شمارهٔ ۱۸
کرد طلوع آفتاب خیز برون بر چراغ
منزل ما ز آفتاب چون دل اهل صفاست
فتنهٔ صورت شود گو دل لعبت پرست
جان که به معنی رسید غافل از این ماجراست
بود دلم بت پرست از کف ایشان بجست
دوست چو آمد به دست بت شکنی کار ماست
چشم صوربین بود بی خبر از حال دل
دیده دل را نظر بر صفت کبریاست
چند زنی ای همام لاف ز سودای او
عاشق و حیران دوست بسته در این ماجراست
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کرد طلوع آفتاب خیز برون بر چراغ
منزل ما ز آفتاب چون دل اهل صفاست
هوش مصنوعی: آفتاب طلوع کرده، برخیز و به بیرون برو. چراغ خانه ما مانند دل اهل صفاست که از نور آفتاب روشن و پرنور است.
فتنهٔ صورت شود گو دل لعبت پرست
جان که به معنی رسید غافل از این ماجراست
هوش مصنوعی: آشفتگی ظاهری به خاطر زیباییهای ظاهری باعث میشود که دل عاشق آن معشوق فراموش کند که معنای真正 زندگی در چیز دیگری است و از واقعیت اصلی غافل بماند.
بود دلم بت پرست از کف ایشان بجست
دوست چو آمد به دست بت شکنی کار ماست
هوش مصنوعی: دل من به عشق بتی وابسته بود، اما وقتی دوست به دستم رسید، دیگر از آن بت دور شدم و اکنون شکستن بتها کار ماست.
چشم صوربین بود بی خبر از حال دل
دیده دل را نظر بر صفت کبریاست
هوش مصنوعی: چشم زیبای او در حالی که از احساسات دل خبر ندارد، بر ویژگیهای بزرگی و عظمت معشوق توجه دارد.
چند زنی ای همام لاف ز سودای او
عاشق و حیران دوست بسته در این ماجراست
هوش مصنوعی: چند بار از روی بیهوده خود را به عشق او بفریب و به سلامتی او احساس حسرت کن، در حالی که موقعیتی در این داستان وجود دارد که تو در آن گم شدهای.
حاشیه ها
1400/04/22 20:06
کاربر سیستمی
تغییرات حاصل از پردازش تصحیحات ارسالی آقای پدرام شعبانزاده
تغییر مصرع ۴ از «جان که به معنی رسید غافل ازین ماجراست» به «جان که به معنی رسید غافل از این ماجراست»
تغییر مصرع ۶ از «دوست چو آمد بدرست بت شکنی کارماست» به «دوست چو آمد به دست بت شکنی کار ماست»
تغییر مصرع ۷ از «چشم صور بین بود بی خبر از حال دل» به «چشم صوربین بود بی خبر از حال دل»
تغییر مصرع ۱۰ از «عاشق وحیران دوست بسته در این ماجراست» به «عاشق و حیران دوست بسته در این ماجراست»