گنجور

شمارهٔ ۸۷

بر سر کوی تو سرها می‌رود
جان فدای روی زیبا می‌رود
نیست کویت منزل تر دامنان
هر که عیار است آنجا می‌رود
چون تو پا از خانه بیرون می‌نهی
در میان شهر غوغا می‌رود
هر که رویت دید یا بویت شنید
همچو مستان بی‌سر و پا می‌رود
تا نیاید گوهر وصلت به دست
آب چشمم همچو دریا می‌رود
ز آتش هجران او هر صبح‌دم
درد دل‌ها تا ثریا می‌رود
مردم آسوده کی دارد خبر
ز آنچه بر بیمار شب‌ها می‌رود
ما نه مرد چشم و ابروی توییم
چون درافتادیم بر ما می‌رود
هست مهمان لبت جان همام
خوش همی‌دارش که فردا می‌رود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر سر کوی تو سرها می‌رود
جان فدای روی زیبا می‌رود
هوش مصنوعی: در خیابان تو، مردم سر و جانشان را فدای زیبایی تو می‌کنند.
نیست کویت منزل تر دامنان
هر که عیار است آنجا می‌رود
هوش مصنوعی: محل زندگی تو، مکانی نیست که از آنجا به راحتی به آن دسترسی پیدا کرد. کسانی که شخصیت و رستگاری دارند، به آنجا می‌روند.
چون تو پا از خانه بیرون می‌نهی
در میان شهر غوغا می‌رود
هوش مصنوعی: زمانی که تو از خانه خارج می‌شوی، در شهر هیاهو و شلوغی به راه می‌افتد.
هر که رویت دید یا بویت شنید
همچو مستان بی‌سر و پا می‌رود
هوش مصنوعی: هر کسی که تماشای چهره‌ات را ببیند یا بوی تو را استشمام کند، مانند مجنون‌ها بدون هیچ اراده و دمی به سوی تو می‌آید.
تا نیاید گوهر وصلت به دست
آب چشمم همچو دریا می‌رود
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق و وصال محبوب به دست نیاید، اشک‌هایم مانند دریا جاری می‌شوند.
ز آتش هجران او هر صبح‌دم
درد دل‌ها تا ثریا می‌رود
هوش مصنوعی: هر صبح به خاطر دوری او، درد و اندوه دل‌ها به اوج و بلندی می‌رسد.
مردم آسوده کی دارد خبر
ز آنچه بر بیمار شب‌ها می‌رود
هوش مصنوعی: کسی از حال بیمارانی که در شب‌ها رنج می‌برند و به سختی می‌گذرانند، بی‌خبر است و مردم در آرامش به سر می‌برند.
ما نه مرد چشم و ابروی توییم
چون درافتادیم بر ما می‌رود
هوش مصنوعی: ما دل باخته‌ی زیبایی‌های تو نیستیم، اما وقتی به ما توجه نمی‌کنی، دلبستگی‌مان کمتر می‌شود.
هست مهمان لبت جان همام
خوش همی‌دارش که فردا می‌رود
هوش مصنوعی: این اشعار اشاره به این دارند که لذت لحظه‌های کنونی را باید غنیمت شمرد، زیرا مهمانی که بر لبان تو نشسته و لحظات خوشی را برایت به ارمغان می‌آورد، فردا ممکن است برود و دیگر آن را نداشته باشی. پس از این لحظه‌های زیبا و دلپذیر بهره‌برداری کن.

حاشیه ها

1400/04/22 20:06
کاربر سیستمی

تغییرات حاصل از پردازش تصحیحات ارسالی آقای پدرام شعبان‌زاده

تغییر مصرع ۱ از «بر سر کوی تو سرها می رود» به «بر سر کوی تو سرها می‌رود»

تغییر مصرع ۲ از «جان فدای روی زیبا می رود» به «جان فدای روی زیبا می‌رود»

تغییر مصرع ۴ از «هر که عیار است آنجا می رود» به «هر که عیار است آنجا می‌رود»

تغییر مصرع ۵ از «چون تو پا از خانه بیرون می نهی» به «چون تو پا از خانه بیرون می‌نهی»

تغییر مصرع ۶ از «در میان شهر غوغا می رود» به «در میان شهر غوغا می‌رود»

تغییر مصرع ۸ از «همچو مستان بی سر و پا می رود» به «همچو مستان بی‌سر و پا می‌رود»

تغییر مصرع ۱۰ از «آب چشمم همچو دریا می رود» به «آب چشمم همچو دریا می‌رود»

تغییر مصرع ۱۱ از «زاتش هجران او هر صبحدم» به «ز آتش هجران او هر صبح‌دم»

تغییر مصرع ۱۲ از «درد دل ها تا ثریا می رود» به «درد دل‌ها تا ثریا می‌رود»

تغییر مصرع ۱۴ از «زانچه بر بیمار شب ها می رود» به «ز آنچه بر بیمار شب‌ها می‌رود»

تغییر مصرع ۱۶ از «چون در افتادیم بر ما می رود» به «چون درافتادیم بر ما می‌رود»

تغییر مصرع ۱۸ از «خوش همی دارش که فردا می رود» به «خوش همی‌دارش که فردا می‌رود»