گنجور

شمارهٔ ۴۱

تورا چیزی ورای حسن و آن هست
نپندارم نظیرت در جهان هست
از آن دادن نشان، کار زبان نیست
ولی در گفت و گویم تا زبان هست
نخواهم سر مگر بر آستانت
سرم را عشقِ بالینی چنان هست
زهی دولت که دارد مرغ جانم
که از زلف تو او را آشیان هست
هوای عالم علوی ندارد
که جایی خوشترش اینجا از آن هست
میان جان و از من برکناری
از اینجا ماجرایی در میان هست
زمین را در میان حسن رویت
شرف بر آسمان تا آسمان هست
دهانت آب حیوان آفریدند
نصیبی جان ما را زان دهان هست
همام خوش نفس را هم از آنجاست
که آب زندگانی در بیان هست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تورا چیزی ورای حسن و آن هست
نپندارم نظیرت در جهان هست
هوش مصنوعی: من هیچ چیز را جز زیبایی تو نمی‌شناسم و در دنیا هیچ کس را شبیه و مانند تو نمی‌دانم.
از آن دادن نشان، کار زبان نیست
ولی در گفت و گویم تا زبان هست
هوش مصنوعی: اینکه از چیزی خبر بدم که به کسی نسبت داده می‌شود، کار ساده‌ای نیست، اما من در گفت‌وگوهایم تا وقتی زبان دارم، این کار را ادامه می‌دهم.
نخواهم سر مگر بر آستانت
سرم را عشقِ بالینی چنان هست
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم سر خود را جز به درگاه تو خم کنم، چرا که عشق من به تو به قدری عمیق و شدید است که هیچ چیز دیگری شایسته‌ی توجه نمی‌باشد.
زهی دولت که دارد مرغ جانم
که از زلف تو او را آشیان هست
هوش مصنوعی: هیچ چیز به اندازه خوشبختی‌ای که بر من نازل شده، ارزشمند نیست، زیرا مرغ جانم به دلیل زلف تو، آشیانه‌ای دارد.
هوای عالم علوی ندارد
که جایی خوشترش اینجا از آن هست
هوش مصنوعی: هوای آسمان‌های بالا به اندازه‌ای دلپذیر نیست که جایی با این زیبایی و خوشی از آن بالاتر باشد.
میان جان و از من برکناری
از اینجا ماجرایی در میان هست
هوش مصنوعی: در دل من و تو فاصله‌ای وجود دارد که حکایتی دارد.
زمین را در میان حسن رویت
شرف بر آسمان تا آسمان هست
هوش مصنوعی: روی زیبای تو چنان باارزش است که زمین در مقایسه با آن، از آسمان هم بالاتر است.
دهانت آب حیوان آفریدند
نصیبی جان ما را زان دهان هست
هوش مصنوعی: گفتند که دهانت زندگی‌بخش است و ما هم از برکات آن بهره‌مند شده‌ایم.
همام خوش نفس را هم از آنجاست
که آب زندگانی در بیان هست
هوش مصنوعی: شاعر به انسانی اشاره دارد که با لطافت و احساسات شگفت‌انگیز خود زندگی را به زیبایی توصیف می‌کند. او به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویا زندگی در کلامش جاری است و این مهارت او را جذاب و دلنشین می‌سازد.

حاشیه ها

1400/04/22 20:06
کاربر سیستمی

تغییرات حاصل از پردازش تصحیحات ارسالی آقای پدرام شعبان‌زاده

تغییر مصرع ۳ از «از آن دادن نشان کار زبان نیست» به «از آن دادن نشان، کار زبان نیست»

تغییر مصرع ۶ از «سرم را عشق بالینی چنان هست» به «سرم را عشقِ بالینی چنان هست»

تغییر مصرع ۱۰ از «که جایی خوشترش اینجا از ان هست» به «که جایی خوشترش اینجا از آن هست»

تغییر مصرع ۱۲ از «ازینجا ماجرایی در میان هست» به «از اینجا ماجرایی در میان هست»