گنجور

شمارهٔ ۲۱۹

دانی چگونه باشد از دوستان جدایی
چون دیده‌ای که ماند خالی ز روشنایی
سهل است عاشقان را از جان خود بریدن
لیکن ز روی جانان مشکل بود جدایی
در دوستی نباید هرگز خلل ز دوری
گر در میان جانان مهری بود خدایی
هر زر که خالص آید بر یک عیار باشد
صد بار اگر در آتش او را بیازمایی
ای نور چشم بینا داری فراغت از ما
ما خوش بدین تمنا دائم که زان مایی
گر صحبتت فقیری جوید عجب نباشد
با عشق در نگنجد سلطانی و گدایی
ما را طمع نباشد پرسیدن و عیادت
از زلف خود نسیمی بفرست اگر نیایی
هر کاو به بوی زلفت جان را نمی‌سپارد
در جان او نباشد بویی ز آشنایی
ای چون همام شهری افتاده در کمندت
زین بند کس نیابد تا جاودان رهایی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دانی چگونه باشد از دوستان جدایی
چون دیده‌ای که ماند خالی ز روشنایی
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی جدایی از دوستان چقدر دردناک است؟ مانند این است که چشم‌هایت از نور خالی و تاریک شده‌اند.
سهل است عاشقان را از جان خود بریدن
لیکن ز روی جانان مشکل بود جدایی
هوش مصنوعی: براحتی می‌توان از جان خود برای عاشقان گذشت، اما جدایی از محبوب کار دشواری است.
در دوستی نباید هرگز خلل ز دوری
گر در میان جانان مهری بود خدایی
هوش مصنوعی: در دوستی نباید فاصله‌ای ایجاد شود، زیرا اگر در دل محبوب مهر و محبتی باشد، آن مهر همچون خداوندی بزرگ است که نمی‌گذارد محبت کم رنگ شود.
هر زر که خالص آید بر یک عیار باشد
صد بار اگر در آتش او را بیازمایی
هوش مصنوعی: هر طلا که خالص باشد، در هر شرایطی همان کیفیت و ارزش خود را حفظ می‌کند، حتی اگر صد بار هم آن را در آتش بسنجیم.
ای نور چشم بینا داری فراغت از ما
ما خوش بدین تمنا دائم که زان مایی
هوش مصنوعی: ای دلی که بینا هستی، از ما رها هستی. ما همیشه از این آرزو خوشحالیم که تو از ما هستی.
گر صحبتت فقیری جوید عجب نباشد
با عشق در نگنجد سلطانی و گدایی
هوش مصنوعی: اگر کسی در صحبت‌هایش به دنبال فقر باشد، عجیب نیست؛ زیرا عشق نه به مقام و ثروت وابسته است و نه به گدایی و نیاز.
ما را طمع نباشد پرسیدن و عیادت
از زلف خود نسیمی بفرست اگر نیایی
هوش مصنوعی: ما دیگر امیدی به پرسیدن و عیادت از تو نداریم، اگر نمی‌خواهی به ما سر بزنی، حداقل نسیمی از زلف خود بفرست.
هر کاو به بوی زلفت جان را نمی‌سپارد
در جان او نباشد بویی ز آشنایی
هوش مصنوعی: هر کسی که به خوشبو بودن و زیبایی موهای تو اهمیت ندهد و جانش را فدای آن نکند، در واقع در وجود او نشانه‌ای از دوستی و آشنایی به چشم نمی‌خورد.
ای چون همام شهری افتاده در کمندت
زین بند کس نیابد تا جاودان رهایی
هوش مصنوعی: ای کسی که همچون همام، در دام افتاده‌ای، هیچ‌کس نمی‌تواند از این بند رهایی یابد و در امان بماند.

حاشیه ها

1399/06/25 19:08
محمد

لطفاً در ابتدای مصرع دومِ بیت سوم «اگر» را به «گر،» در ابتدای مصرع دومِ بیت پنجم «اما» را به «ما» و در ابتدای بیت هشتم «هر کار» را به «هر کو» تبدیل کنید تا وزن و معنا به این غزل بازگردد.

1400/04/22 20:06
کاربر سیستمی

تغییرات حاصل از پردازش تصحیحات ارسالی آقای پدرام شعبان‌زاده

تغییر مصرع ۲ از «چون دیده یی که ماند خالی ز روشنایی» به «چون دیده‌ای که ماند خالی ز روشنایی»

تغییر مصرع ۶ از «اگر در میان جانان مهری بود خدایی» به «گر در میان جانان مهری بود خدایی»

تغییر مصرع ۷ از «هر زر که خالص آید بریک عیار باشد» به «هر زر که خالص آید بر یک عیار باشد»

تغییر مصرع ۱۰ از «اما خوش بدین تمنا دایم که زان مایی» به «ما خوش بدین تمنا دائم که زان مایی»

تغییر مصرع ۱۳ از «مارا طمع نباشد پرسیدن و عیادت» به «ما را طمع نباشد پرسیدن و عیادت»

تغییر مصرع ۱۵ از «هر کار به بوی زلفت جان را نمی سپارد» به «هر کاو به بوی زلفت جان را نمی‌سپارد»