گنجور

شمارهٔ ۲۰۴

کو جوانی تا فدای عشق خوبان کردمی
بار دیگر عمر خود در کار ایشان کردمی
کاشکی بر جای هر مویی دلی بودی مرا
تا بر آن زلف عبیرافشان دل افشان کردمی
کاشکی من باغبان گلستانش بودمی
تا دهان بخت را چون غنچه خندان کردمی
گر میسر می‌شدی چشم مرا دیدار دوست
کی نظر در چشمه خورشید تابان کردمی
با سگان کوی او بر خاک اگر بنشستمی
کافرم گر آرزوی تخت سلطان کردمی
شیوه مردان نباشد عشق پنهان باختن
ورنه من ز اغیار حال خویش پنهان کردمی
در جوانی عشق‌بازی‌ها فراوان کرده‌ام
گر به پیری طاقتم بودی دو چندان کردمی
گر بر دلدار ره بودی دلم را چون همام
جان به روز عید وصل دوست قربان کردمی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کو جوانی تا فدای عشق خوبان کردمی
بار دیگر عمر خود در کار ایشان کردمی
هوش مصنوعی: آیا جوانی پیدا می‌شود که بخواهد عشق زیباها را فدای آن کند؟ من بار دیگر عمرم را صرف کار و خدمت به آنها می‌کردم.
کاشکی بر جای هر مویی دلی بودی مرا
تا بر آن زلف عبیرافشان دل افشان کردمی
هوش مصنوعی: ای کاش به جای هر مویی، قلبی برای من وجود داشت تا بتوانم با آن دل را به عشق زلف‌های باطل تو تسلیم کنم.
کاشکی من باغبان گلستانش بودمی
تا دهان بخت را چون غنچه خندان کردمی
هوش مصنوعی: ای کاش من نگهبان این باغ زیبا بودم، تا می‌توانستم لبخند را که شبیه غنچه است، بر چهره شانس و سرنوشتش بنشانم.
گر میسر می‌شدی چشم مرا دیدار دوست
کی نظر در چشمه خورشید تابان کردمی
هوش مصنوعی: اگر دیدار دوست برای من ممکن بود، هرگز به تماشای نور خورشید نمی‌رفتم.
با سگان کوی او بر خاک اگر بنشستمی
کافرم گر آرزوی تخت سلطان کردمی
هوش مصنوعی: اگر در خاک کوی او مثل سگان نشسته باشم، کافر هستم اگر آرزوی تخت پادشاهی را بکنم.
شیوه مردان نباشد عشق پنهان باختن
ورنه من ز اغیار حال خویش پنهان کردمی
هوش مصنوعی: عشق در خفا و پنهانی، نشانه‌ی مردانگی نیست. اگر این طور بود، من هم می‌توانستم وضعیت خود را از دیگران پنهان کنم.
در جوانی عشق‌بازی‌ها فراوان کرده‌ام
گر به پیری طاقتم بودی دو چندان کردمی
هوش مصنوعی: در جوانی عشق و عاشقی زیادی را تجربه کرده‌ام. اگر در پیری هم توان و قدرتش را داشتم، عشق‌ورزی‌ام را بیشتر از پیش ادامه می‌دادم.
گر بر دلدار ره بودی دلم را چون همام
جان به روز عید وصل دوست قربان کردمی
هوش مصنوعی: اگر راهی به دل محبوب داشتم، دلم را در روز عید وصل او مانند همام (پرنده‌ای که شناخته شده است) قربانی می‌کردم.

حاشیه ها

1400/04/22 20:06
کاربر سیستمی

تغییرات حاصل از پردازش تصحیحات ارسالی آقای پدرام شعبان‌زاده

تغییر مصرع ۴ از «تا بران زلف عبیر افشان دل افشان کردمی» به «تا بر آن زلف عبیرافشان دل افشان کردمی»

تغییر مصرع ۷ از «گر میسر میشدی چشم مرا دیدار دوست» به «گر میسر می‌شدی چشم مرا دیدار دوست»

تغییر مصرع ۱۲ از «ورنه من زاغیار حال خویش پنهان کردمی» به «ورنه من ز اغیار حال خویش پنهان کردمی»

تغییر مصرع ۱۳ از «در جوانی عشق بازی ها فراوان کرده ام» به «در جوانی عشق‌بازی‌ها فراوان کرده‌ام»