شمارهٔ ۸ - در ستایش علمی که بدان مستفیذ می توان شد
علم باید که ره نمای بود
نه فضولی شره فزای بود
جهل در داست علم درمان است
علم آب درخت ایمان است
زاب گردد درخت تازه و تر
خلق را منتفع کند ز ثمر
میوه آن درخت طوبی وش
ورع وطاعت است و خلقی خوش
علما شمع مجلس افروزند
خلق را علم و حکمت آموزند
گرچه در صورت مساکینند
ملک اسلام را سلاطینند
هست انفاس عالم عامل
همچو باد بهار با حاصل
هردو مشکین و جان فزاینده
از ره لطف حق نماینده
از یکی گل به نعمت آبستن
وز دگر دل به حکمت آبستن
خورده هریک چوخضر آب حیات
از حلاوت حدیثشان چو نبات
جان که ره بر سر معانی یافت
همچو خضر آب زندگانی یافت
علم جان دگر به جان بخشید
کز فنا جاودان امان بخشید
هر که از عین علم شد سیراب
جان او را اجل ندید به خواب
چون شود منقطع نفس زنفس
برهد مرغ جان ز بند قفس
گر ز علم و عمل نیابد پر
باشد او را ز خاک تیره مقر
اور دو بالش بود به علم و عمل
وقت پرواز بگذرد ززحل
حضرتش ارجعی همی گوید
خنک آن جان که دوست می جوید
هر که یزدان دو گام علم و عمل
داد وی را به خطوتین و صل
از خداوند علم نافع خواه
که دل غافلت کند آگاه
نشود حاصل آن علوم مگر
از کلام خدا و پیغمبر
بعد از آن از حدیث یارانش
همنشینان و دوستارانش
سخن اولیای دین نبی
نایبان محمد عربی
ره نمایی کند دل و جان را
تازه دارد درخت ایمان را
علم از وحی و کسب مقتبس است
هذیان مجادلان هوس است
سخن خوب و لهجه شیرین
گر نداری تو با کسی منشین
سخنی گو که شرع فرماید
تا از آن مستمع بیاساید
هم به اندازه گوی آن را نیز
که ز کم گفتن است مرد عزیز
سخن خوب چون شود بسیار
خوار گردد نیاورند به کار
تشنگان را مده تو چندان آب
کاب را در نظر نماند آب
خیر گویان چو در حدیث آیند
مستمع را حیات افزایند
نفس نیک نفس خوش گفتار
روح بخش است چون نسیم بهار
بوی جان زان دهن همی آید
که زبان جز به خیر نگشاید
از دهانی که شد روان هذیان
مبرز دیو خوانمش نه دهان
آن سخن نیست گوز شیطان است
زحمتش بر دماغ انسان است
سخن بد چو گند مردار است
جای بدگوی بر سر دار است
چون زبان حکیم گویا شد
مظهر سر عقل دانا شد
آن زمانی که عقل را قلم است
در بیانش فواید و حکم است
می نویسد علوم را به دهان
می کند تازه آدمی را جان
از ره سمع سوی دل ز اسرار
می رساند فواید بسیار
سیرت نطق بین که زو انسان
یافته ست امتیاز از حیوان
منبع آب زندگی ست زبان
چون از وعلم و حکمت است روان
از سخن تا سخن بسی فرق است
سخنی وحی و دیگری زرق است
سخنی ره نمای مرد و زن است
سخنی دام دیو راه زن است
سخنی هست چون نسیم بهار
که سحرگاه آید از گلزار
راحت روح و عطر بخش مشام
عاشقان را از و نصیب تمام
سخنی چون سموم آتش بار
که کند نفس آدمی افکار
هر که دارد به بند عقل زبان
باشد اندر پناه امن و امان
به سخنهای سخت دل مشکن
سنگ خارا بر آبگینه مزن
با لطیفان سخن مگوی درشت
صورت خوب نیست لایق زشت
ای دماغت مسخر سودا
به سخن مایلی چنان که تو را
به زبان کار بر نمی آید
قلمی دیگرت همی باید
تا زبان تو را دهد یاری
حبابی در خزینه نگذاری
هم زبان هم قلم نگه دارند
هر دو در جای خود به کار آرند
کافریننده در جهان صور
دو قلم ساخت از وجود بشر
در معانی یکی به کار آید
وان دگر خود صور نگار آید
قلمی بر صحایف اذهان
می نویسد فواید دو جهان
قلمی دیگر از درون بطون
می نماید نقوش گوناگون
کاتب هردو عقل و دین باید
تا کتابت کرامت افزاید
به زبان کار بر نمی آید
عضوها هم به کار می باید
هست هر عضوی آلت کاری
روح را گشته هریکی یاری
تن چوشهری وحاکمش جان است
مدد جان ز عقل و ایمان است
جان زبان را می کند گویا
تا نماید به خلق راه خدا
ره چو بنمود راه باید رفت
بنده را پیش شاه باید رفت
تا به کی ساکن جهان بودن
بی خبر از جهان جان بودن
سفری کن ز گلخن دنیی
گذری کن به گلشن معنی
عشق با شاهدان علوی باز
شاهبازی به آشیان رو باز
حیف باشد زمان تلف کردن
چون بهایم به خفتن و خوردن
عمر ضایع مکن به گل کاری
کاردانی که چیست دلداری
تا تو از کار گل بپردازی
کرده باشد زمانه صد بازی
جان بپرور به عقل و دانش و دین
تا رسی از زمین به علیین
تا تو در بند چار ارکانی
حال روحانیان کجا دانی
از خود این قید را چو برداری
با تو جویند قدسیان یاری
تو چو در خانه یی ودر نگری
سقف بینی ز چرخ بیخبری
قدم از خانه چون نهی بر بام
ماه و خورشید بینی و بهرام
گفتن از بهر کار در کار است
ورنه اینجا چه جای گفتار است
بار دیوان مباش چون او باش
طالب صحبت سلیمان باش
سر یزدان مگوی با اغیار
جوهرینه بگنج باز گذار
گوهری گر تو را به دست آید
به شهان ده که گنج را شاید
خرج کن نقدهای بازاری
تا متاعی به خانه باز آری
شمارهٔ ۷ - در وصف عشق: ذوق وجد وسماع وجان بازیشمارهٔ ۹ - در مذمت از واعظانی که به فرموده خویش عمل نکنند: ای سخن پرور بلند آواز
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
علم باید که ره نمای بود
نه فضولی شره فزای بود
هوش مصنوعی: دانش باید راه را نشان دهد و نه اینکه فقط به کنجکاوی و افکار بیهوده دامن بزند.
جهل در داست علم درمان است
علم آب درخت ایمان است
هوش مصنوعی: ناآگاهی و ignorance، خود مشکل است و دانش راهی برای حل آن به شمار میآید. دانش به مانند آبی است که درخت ایمان را سیراب میکند و آن را تقویت مینماید.
زاب گردد درخت تازه و تر
خلق را منتفع کند ز ثمر
هوش مصنوعی: درخت تازه و سرسبز به زودی به ثمر مینشیند و مردم از میوه آن بهرهمند خواهند شد.
میوه آن درخت طوبی وش
ورع وطاعت است و خلقی خوش
هوش مصنوعی: میوه آن درخت، برگرفته از تقوی و پرهیزگاری است و همچنین رفتار نیکو و خوش با دیگران را شامل میشود.
علما شمع مجلس افروزند
خلق را علم و حکمت آموزند
هوش مصنوعی: عالمها همانند شمعی هستند که در جمع میدرخشند و با دانش و حکمت خود به مردم آموزش میدهند.
گرچه در صورت مساکینند
ملک اسلام را سلاطینند
هوش مصنوعی: هرچند که در ظاهر، به نظر میرسد که در بین فقرا و مسکینان هستند، اما در واقع آنان سلطانانی هستند که بر ملک اسلام حکم میرانند.
هست انفاس عالم عامل
همچو باد بهار با حاصل
هوش مصنوعی: نفَسهای موجودات در عالم، شبیه به نسیم بهاری هستند که به زندگی و باروری میانجامد.
هردو مشکین و جان فزاینده
از ره لطف حق نماینده
هوش مصنوعی: هر دو زیبا و نشاط آور هستند و از طریق رحمت خداوند خود را نشان میدهند.
از یکی گل به نعمت آبستن
وز دگر دل به حکمت آبستن
هوش مصنوعی: از یک طرف، گل در انتظار نعمت و برکت است و از طرف دیگر، دل در حال آماده شدن برای دریافت حکمت و آگاهی است.
خورده هریک چوخضر آب حیات
از حلاوت حدیثشان چو نبات
هوش مصنوعی: هر کسی که از گفتههای آنها بهرهمند شود، مانند خضر که از آب حیات مینوشد، از شیرینی و لطف کلامشان استفاده میکند مانند گیاهانی که از آب بهره میبرند.
جان که ره بر سر معانی یافت
همچو خضر آب زندگانی یافت
هوش مصنوعی: وقتی روح به فهم عمیق معانی دست یافت، مانند خضر که به آب حیات رسید، زندگی را درک کرد.
علم جان دگر به جان بخشید
کز فنا جاودان امان بخشید
هوش مصنوعی: دانش و علم، روح جدیدی به زندگی میدهد و انسان را از زوال و نابودی نجات میدهد.
هر که از عین علم شد سیراب
جان او را اجل ندید به خواب
هوش مصنوعی: هر کسی که به معرفت و علم واقعی دست یابد، جان او هرگز به خواب مرگ نمیرود و بیخبر از آن نمیماند.
چون شود منقطع نفس زنفس
برهد مرغ جان ز بند قفس
هوش مصنوعی: زمانی که نفس انسان قطع شود، روح او همچون پرندهای از قفس رها میشود و به آزادی میپرواز کند.
گر ز علم و عمل نیابد پر
باشد او را ز خاک تیره مقر
هوش مصنوعی: اگر فردی به علم و عمل دست نیابد، در واقع زندگیاش پر از محدودیتها و موانع خواهد بود، همچون خاک تیره که مرزهای روشنی را نمیسازد.
اور دو بالش بود به علم و عمل
وقت پرواز بگذرد ززحل
هوش مصنوعی: او دو بال داشت، یکی علم و دیگری عمل. وقتی زمان پرواز برسد، از زحل نیز عبور میکند.
حضرتش ارجعی همی گوید
خنک آن جان که دوست می جوید
هوش مصنوعی: او میگوید خوشا به حال آن کسی که در جستوجوی دوست و یار است.
هر که یزدان دو گام علم و عمل
داد وی را به خطوتین و صل
هوش مصنوعی: هر کسی که خداوند به او دانش و عمل عطا کند، او را به درجات بالا و جایگاههای نیکو خواهد رساند.
از خداوند علم نافع خواه
که دل غافلت کند آگاه
هوش مصنوعی: از خداوند علم مفید بخواه که دل را از غفلت آگاه کند.
نشود حاصل آن علوم مگر
از کلام خدا و پیغمبر
هوش مصنوعی: بدست آوردن نتایج واقعی از دانشها تنها از طریق سخنان خدا و پیامبر ممکن است.
بعد از آن از حدیث یارانش
همنشینان و دوستارانش
هوش مصنوعی: پس از آن از صحبتهای دوستان و همراهانش میگوید.
سخن اولیای دین نبی
نایبان محمد عربی
هوش مصنوعی: سخنان شخصیتهای معتبر دین و نمایندگان پیامبر محمد (ص) را باید جدی گرفت.
ره نمایی کند دل و جان را
تازه دارد درخت ایمان را
هوش مصنوعی: دل و جان را به سمت درست هدایت میکند و درخت ایمان زنده و شاداب است.
علم از وحی و کسب مقتبس است
هذیان مجادلان هوس است
هوش مصنوعی: دانش از الهام و یادگیری به دست میآید، اما سخنان بیاساس مجادلین، تنها نتیجهی هوای نفس آنهاست.
سخن خوب و لهجه شیرین
گر نداری تو با کسی منشین
هوش مصنوعی: اگر سخن دلنشین و لهجهای شیرین نداری، با کسی در گفتگو نشین.
سخنی گو که شرع فرماید
تا از آن مستمع بیاساید
هوش مصنوعی: صحبتی بزن که بر اساس قوانین شرع باشد تا شنونده از آن دلگرم و خوشحال شود.
هم به اندازه گوی آن را نیز
که ز کم گفتن است مرد عزیز
هوش مصنوعی: مرد ارزشمند کسی است که به اندازه کافی سخن میگوید و از گفتن زیاد پرهیز میکند.
سخن خوب چون شود بسیار
خوار گردد نیاورند به کار
هوش مصنوعی: زمانی که سخن خوب زیاد شود، ارزش خود را از دست میدهد و دیگر جایی در کارها نخواهد داشت.
تشنگان را مده تو چندان آب
کاب را در نظر نماند آب
هوش مصنوعی: به تشنگان آب زیاد نده، زیرا در نظر آنها آب به سرعت فراموش میشود.
خیر گویان چو در حدیث آیند
مستمع را حیات افزایند
هوش مصنوعی: وقتی نیکوکاران در صحبتها و گفتوگوها شرکت میکنند، به شنوندگان زندگی و انرژی بیشتری میبخشند.
نفس نیک نفس خوش گفتار
روح بخش است چون نسیم بهار
هوش مصنوعی: نفس خوب و روحی پرخوشی که به دیگران روح میدهد، مثل نسیم بهاری است که طراوت و زندگی را به ارمغان میآورد.
بوی جان زان دهن همی آید
که زبان جز به خیر نگشاید
هوش مصنوعی: بوی جان از آن دهان منتشر میشود که زبان تنها به نیکی سخن میگوید.
از دهانی که شد روان هذیان
مبرز دیو خوانمش نه دهان
هوش مصنوعی: از زبانی که به طور ناخودآگاه و بیرویه صحبت میکند، نمیتوان به آن اعتماد کرد و آن را زبان انسان ندانستم.
آن سخن نیست گوز شیطان است
زحمتش بر دماغ انسان است
هوش مصنوعی: آن گفتار، کلامی بیمعنی و نادرست است که فقط برای آزار و ناراحتی انسان ایجاد شده است.
سخن بد چو گند مردار است
جای بدگوی بر سر دار است
هوش مصنوعی: سخن زشت و ناپسند مانند بوی بد یک جسد است و جایی برای کسانی که در مورد دیگران بدگوی میکنند، در میان مردم وجود ندارد.
چون زبان حکیم گویا شد
مظهر سر عقل دانا شد
هوش مصنوعی: زمانی که حکیم سخن میگوید، نشانهای از عمق و فهم ناب او نمایان میشود.
آن زمانی که عقل را قلم است
در بیانش فواید و حکم است
هوش مصنوعی: در زمانی که عقل توانایی نوشتن و بیان حقایق را دارد، در کلامش نرمش و برکات زیادی وجود دارد.
می نویسد علوم را به دهان
می کند تازه آدمی را جان
هوش مصنوعی: انسان با یادگیری علم و دانش، به زندگی تازه و نوینی دست پیدا میکند و این دانایی به او جان و انرژی میدهد.
از ره سمع سوی دل ز اسرار
می رساند فواید بسیار
هوش مصنوعی: از طریق گوش، رازهای زیادی به دل منتقل میشود و این به انسان سودهای فراوانی میبخشد.
سیرت نطق بین که زو انسان
یافته ست امتیاز از حیوان
هوش مصنوعی: سخن گفتن و بیان احساسات و افکار، ویژگیای است که انسان را از سایر حیوانات متمایز میکند.
منبع آب زندگی ست زبان
چون از وعلم و حکمت است روان
هوش مصنوعی: منبع حیات، زبان است که با علم و حکمت زندگی را به جریان میاندازد.
از سخن تا سخن بسی فرق است
سخنی وحی و دیگری زرق است
هوش مصنوعی: بین دو نوع سخن تفاوت زیادی وجود دارد؛ بعضی از گفتهها الهام الهی و حقیقتی عمیق هستند، در حالی که برخی دیگر تنها فریب و ظاهرسازی هستند.
سخنی ره نمای مرد و زن است
سخنی دام دیو راه زن است
هوش مصنوعی: سخنی که به انسانها هدایت میدهد، میتواند راه را برای آنها روشن کند، اما اگر کلمات به شیوه نادرست یا با نIntent ناپسند بیان شوند، ممکن است اورا به بیراهه بکشانند و در دام فریب قرار دهند.
سخنی هست چون نسیم بهار
که سحرگاه آید از گلزار
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و لطافت کلامی اشاره دارد که مانند نسیم ملایم بهاری، در زمان صبحگاه از باغ گلها به گوش میرسد.
راحت روح و عطر بخش مشام
عاشقان را از و نصیب تمام
هوش مصنوعی: این مضمون به این معناست که روح و عطر خوشبو، آرامش را به عاشقان هدیه میدهد و همه میتوانند از آن بهرهمند شوند.
سخنی چون سموم آتش بار
که کند نفس آدمی افکار
هوش مصنوعی: سخنی به شدت زهرآلود و خطرناک است که میتواند به طور عمیقی بر روی افکار و احساسات انسان تاثیر بگذارد.
هر که دارد به بند عقل زبان
باشد اندر پناه امن و امان
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند با عقل و اندیشه خود سخن بگوید، در امنیت و آرامش قرار دارد.
به سخنهای سخت دل مشکن
سنگ خارا بر آبگینه مزن
هوش مصنوعی: به سخنان تند و دشوار توجه نکن و با دل خود سختی نکن. مانند اینکه بر روی شیشهٔ نیمهای از آب، سنگی نیندازی که میتواند شکسته شود.
با لطیفان سخن مگوی درشت
صورت خوب نیست لایق زشت
هوش مصنوعی: با افراد حساس و لطیف به طرز تند و بیادبانه صحبت نکن، چون این کار مناسب کسانی نیست که ظاهر زیبایی دارند.
ای دماغت مسخر سودا
به سخن مایلی چنان که تو را
هوش مصنوعی: ای بینی تو چنان تحت تأثیر افکار و احساسات هستی که گفتارت هم بر همین اساس شکل میگیرد.
به زبان کار بر نمی آید
قلمی دیگرت همی باید
هوش مصنوعی: برای بیان کردن افکار و احساسات خود، گاهی اوقات تنها کلمات کافی نیستند و نیاز به ابزار دیگری مثل قلم داریم تا از آن طریق بهتر خود را منتقل کنیم.
تا زبان تو را دهد یاری
حبابی در خزینه نگذاری
هوش مصنوعی: تا زمانی که زبان تو به تو کمک کند، هیچگاهی در مخزن خود، حبابی نخواهی گذاشت.
هم زبان هم قلم نگه دارند
هر دو در جای خود به کار آرند
هوش مصنوعی: زبان و قلم هر دو باید در محل مناسب خود استفاده شوند و در خدمت یکدیگر قرار گیرند.
کافریننده در جهان صور
دو قلم ساخت از وجود بشر
هوش مصنوعی: در این دنیا، خداوند انسانها را به دو نوع و شکل مختلف خلق کرده است.
در معانی یکی به کار آید
وان دگر خود صور نگار آید
هوش مصنوعی: در معناهای مختلف، یکی از آنها به کاربرد میآید و دیگری به صورت تصویر و شکل خود را نمایان میکند.
قلمی بر صحایف اذهان
می نویسد فواید دو جهان
هوش مصنوعی: یک قلم بر صفحههای ذهنها، نیکوییهای دو دنیا را مینگارد.
قلمی دیگر از درون بطون
می نماید نقوش گوناگون
هوش مصنوعی: یک قلم جدید از دل مسائل و موضوعات مختلف، طرحها و نقشهای متنوعی را نمایش میدهد.
کاتب هردو عقل و دین باید
تا کتابت کرامت افزاید
هوش مصنوعی: برای اینکه نوشتهات ارزش و اعتبار بیشتری پیدا کند، باید هم از عقل و هم از دین بهرهمند باشی.
به زبان کار بر نمی آید
عضوها هم به کار می باید
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که زبان به تنهایی قادر به انجام کار نیست و اعضای دیگر نیز باید به فعالیت و همکاری بپردازند تا کار به درستی انجام شود.
هست هر عضوی آلت کاری
روح را گشته هریکی یاری
هوش مصنوعی: هر بخشی از بدن وسیلهای است برای انجام کارهای روح، و هر یک از اعضا به نوعی به یکدیگر کمک میکنند.
تن چوشهری وحاکمش جان است
مدد جان ز عقل و ایمان است
هوش مصنوعی: بدن همچون شهری است و روح آن حاکم بر بدن است. زندگی و وجود این روح به عقل و ایمان وابسته است.
جان زبان را می کند گویا
تا نماید به خلق راه خدا
هوش مصنوعی: روح انسان زبان را به سخن میآورد تا راه خدا را به مردم نشان دهد.
ره چو بنمود راه باید رفت
بنده را پیش شاه باید رفت
هوش مصنوعی: وقتی راهی مشخص میشود، باید در آن مسیر حرکت کرد. بنده باید به سوی پادشاه برود.
تا به کی ساکن جهان بودن
بی خبر از جهان جان بودن
هوش مصنوعی: چقدر میتوان در این دنیا زندگی کرد بدون آنکه از وجود واقعی و عمق جان آگاه بود؟
سفری کن ز گلخن دنیی
گذری کن به گلشن معنی
هوش مصنوعی: از دنیای پرآشوب و مشکلات فاصله بگیر و به دنیای زیبای معنا و حقیقت برو.
عشق با شاهدان علوی باز
شاهبازی به آشیان رو باز
هوش مصنوعی: عشق با زیبایانی با ویژگیهای والا و روحانی، در حال برگزاری یک بازی دلنشین و جذاب در بهشت است.
حیف باشد زمان تلف کردن
چون بهایم به خفتن و خوردن
هوش مصنوعی: هدر دادن زمان مانند حیوانات که فقط میخوابند و میخورند، پشیمانی به همراه دارد.
عمر ضایع مکن به گل کاری
کاردانی که چیست دلداری
هوش مصنوعی: عمر خود را به کارهای بیهوده هدر نده، چرا که در دلسوزی و محبت چه چیز ارزشمندی نهفته است.
تا تو از کار گل بپردازی
کرده باشد زمانه صد بازی
هوش مصنوعی: زمانی که تو از کار گل دور شوی، زمانه صد نوع بازی و حوادث دیگر خواهد داشت.
جان بپرور به عقل و دانش و دین
تا رسی از زمین به علیین
هوش مصنوعی: با پرورش روح و تقویت دانش و ایمان، میتوانی به مقامهای عالی و رفیع دست یابی.
تا تو در بند چار ارکانی
حال روحانیان کجا دانی
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو در قید و بند چهار اصل و رکن هستی، حالا روحانیان و احوال آنها را چگونه میتوانی درک کنی؟
از خود این قید را چو برداری
با تو جویند قدسیان یاری
هوش مصنوعی: اگر این محدودیتها را از خود بزدایی، الملائکه و موجودات آسمانی به یاری تو خواهند آمد.
تو چو در خانه یی ودر نگری
سقف بینی ز چرخ بیخبری
هوش مصنوعی: وقتی در خانهای نشستهای و به داخل نگاه میکنی، فقط سقف را میبینی و از دنیای بیرون بیخبر هستی.
قدم از خانه چون نهی بر بام
ماه و خورشید بینی و بهرام
هوش مصنوعی: زمانی که قدم از خانه بیرون بگذاری، میتوانی بر روی بام، ماه، خورشید و سیاره بهرام (مریخ) را ببینی.
گفتن از بهر کار در کار است
ورنه اینجا چه جای گفتار است
هوش مصنوعی: اگر هدف از صحبت کردن کار کردن باشد، پس در این مکان جایی برای گفت و گو وجود ندارد.
بار دیوان مباش چون او باش
طالب صحبت سلیمان باش
هوش مصنوعی: خود را مانند دیوانهها نکن، بلکه به دنبال صحبت با کسانی باش که حکمت و دانش دارند، مانند سلیمان.
سر یزدان مگوی با اغیار
جوهرینه بگنج باز گذار
هوش مصنوعی: با مردم غیر از خدا درباره رازهای درونی و با ارزش خود صحبت نکن و بهتر است که آنها را پنهان نگهداری.
گوهری گر تو را به دست آید
به شهان ده که گنج را شاید
هوش مصنوعی: اگر جواهری به دستت آمد، آن را به پادشاهان بده زیرا ارزش گنج را تنها آنها میدانند.
خرج کن نقدهای بازاری
تا متاعی به خانه باز آری
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن چیزی ارزشمند، باید منابع خود را هزینه کنی.