شمارهٔ ۱۴۲
ساقیا بر سر جان بار گران است تنم
باده ده باز رهان یک نفس از خویشتنم
من از این هستی خود نیک به جان آمدهام
تو چنان بیخبرم کن که ندانم که منم
نَفْس را یار نخواهم که نه زین اقلیمم
چه کنم صحبت هندو که ز شهر ختنم
گل بستان جهان در نظرم چون آید
روضهٔ باغ بهشت است نه آخر چمنم
پیش این قالب مردار چه کار است مرا
نیستم زاغ و زغن، طوطی شکّر سخنم
مرغ باغ ملکوتم نیَم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
ای نسیم سحری بوی نگارم به من آر
تا من از شوق، قفس را همه درهم شکنم
خنک آن روز که پرواز کنم تا ور یار
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
در میان من و معشوق همام است حجاب
وقت آن است که این پرده به یک سو فکنم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقیا بر سر جان بار گران است تنم
باده ده باز رهان یک نفس از خویشتنم
هوش مصنوعی: ای ساقی، بار سنگینی بر دوش من است. بادهات را به من بده تا یک لحظه از خودم رهایی یابم.
من از این هستی خود نیک به جان آمدهام
تو چنان بیخبرم کن که ندانم که منم
هوش مصنوعی: من از وجود خود به خوبی آگاه شدهام. تو به گونهای مرا تحت تأثیر قرار بده که فراموش کنم من همان هستم که هستم.
نَفْس را یار نخواهم که نه زین اقلیمم
چه کنم صحبت هندو که ز شهر ختنم
هوش مصنوعی: من به دنبال دوستی نیستم، چرا که این مکان برای من مناسب نیست. چه کار میتوانم بکنم وقتی که باید با هندیهایی صحبت کنم که از شهر ختن آمدهاند؟
گل بستان جهان در نظرم چون آید
روضهٔ باغ بهشت است نه آخر چمنم
هوش مصنوعی: در نظر من، زیباترین گلهای دنیا مانند باغی از بهشت هستند و آنچه که میبینم، تنها قسمت کوچکی از زیباییهای طبیعی است.
پیش این قالب مردار چه کار است مرا
نیستم زاغ و زغن، طوطی شکّر سخنم
هوش مصنوعی: مقابل این جسم بیروح چه باید بکنم؟ من مثل زاغ و زغن نیستم، من طوطیای هستم که سخن شیرین میگوید.
مرغ باغ ملکوتم نیَم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
هوش مصنوعی: من پرندهای هستم از باغ آسمانی، که در این دنیای خاکی محبوس شدهام. مدتی است که بدنم تبدیل به قفسی شده و مرا در خود نگه داشته است.
ای نسیم سحری بوی نگارم به من آر
تا من از شوق، قفس را همه درهم شکنم
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، عطر معشوقم را به من برسان تا از شوق او، همه قید و بندهایم را بشکنم.
خنک آن روز که پرواز کنم تا ور یار
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
هوش مصنوعی: روز خوشی خواهد بود که بتوانم پرواز کنم و به سوی یار بروم، به امید اینکه در کنار کوی او پرواز کنم و لذت ببرم.
در میان من و معشوق همام است حجاب
وقت آن است که این پرده به یک سو فکنم
میان من و محبوبم مانعی(اشاره به تخلص شاعر) وجود دارد، اکنون زمان آن رسیده که این مانع را کنار بزنم.
خوانش ها
شمارهٔ ۱۴۲ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1398/10/29 10:12
طغرل toghrol۷@gmail.com
بیت دوم: نیک به جان ...
بیت سوم: که ز شهر ختنم
1400/04/22 20:06
کاربر سیستمی
تغییرات حاصل از پردازش تصحیحات ارسالی آقای پدرام شعبانزاده
تغییر مصرع ۳ از «من ازین هستی خود نبک به جان آمده ام» به «من از این هستی خود نیک به جان آمدهام»
تغییر مصرع ۴ از «تو چنان بی خبرم کن که ندانم که منم» به «تو چنان بیخبرم کن که ندانم که منم»
تغییر مصرع ۶ از «چه کنم صحبت هندو که از شهر ختنم» به «چه کنم صحبت هندو که ز شهر ختنم»
تغییر مصرع ۱۲ از «دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم» به «دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم»
1403/04/21 17:07
بهنیا
عجیبه که این شعر که به حق یکی از زیباترین شعرهای ادبیات فارسیه اینقدر کم حاشیه براش نوشتن