گنجور

شمارهٔ ۲۶

رویت به هر انجمن دریغ است
سرو تو به هر چمن دریغ است
جایی که سخن رود ز رویت
وصف گل و نسترن دریغ است
در دست نسیم صبحگاهی
آن زلف پر از شکن دریغ است
کس را نرسد حدیث آن لب
کان خود به زبان من دریغ است
اندام لطیف نازک دوست
در صحبت پیرهن دریغ است
وصف لب خویش خویشتن گوی
در هر دهن آن سخن دریغ است
شهری چو همام اگر بمیرند
یک پرسش از آن دهن دریغ است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رویت به هر انجمن دریغ است
سرو تو به هر چمن دریغ است
هوش مصنوعی: دیدن چهره تو در هر جمعی حسرت‌انگیز است و حضور تو در هر باغی هم افسوس‌برانگیز است.
جایی که سخن رود ز رویت
وصف گل و نسترن دریغ است
هوش مصنوعی: در جایی که زیبایی تو وصف شود، بیان کردن زیبایی گل و نسترن بیهوده است.
در دست نسیم صبحگاهی
آن زلف پر از شکن دریغ است
هوش مصنوعی: در هوای صبحگاهی، آن زلف پر پیچ و تاب به دست نسیم حسرت‌انگیز است.
کس را نرسد حدیث آن لب
کان خود به زبان من دریغ است
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند درباره زیبایی‌های آن لب‌ها صحبت کند، زیرا این موضوع آن‌قدر خاص است که تنها من می‌توانم از آن بگویم. افسوس که به زبان من نمی‌آید.
اندام لطیف نازک دوست
در صحبت پیرهن دریغ است
هوش مصنوعی: وجود ظریف و نازک دوست، در دیدار با پیراهن، قابل تماشا نیست.
وصف لب خویش خویشتن گوی
در هر دهن آن سخن دریغ است
هوش مصنوعی: توصیف لب خود را در هر زبانی بگو، چون آنچه هست را نمی‌توان به راحتی بیان کرد.
شهری چو همام اگر بمیرند
یک پرسش از آن دهن دریغ است
هوش مصنوعی: اگر در شهری مانند همام (که می‌تواند نماد یک شخصیت یا جامعه باشد) کسی بمیرد، جای تعجب است که هیچ کس از او یک سوال نمی‌پرسد. این جمله به نوعی نشان‌دهنده بی‌تفاوتی یا بی‌توجهی مردم به یکدیگر است.