گنجور

شمارهٔ ۳۶

شب دراز که مانند زلف یار من است
چو زلف یار به دست است، کار کار من است
ز روزگار همین یک دم است حاصل من
که کارساز دلم یارِ سازگار من است
نخواهم آخرِ این شب ولی چه شاید کرد
که کارها همه بیرون ز اختیار من است
چو صبح پرده‌دری می‌کند شکایت‌ها
همی‌کنم بر آن کس که غمگسار من است
میان فصل زمستان تو چون بهار منی
میان خانه گلستان و لاله‌زار من است
به هیچ رنگ ز دستش نمی‌توانم داد
ضرورت است که نقش خوشش به کار من است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب دراز که مانند زلف یار من است
چو زلف یار به دست است، کار کار من است
هوش مصنوعی: شب به اندازه‌ی طولانی است که شبیه زلف‌های معشوق من می‌باشد. وقتی که زلف‌های محبوبم در دست من است، این وضعیت به من مربوط می‌شود و کار من است.
ز روزگار همین یک دم است حاصل من
که کارساز دلم یارِ سازگار من است
هوش مصنوعی: تنها چیزی که من از زندگی به دست آورده‌ام، همین لحظه است و کسی که در دل من اثر می‌گذارد و مرا یاری می‌کند، همدلی است که با من سازگاری دارد.
نخواهم آخرِ این شب ولی چه شاید کرد
که کارها همه بیرون ز اختیار من است
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم که این شب به پایان برسد، اما چه می‌توان کرد وقتی که همه چیز از کنترل من خارج است؟
چو صبح پرده‌دری می‌کند شکایت‌ها
همی‌کنم بر آن کس که غمگسار من است
هوش مصنوعی: وقتی صبح می‌شود و پرده‌ها کنار می‌روند، من مشکلات و شکایت‌هایم را با کسی در میان می‌گذارم که همیشه در کنارم و مونس من است.
میان فصل زمستان تو چون بهار منی
میان خانه گلستان و لاله‌زار من است
هوش مصنوعی: در میان سرمای زمستان، تو به اندازه بهار برای من باارزش و دلنشینی، گویا در خانه‌ام پر از گلها و لاله‌ها هستی.
به هیچ رنگ ز دستش نمی‌توانم داد
ضرورت است که نقش خوشش به کار من است
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم این رنگ‌ها را از دستش بگیرم؛ نیاز است که تصویر زیبای او، در کار من وجود داشته باشد.

حاشیه ها

1399/12/01 19:03
بی نشان

سلام و عرض ادب
که کارساز دلم یار سازگار من است .....

1400/04/22 20:06
کاربر سیستمی

تغییرات حاصل از پردازش تصحیحات ارسالی آقای پدرام شعبان‌زاده

تغییر مصرع ۲ از «چو زلف یار به دست است کار کار من است» به «چو زلف یار به دست است، کار کار من است»

تغییر مصرع ۴ از «که کار ساز دلم بار ساز گار من است» به «که کارساز دلم یارِ سازگار من است»

تغییر مصرع ۵ از «نخواهم آخر این شب ولی چه شاید کرد» به «نخواهم آخرِ این شب ولی چه شاید کرد»

تغییر مصرع ۷ از «چو صبح پرده دری می کند شکایت ها» به «چو صبح پرده‌دری می‌کند شکایت‌ها»

تغییر مصرع ۸ از «همی کنم بر آن کس که غم گسار من است» به «همی‌کنم بر آن کس که غمگسار من است»

تغییر مصرع ۱۰ از «میان خانه گلستان و لاله زار من است» به «میان خانه گلستان و لاله‌زار من است»

تغییر مصرع ۱۱ از «به هیچ رنگی ز دستش نمی توانم داد» به «به هیچ رنگ ز دستش نمی‌توانم داد»