شمارهٔ ۱۸۱
گذشت عمر و خلاص از محن نمییابم
دوای درد دل ممتحن نمییابم
بجستجو همه آفاق را به پیمودم
خبر ز گمشده خویشتن نمی یابم
بهار آمد و گلها شکفت لیک چه سود
گلی که میطلبم در چمن نمی یابم
مرا ز باغ و گلستان نمیگشاید دل
که بوی او ز گل و نسترن نمی یابم
بسوخت بال و پر جان من چو پروانه
که شمع خویش بهیچ انجمن نمی یابم
چگونه چاک نگردد لباس طاقت من
که بوی یوسفم از پیرهن نمی یابم
علاج درد جدائی ز من مجوی حسین
که این وظیفه یار است من نمی یابم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گذشت عمر و خلاص از محن نمییابم
دوای درد دل ممتحن نمییابم
هوش مصنوعی: عمر من گذشت و هنوز نتوانستم رنجهایم را پشت سر بگذارم و درمانی برای دردهای دل خود پیدا نکردهام.
بجستجو همه آفاق را به پیمودم
خبر ز گمشده خویشتن نمی یابم
هوش مصنوعی: من در جستجوی همه جا به سفر رفتم، اما هنوز خبری از گمشده خودم پیدا نمیکنم.
بهار آمد و گلها شکفت لیک چه سود
گلی که میطلبم در چمن نمی یابم
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و گلها شکفتهاند، اما چه فایده دارد وقتی گلی را که به دنبالش هستم در چمن پیدا نمیکنم.
مرا ز باغ و گلستان نمیگشاید دل
که بوی او ز گل و نسترن نمی یابم
هوش مصنوعی: دل من از باغ و گلستان خوشحال نمیشود، چون بوی محبوبم را از گلها و نسترنها نمیشنوم.
بسوخت بال و پر جان من چو پروانه
که شمع خویش بهیچ انجمن نمی یابم
هوش مصنوعی: بال و پر روح من همچون پروانهای سوخت که دیگر نمیتواند شمع خود را در هیچ جمعی پیدا کند.
چگونه چاک نگردد لباس طاقت من
که بوی یوسفم از پیرهن نمی یابم
هوش مصنوعی: چطور ممکن است لباس من پاره نشود در حالی که بوی یوسف را از پیراهنم نمیگیرم؟
علاج درد جدائی ز من مجوی حسین
که این وظیفه یار است من نمی یابم
هوش مصنوعی: دنبال درمان درد جدایی من نباش حسین، چرا که این وظیفه ی یک یار است و من دیگر آن را نمییابم.