گنجور

شمارهٔ ۲۰۶

الا ای ماه کنعانی برآ از چاه ظلمانی
به مصر عالم جان شو‌، نشین آنجا به سلطانی
به هر منزل زلیخایی شود در صورتت فتنه
تو را گر ملک می‌باید‌، مزن بر دام شیطانی
دریغ است این که هر صورت تو را مشغول می‌دارد
ندیدی صورت خود را که قدر خویشتن دانی
تو سیمرغی‌، بیفشان پر به قرب قاف معنی شو
چو بومان تا به کی باشی مقیم آخر به ویرانی‌؟
گرت باشد چو اسکندر هوای عالم خاکی
مکن با خضر همراهی نه مرد آب حیوانی
سلیمانی ولی خاتم در انگشتت نمی‌بینم
زهی دولت گر آن خاتم ز دست دیو بستانی
اگر وصلت همی‌باید مگر عشقت دلیل آید
به کوی دوست ره بردن به معقولات نتوانی
حکیمان در ره جانان ز برهانند سرگردان
نیابی لذت وجدان ز حکمت‌های یونانی
ز ایمان جوی بینایی‌، مشو مغرور دانایی
که گر خود ابن سینایی هنوز اندر دبستانی
همام از عشق اگر جویی نصیبی ترک هستی کن
که گر از ذوق جان مستی به هستی باز می‌مانی
صبا وقت سحر بویی ز کوی دوست می‌آرد
بر آن بوی عبیرافشان چرا جان برنیفشانی
چه زلف است آن که هر مویش به صد جان است ارزانی
به زیر هر شکن دارد هزاران عقل زندانی
بود باد بهشتی را ز بویش عطر در دامن
کند بر چشمهٔ حیوان ز طوبی عنبر‌افشانی
مرا تا در خیال آمد سواد زلف شیرینش
سر از سودا نشد خالی و خاطر از پریشانی
تعالی الله چه روی‌ست آن ز حسنش عقل سرگردان
ملک در پیش عکس او نهد بر خاک پیشانی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الا ای ماه کنعانی برآ از چاه ظلمانی
به مصر عالم جان شو‌، نشین آنجا به سلطانی
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا و درخشان، از چاه تاریکی بیرون بیا و به سرزمین زندگی و علم برو و در آنجا به مقام سلطنت بنشین.
به هر منزل زلیخایی شود در صورتت فتنه
تو را گر ملک می‌باید‌، مزن بر دام شیطانی
هوش مصنوعی: در هر مرحله‌ای از زندگی ممکن است زلیخا، که نماد زیبایی و فریبندگی است، به تو نگاه کند و تو را در خطر بیندازد. اگر به دنبال ملک و مقام هستی، باید از وسوسه‌های شیطانی دوری کنی و خود را از دام‌های آنها محفوظ نگه‌داری.
دریغ است این که هر صورت تو را مشغول می‌دارد
ندیدی صورت خود را که قدر خویشتن دانی
هوش مصنوعی: افسوس که تو فقط به زیبایی‌های دیگران توجه می‌کنی و خود را نمی‌بینی؛ اگر خود را بشناسی، ارزش واقعی‌ات را درک خواهی کرد.
تو سیمرغی‌، بیفشان پر به قرب قاف معنی شو
چو بومان تا به کی باشی مقیم آخر به ویرانی‌؟
هوش مصنوعی: تو همچون سیمرغی هستی که باید پرواز کنی و به قاف برسایی. وقت آن است که از حالت ثابت و ساکن خود خارج شوی و به جستجوی معنا بروی. دیگر در سرزمین ویرانی نمان، چرا که ادامه دادن به این وضعیت بی‌فایده است.
گرت باشد چو اسکندر هوای عالم خاکی
مکن با خضر همراهی نه مرد آب حیوانی
هوش مصنوعی: اگر مانند اسکندر، تمایل به تسخیر دنیا داری، بهتر است که با خضر همراه نشوی، زیرا او مردی از آب حیات نیست و نباید در پی چیزهای زودگذر دنیوی باشی.
سلیمانی ولی خاتم در انگشتت نمی‌بینم
زهی دولت گر آن خاتم ز دست دیو بستانی
هوش مصنوعی: من هیچ نشانی از خاتم سلیمانی بر روی انگشتت نمی‌بینم. وای بر تو که اگر آن خاتم را از دست دیو بگیری، چه سعادت بزرگی نصیبت خواهد شد.
اگر وصلت همی‌باید مگر عشقت دلیل آید
به کوی دوست ره بردن به معقولات نتوانی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به معشوق برسی، باید عشق تو دلیل آن باشد، زیرا برای ورود به عالم عشق و دوستی، تنها استفاده از عقل کافی نیست.
حکیمان در ره جانان ز برهانند سرگردان
نیابی لذت وجدان ز حکمت‌های یونانی
هوش مصنوعی: عاقلانی که در مسیر عشق و معشوق حرکت می‌کنند، به دلیل استدلال‌های عقلانی و فلسفی گیج و سرگردان هستند و نمی‌توانند از لذت واقعی آگاهی و شهود برخوردار شوند، چرا که این لذت در حکمت‌های یونانی نهفته نیست.
ز ایمان جوی بینایی‌، مشو مغرور دانایی
که گر خود ابن سینایی هنوز اندر دبستانی
هوش مصنوعی: از ایمان به دانایی، فریب نخورید. حتی اگر خودتان به اندازه ابن سینا هم دانشمند باشید، هنوز در مراحل ابتدایی یادگیری قرار دارید.
همام از عشق اگر جویی نصیبی ترک هستی کن
که گر از ذوق جان مستی به هستی باز می‌مانی
هوش مصنوعی: اگر از عشق به دنبال بهره‌ای هستی، باید خود را از وجود مادی و هستی رها کنی. زیرا اگر به شادی و لذت عشق دست یابی، دیگر در دایرهٔ وجود مادی باقی نخواهی ماند.
صبا وقت سحر بویی ز کوی دوست می‌آرد
بر آن بوی عبیرافشان چرا جان برنیفشانی
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی در وقت سحر بویی از سمت خانه‌ی محبوب می‌آورد که بوی عطر عبیرافشان را تداعی می‌کند. چرا جان خود را برای این بوی دل‌انگیز فدای نمی‌کنی؟
چه زلف است آن که هر مویش به صد جان است ارزانی
به زیر هر شکن دارد هزاران عقل زندانی
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت زلفان معشوق اشاره دارد. هر یک از موهای او به اندازه‌ای ارزشمند است که می‌تواند دل و جان‌های بسیاری را تحت تأثیر قرار دهد. به علاوه، وجود هر کدام از این زلف‌ها، ذهن‌ها و عقاید مختلفی را به بند می‌کشد و خواب و آرامش را از آن‌ها می‌گیرد. در حقیقت، این زلف‌ها نماد جذابیت و رازآلودگی هستند که بر دل‌ها حاکم می‌شوند.
بود باد بهشتی را ز بویش عطر در دامن
کند بر چشمهٔ حیوان ز طوبی عنبر‌افشانی
هوش مصنوعی: بادی بهشتی با عطر خودش در دامنش چنان طراوتی به وجود می‌آورد که بر چشمهٔ حیات، عطر خوشی از درخت طوبی می‌پاشد.
مرا تا در خیال آمد سواد زلف شیرینش
سر از سودا نشد خالی و خاطر از پریشانی
هوش مصنوعی: تا زمانی که در خیال من تصویر زلف زیبا و شیرینش نقش بسته بود، دل من از عشق و شوق پر نمی‌شد و ذهنم آرامش نداشت.
تعالی الله چه روی‌ست آن ز حسنش عقل سرگردان
ملک در پیش عکس او نهد بر خاک پیشانی
هوش مصنوعی: خداوند چه زیبایی دارد! عقل، به خاطر زیبایی او، مانند یک ملک در برابر تصویرش خود را بر خاک می‌ساید و در برابرش خاضع می‌شود.

حاشیه ها

1400/04/22 20:06
کاربر سیستمی

تغییرات حاصل از پردازش تصحیحات ارسالی آقای پدرام شعبان‌زاده

تغییر مصرع ۴ از «تورا گرملک می باید مزن بر دام شیطانی» به «تو را گر ملک می‌باید مزن بر دام شیطانی»

تغییر مصرع ۵ از «دریغ است این که هر صورت تورا مشغول میدارد» به «دریغ است این که هر صورت تو را مشغول می‌دارد»

تغییر مصرع ۷ از «توسیمرغی بیفشان پر به قرب قاف معنی شو» به «تو سیمرغی بیفشان پر به قرب قاف معنی شو»

تغییر مصرع ۱۰ از «مکن باخضر همراهی نه مرد آب حیوانی» به «مکن با خضر همراهی نه مرد آب حیوانی»

تغییر مصرع ۱۱ از «سلیمانی ولی خاتم در انگشتت نمی بینم» به «سلیمانی ولی خاتم در انگشتت نمی‌بینم»

تغییر مصرع ۱۳ از «اگر وصلت همی باید مگر عشقت دلیل آید» به «اگر وصلت همی‌باید مگر عشقت دلیل آید»

تغییر مصرع ۱۶ از «نیابی لذت وجدان ز حکمت های یونانی» به «نیابی لذت وجدان ز حکمت‌های یونانی»

تغییر مصرع ۱۷ از «زایمان جوی بینایی مشو مغرور دانایی» به «ز ایمان جوی بینایی مشو مغرور دانایی»

تغییر مصرع ۲۰ از «که گر از ذوق جان مستی به هستی باز می مانی» به «که گر از ذوق جان مستی به هستی باز می‌مانی»

تغییر مصرع ۲۱ از «صبا وقت سحر بویی ز کوی دوست می آرد» به «صبا وقت سحر بویی ز کوی دوست می‌آرد»

تغییر مصرع ۲۲ از «بر آن بوی عبیر افشان چرا جان بر نیفشانی» به «بر آن بوی عبیرافشان چرا جان برنیفشانی»

تغییر مصرع ۲۹ از «تعالی الله چه روی ست آن زحسنش عقل سرگردان» به «تعالی الله چه روی‌ست آن ز حسنش عقل سرگردان»