شمارهٔ ۳۸
دوستی دامنت آسان نتوان داد ز دست
جان شیرین منی جان نتوان داد ز دست
نفسی گر نشکیبم ز لبت معذورم
تشنهام چشمهٔ حیوان نتوان داد ز دست
کردم اندیشه سر خویش توان داد به تو
آن سر زلف پریشان نتوان داد ز دست
چون منی گر برود برگ گیاهی کم گیر
قامت سرو خرامان نتوان داد ز دست
هر چه اندوختهام گر برود باکی نیست
شرف صحبت جانان نتوان داد ز دست
دل زندانی خود را چو خلاصی جستم
گفت کان چاه زنخدان نتوان داد ز دست
به ملامت نشود دور همام از لب یار
خار گو باش گلستان نتوان داد ز دست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوستی دامنت آسان نتوان داد ز دست
جان شیرین منی جان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: دوستی تو را نمیتوان به راحتی از دست داد، چرا که جان شیرینم را هم نمیتوانم فدای آن کنم.
نفسی گر نشکیبم ز لبت معذورم
تشنهام چشمهٔ حیوان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: اگر نتوانم تحمل کنم و از لب تو فاصله بگیرم، معذور میشوم؛ چون بسیار تشنهام و نمیتوان از دست تو چشمهٔ حیات را گرفت.
کردم اندیشه سر خویش توان داد به تو
آن سر زلف پریشان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: من به فکر آن بودم که درخودم قدرتی برای تو ایجاد کنم، اما موهای پریشان تو را از دست نمیتوانم بگیرم.
چون منی گر برود برگ گیاهی کم گیر
قامت سرو خرامان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: اگر کسی چون من از دنیا برود، نباید به خاطر فقدان او، قامت بلند سروها را از دست داد. از این رو، زندگی ادامه دارد و باید به زیباییها و زنده بودن ادامه داد.
هر چه اندوختهام گر برود باکی نیست
شرف صحبت جانان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: هر چه که دارایی و ذخیرهام باشد، اگر از دست برود برایم مهم نیست؛ زیرا ارزش گفتگو و ارتباط با محبوب را نمیتوان با هیچ چیز عوض کرد.
دل زندانی خود را چو خلاصی جستم
گفت کان چاه زنخدان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: وقتی که به آزادی دل زندانی خود نزدیک شدم، گفت که نمیتوانم از چاه گودی روی تو رهایی یابم و از دستش فرار کنم.
به ملامت نشود دور همام از لب یار
خار گو باش گلستان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: اگر محبوب به ما ملامت کند، دوری از او برای ما ممکن نیست. مثل این است که در باغ گلستان نمیتوانیم خار را به دست بگیریم.
حاشیه ها
1400/04/22 20:06
کاربر سیستمی
تغییرات حاصل از پردازش تصحیحات ارسالی آقای پدرام شعبانزاده
تغییر مصرع ۳ از «نفسی گر تشکیبم ز لبت معذورم» به «نفسی گر نشکیبم ز لبت معذورم»
تغییر مصرع ۴ از «تشنه ام چشمهٔ حیوان نتوان داد ز دست» به «تشنهام چشمهٔ حیوان نتوان داد ز دست»
تغییر مصرع ۵ از «کردم اندیشد سر خویش توان داد به تو» به «کردم اندیشه سر خویش توان داد به تو»
تغییر مصرع ۹ از «هر چه اندوختدام گر برود باکی نیست» به «هر چه اندوختهام گر برود باکی نیست»
تغییر مصرع ۱۳ از «بد ملامت نشود دور همام از لب یار» به «به ملامت نشود دور همام از لب یار»