دل مسکین هر بیچاره مشکن
که از آه جگر سوز ضعیفان
بسوزد ماه را ناگاه خرمن
روا داری که بر دیوار عمرت
رسد از آهشان سنگ فلاخن
اگر مرد رهی دست ارادت
بدامان شه آفاق در زن
بدرگاه علی نه روی خدمت
که درگاه علی اعلا و اعلن
معانی حقایق زو محقق
مبانی و دقایق زو مبین
ز یمن ذات او احکام ملت
باقوای حجج گشته مبرهن
من از تعلیم آن شاه یگانه
فرو خواندم ز علم دین چنان فن
که در شرح معانی و بدیعش
زبان عقل کل گشته است الکن
همای همتم از یمن جاهش
فراز عرش میسازد نشیمن
مرا بر خوان همت نسر طایر
بود کمتر ز یک مرغ مسیمن
سریر سدره ادنی پایه دیدم
چو بر درگاه او گشتم ممکن
بچشم همت من می نماید
سپهر و هرچه در وی نیم ارزن
الا ای ساقی خمخانه عشق
بده دردی درد عشقم ازدن
مرا بر چهره خود ساز واله
درخت عقل من از بیخ برکن
بیک جرعه ز لوح دل فرو شوی
روایات احادیث معنعن
مرا در نفی کلی محو گردان
خلاصم ده ز احوال لم و لن
تولا چون بدرگاه تو کردم
تبرا میکنم از شر خود من
از ایرا در همه اطراف گیتی
مرا بدتر ز من کس نیست دشمن
حسین خسته را از فضل دریاب
که فضل تست عین فیض ذوالمن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
الا ای طایر سدره نشیمن
چرا کردی در این کاشانه مسکن
هوش مصنوعی: ای پرندهی سدره، چرا در این خانهی خاکی اقامت گزیدی؟
ترا از بهر جولانگاه نزهت
فراز عرش رحمانست گلشن
هوش مصنوعی: تو برای خوشی و زیبایی به اوج آسمان و بهشت تعلق داری، مانند گلشنی که در عرش خداوند سرسبز و خرم است.
تو ای شهباز قدسی چون کبوتر
طناب حرص کردی طوق گردن
هوش مصنوعی: ای پرندهٔ آسمانی، مانند کبوتر، به خاطر حرص و طمع خود، بند و زنجیرهای گردن خود را به گردن انداختهای.
هلا ای رستم پیکار وحدت
فرو مگذار اندر چاه بیژن
هوش مصنوعی: ای رستم، در نبرد با یکپارچگی دست برندار و مانند بیژن به چاه نرو.
چو جغد ای طایر قدسی نشاید
بسر بردن در این ویرانه گلخن
هوش مصنوعی: ای جغد، تو که پرندهای پاک و قدسی هستی، شایسته نیست در این ویرانه و تاریکی زندگی کنی.
تو اندر خانه تاریک و عالم
ز خورشید حقایق گشته روشن
هوش مصنوعی: تو در دنیای تاریک زندگی میکنی، اما حقیقتها مانند نور خورشید، Surrounding شما را روشن کردهاند.
گر از خانه برون نتوانی آمد
برای روشنی بگذار روزن
هوش مصنوعی: اگر نمیتوانی از خانه بیرون بروی تا روشنی ببینی، پس بگذار که نور از شکاف خانه به داخل بیفتد.
دل مردان نرفتی زانکه هردم
فریبت میدهد نیرنگ این زن
هوش مصنوعی: دل مردان، به خاطر نیرنگها و فریبهای این زن، همواره در خطر است و هر لحظه ممکن است دچار فریب شود.
تو چون طفلی و عالم چون مشیمه
مخور خون زانکه شد هنگام زادن
هوش مصنوعی: تو مانند کودکی هستی و عالم مانند شکم مادر، نباید خون بریزی زیرا زمان زایمان فرا رسیده است.
قبائی از بقا چون داد شاهت
ز دوش جان لباس تن بیفکن
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه جاودانگی را به تو عطا کند، به یاد داشته باش که باید از لباس جسمانی خود جدا شوی و آن را کنار بگذاری.
برای اقتباس نور بگذر
ز رخت خویش در وادی ایمن
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی نور و روشنی را به دست آوری، باید از خودت و آنچه که به آن وابستهای بگذری و به یک مکان امن و آرام بروی.
دهن بسته چو غنچه چند باشی
چو گل خنده زنان بیرون شو از تن
هوش مصنوعی: چرا باید خاموش بمانی و مانند غنچه در خود را ببندی؟ با خوشی و خنده مانند گل خود را آزاد کن و از درون بیرون بیا.
چو خواندی نکته الحق عریان
چو کرم پیله گرد خویش کم تن
هوش مصنوعی: وقتی حقیقت را درک کردی، مثل پیلهای که دور خودش کرم پیچیده است، از خودت رها شو و درون خودت نمان.
ز سر عشق آبستن شود دل
اگر نفس از هوا گردد ستردن
هوش مصنوعی: اگر دل از عشق پر شود، حتی نفس کشیدن از هوای دنیایی نیز بیفایده خواهد بود.
گریبانت بدست آور ز چاکی
بکش بر طارم افلاک دامن
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش، به دستاوردهای بالایی برس و در زندگی، سرود موفقیت را به گوش عالم برسان.
چو در جنگ آمدی با نفس و شیطان
بچنگ آور ز حکمت تیغ و جوشن
هوش مصنوعی: زمانی که با نفس و شیطان در جنگ هستی، از دانش و حکمت خود همچون تیغ و زره استفاده کن تا پیروز شوی.
ز چنگ دیو نفس ار باز رستی
نتابد پنجه تو گیو و بهمن
هوش مصنوعی: اگر از چنگال شیطان نفس خود رهایی یابی، دیگر هیچ کس نمیتواند به تو آسیب بزند و تو در برابر مشکلات به مانند گیو و بهمن قوی و نیرومند خواهی بود.
بسان طره مشکین خوبان
دل مسکین هر بیچاره مشکن
هوش مصنوعی: مانند گیسوان مشکی زیباییها، دل بیچاره هر کسی را نشکن.
که از آه جگر سوز ضعیفان
بسوزد ماه را ناگاه خرمن
هوش مصنوعی: آه و نالههای عمیق و دلسوز ضعیفان میتواند بهطور ناگهانی ماه را به آتش بکشد و بسوزاند.
روا داری که بر دیوار عمرت
رسد از آهشان سنگ فلاخن
هوش مصنوعی: اجازه میدهی که غمها و دردهای دیگران بر زندگیات سایه بیفکنند و سنگینی آنها را احساس کنی؟
اگر مرد رهی دست ارادت
بدامان شه آفاق در زن
هوش مصنوعی: اگر در مسیر زندگی، به یک هدف والا و بزرگ دست یابی داری، باید با تمام وجود به آن هدف احترام بگذاری و تلاش کنی تا به آن نزدیک شوی.
بدرگاه علی نه روی خدمت
که درگاه علی اعلا و اعلن
هوش مصنوعی: در پیشگاه علی نباید به خدمت بشتابید، زیرا مقام علی بسیار بلند و معتبر است.
معانی حقایق زو محقق
مبانی و دقایق زو مبین
هوش مصنوعی: معانی و حقایق از او به وضوح نمایان میشود و اصول و جزئیات به وسیله او روشن میگردد.
ز یمن ذات او احکام ملت
باقوای حجج گشته مبرهن
هوش مصنوعی: از برکت وجود او، قوانین و احکام ملت به وضوح و وضوح کامل نمایان شده است.
من از تعلیم آن شاه یگانه
فرو خواندم ز علم دین چنان فن
هوش مصنوعی: من از آموزههای آن پادشاه بینظیر آموختم که چگونه از دانش دین بهرهبرداری کنم و به فنون آن تسلط پیدا کنم.
که در شرح معانی و بدیعش
زبان عقل کل گشته است الکن
هوش مصنوعی: در توضیح این کلمات و زیباییهای آن، عقل نمیتواند به درستی صحبت کند و دچار نقص شده است.
همای همتم از یمن جاهش
فراز عرش میسازد نشیمن
هوش مصنوعی: پرندهی آرزوهایم از نعمتهای او به بلندای عرش، جایگاهی برای سکونت و آرامش میسازد.
مرا بر خوان همت نسر طایر
بود کمتر ز یک مرغ مسیمن
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به این موضوع اشاره میکند که من بر سر سفرهٔ تلاش و کوشش خود، از رویای ساده و کوچکی بهرهمندم؛ این رویا و آرزو به قدری اندک و معمولی است که از آنچه امیدوارم، کمتر است. به عبارت دیگر، آرزوها و اهداف من در مقایسه با آنچه که در واقعیت وجود دارد، بسیار کوچک و ناچیز به نظر میرسند.
سریر سدره ادنی پایه دیدم
چو بر درگاه او گشتم ممکن
هوش مصنوعی: به نزدیکی درگاه او، تختی از درخت سدر را دیدم که مانند پایهای برای ورودی قرار داشت.
بچشم همت من می نماید
سپهر و هرچه در وی نیم ارزن
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده من، آسمان و هر آنچه در آن وجود دارد، ناچیز و بیارزش به نظر میرسد.
الا ای ساقی خمخانه عشق
بده دردی درد عشقم ازدن
هوش مصنوعی: ای ساقی، در میخانه عشق، لطفاً درد و رنج عشقم را به من بده.
مرا بر چهره خود ساز واله
درخت عقل من از بیخ برکن
هوش مصنوعی: به من اجازه بده تا چهرهام را با عشق و شوق بیارایم، زیرا ریشههای اندیشهام از بیخ و بن باید بر کنده شود.
بیک جرعه ز لوح دل فرو شوی
روایات احادیث معنعن
هوش مصنوعی: با یک جرعه از دریای دل، به عمق داستانهای نقل شده از احادیث پای میگذاری.
مرا در نفی کلی محو گردان
خلاصم ده ز احوال لم و لن
هوش مصنوعی: من را در نقیض کلی غرق کن و از حالتهای «لم» و «لن» رهایم کن.
تولا چون بدرگاه تو کردم
تبرا میکنم از شر خود من
هوش مصنوعی: وقتی به درگاه تو روی آوردم و به تو تعلق پیدا کردم، از بدیهای خودم فاصله میگیرم و از آنها بیزاری میجویم.
از ایرا در همه اطراف گیتی
مرا بدتر ز من کس نیست دشمن
هوش مصنوعی: در سراسر جهان، هیچ کس بدتر از من برای خودم نیست و دشمنی برایم وجود ندارد.
حسین خسته را از فضل دریاب
که فضل تست عین فیض ذوالمن
هوش مصنوعی: به حسین خسته توجه کن و او را یاری کن، زیرا که فضل تو، خود نشانهای از نعمت و بخشش الهی است.